چقدر هفتاد هشتاد سال کم است برای دیدن تمام دنیا. برای بودن با تمام مردم دنیا. چقدر حیف است که من می میرم و غواصی در عمق اقیانوس ها را تجربه نمی کنم. می میرم و حداقل 1 بار زمین را از روی کره ماه نمی بینم.
دلم می خواست چند سال در یک جنگل یا یک روستا زندگی کنم. چند سالی را هم در چند کشور دیگر با آداب و رسومی دیگر.
دلم می خواست چند کلیسا و معبد و مسجد بزرگ جهان را می دیدم و با پیروان ادیان مختلف حرف می زدم.
دلم می خواست 1 بار هم که شده از ارتفاعی بلند و مهیب پرواز می کردم.
"دلم می خواست های من" زیادند، بلندند، طولانی اند، اما مهم ترین دلم می خواستم، این است که انسان باشم، انسان بمانم و انسان محشور شوم.
چقدر وقت کم است.
تا وقت دارم باید مهر بورزم به همین چند نفر که از تمام مردم دنیا با من نفس می کشند، باید مهر بورزم به همین جغرافیایی که سهم چشم های من از جهان است.
وقت کم است باید خوب باشم، مهربان باشم و دوست بدارم همه زیبایی ها را.
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﻦ می گویم: ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ.