اون روزاصلاحالم خوب نبود چند دقیقه قبلش در یک سایت خبری خونده بودم که "عسل بدیعی بازیگر سینمای ایران درگذشت" حسابی حالم گرفته شد به بخش تصاویر سایت گوگل رفتم و عکس های این بازیگر زیبا را دیدم بیشتر حالم گرفته شد با خودم گفتم واقعا زندگی چقدر می تونه وحشتناک به پایان برسه با این افکار بیشتر و بیشتر خودمو تخریب می کردم به یاد این جمله افتادم که دو چیز میتونه غم ها و رنجها رو کم کنه یکی سخن بزرگان و دانایان و دیگری دیدار دوستان ، من که الان بیشتر دوست دارم تنها باشم برای همین رفتم سراغ سخنان بزرگان ، در میان سخنان قصار بزرگان چند جمله یی از حکیم ارد بزرگ تونست آرامم کنه این جملات رو تقدیم شما دوستان خوبم می کنم : (( جهان را آغاز و انجامی نیست آنچه هست دگرگونی در گیتی است . ما دگرگونی در درون گیتی را زایش و مرگ می نامیم . ما بخشی از دگرگونی در گیتی هستیم دگرگونی که در نهان خود ، پویش و شکوفایی را پیگیری می کند . بروز آینده ما بسیار فربه تر از امروز خواهد بود ، ما در درون گیتی در حال پرتاب شدن هستیم ، پرتاب به سوی جایی و نمایی که هیچ چیز از آن نمی دانیم ، همان گونه که در کودکی از این جهان هیچ نمی دانستیم . میدان دید ما با همه فراخنایی خود ، می تواند همچون شبنمی کوچک باشد بر جهانی بسیار بزرگتر از آنچه ما امروز از گیتی در سر می پرورانیم پس گیتی بی آغاز و بی پایان است .))
نام بازی:پرتاب توب به زمین حریف
هدف:
سرعت، چابکی، آمادگی برای والیبال
تجهیزات:
توپ والیبال، طناب
شرح بازی:
معلم زمینی را مشخص کرده و آن را به دو قسمت مشخص تقسیم می کند(برای نمونه زمین والیبال).
به بازیکنان 2 تیم به اندازه توپ می دهیم و در زمانی مشخص (2 دقیقه) می گوییم که توپ را به زمین تیم مقابل پرتاب کنند و بعد از زمان مشخص شده تعداد توپ هایی که در زمین ها هست را شمارش کرده و در زمین هر کدام از تیم ها توپ های کمتری بود برنده مسابقه خواهد بود.
بعد از ساعتی کار کردن دیگه طاقت موندنش تموم شد از زمین بیرون اومد و به طرف رودخانه حرکت کرد .آروم آروم به طرف پشت درختها و همون میعادگاه همیشگی رفت ، جایی که کمتر کسی مسیرش به اونجا میوفتاد ،آخه فاصله زیادی با باغها و زمینهای کشاورزی داشت و تو دل جنگل بود.
وقتی بعد از یک ساعت پیاده روی به اونجا رسید ، پای درخت راش بزرگی که شاهد تمام اشک ها و درد دلهاش تو این سالهای دوری بود نشست و ناخودآگاه اشکاش جاری شد. چهره اون زن جوان که فقط چند لحظه دیده بود جلوی چشماش جون گرفت.
زن واقعا زیبایی بود. قد نسبتا بلند و اندام ظریفی داشت ،پوستش مثل شوکا سفید بود و موهای طلاییش از زیر شال صورتی رنگش بیرون ریخته بود. آرایش غلیظی رو چهرش بود که صورت شوکا تا بحال هرگز ذره ای از اون رو به خودش ندیده بود. با خودش فکر کرد: یعنی احمد عاشق این زیبایی مصنوعی و نقاشی روی صورت این دختر شد و عشق پاک دوران کودکی و نوجوانیشو فراموش کرد ؟
نمی دونست چقدر از زمان گذشته اما وقتی به خودش اومد هوا تقریبا تاریک شده بود.سیل اشکهایی که بی وقفه تو این چند ساعت از چشم هاش باریدو بود رو پاک کرد و از جاش بلند شد. هنوز زیاد از رودخانه دور نشده بود که از دور صدای خنده و صحبت دو نفر به گوشش رسید.
آروم به طرف صدا رفت و از پشت بوته ها کنار نور آتیش توی یک فضای باز جلوی رودخونه احمد و اون زن جوان رو دید. زن موهاشو باز کرده بود و رنگ طلائیش تو نور آتیش می درخشید.یک تاپ سفید با یک شلوار تنگ پوشیده بود و تو آغوش احمد مشغول معاشقه بود.
قلب شوکا از دیدن این صحنه تیر کشید و اشک به چشماش نیش زد. بعد از چند لحظه که از هم جدا شدند. دختر توپ سفیدی رو به طرف احمد پرتاب کرد و مشغول بازی شدند. بعد از چند پرتاب توپ به طرف جایی که اون ایستاده بود اومد و احمد به طرفش دوید.
شوکا به سرعت پشت بوته ها پنهان شد ، تا اینکه صدای پای احمد رو از نزدیکیش شنید که لا به لای بوته ها به دنبال توپ می گشت. آروم از جاش بلند شد و با صدای لرزون و آهسته نام احمد رو صدا کرد.
-احمد ...
احمد با شنیدن صدای شوکا سر جاش خشکش زد و آروم به طرف اون برگشت. هیچ نیازی به فکر کردن نبود. برق چشمای خاکستری شوکا رو بلافاصله شناخت. چند ثانیه هر دو به چشم های هم خیره شدند. تا اینکه احمد سرش رو پایین انداخت و شوکا با صدای آرومی سکوت رو شکست:
-چطور تونستی این کار رو با من بکنی؟ تو به من قول داده بودی؟ من تمام این سالها چشم انتظار تو بودم.من منتظرت بودم اما تو به من خیانت کردی.
احمد تا چند لحظه ساکت بود و حرفی نمی زد،تو این دو روز تمام سعیشو برای رو برو نشدن با شوکا و ندیدنش کرده بود،تمام مدت داشت ازش فرار می کرد، میترسید شوکا بخواد زندگی و عشق جدیدش رو ازش بگیره.
تصاویر منتشر شده بر صفحه سایت های داعش، 10 تن از شبه نظامیان این گروه را نشان می دهند که متهم را بر بالای ساختمانی بلند می برند و سپس حکم او را قرائت می کنند و او را به زمین پرتاب می کنند. اما داعش تاریخ اجرای حکم سنگسار این شخص را مشخص نکرده است.
در نوامبر گذشته هم داعش دو مرد را به همین اتهام سنگسار کرد.
تصاویر منتشر شده بر صفحه سایت های داعش، 10 تن از شبه نظامیان این گروه را نشان می دهند که متهم را بر بالای ساختمانی بلند می برند و سپس حکم او را قرائت می کنند و او را به زمین پرتاب می کنند. اما داعش تاریخ اجرای حکم سنگسار این شخص را مشخص نکرده است.
در نوامبر گذشته هم داعش دو مرد را به همین اتهام سنگسار کرد.