آغوش من فقط به اندازه تو جا دارد ...
این تمام لذت من است ...
وقتی با اصرار مرا می خوانی ...
وقتی با چشم های بسته گرمای نفسهایت را احساس می کنم ...
این روزها شب هایم از روزها روشن تر است ...
تو تمام انتظار هر روز منی
تا به تو برسم ...
من این انتظار عاشقانه را می پرستم ...
تمام روز انتظار تا تو بیایی ...
آغوش من فقط اندازه تو جا دارد ...
اگر خوب گوش کنی
این ضربان های تند و پی در پی قلبم را می شنوی
تو را فریاد می زنند ...
ترانه سرا : شاهین رهنما ، آهنگساز : نعیم یحیایی |
نظیم : حسین غمگین صدابرداری و میکس و مستر : امیرحسین زاده |
نوازنده ی ویلن : احسان رنجور نوازنده ی عود : سعید پورمحمد |
وازنده کمانچه : مهیارغضنفری |
کشوری که همه ی اخبار و رسانه هاش تو این خلاصه میشه : اینجا همه خوبن روشنفکرن دیندارن دانشمندن ولی بقیه دنیا همه بدن متعصبن بی دینن نفهمن
کشوری که زندگی کردن یعنی ساکت شدن یعنی هر چی مسئولین میگن همون درسته ما نفهمیم
کشوری که انقدر مظلومه که با همه ی دنیا مشکل داره
کشوری عادی بودن یعنی متعصب بودن
کشوری که تو کشیدن تصویر بدبختی داوینچیه و تو نواختن ساز غم بتهوون
عبدالمبین
زنده گی نامه
عبدالمبین نظری فرزند محمد جواد نظری ولدیت حاجی شیر احمد نظری در سال 1377 هـ. ش. در قریه نیک پی، ولسوالی خان آباد، ولایت کندز دیده به جهان گشوده ام که بعد از یک سال از این قریه به مرکز ولایت نقل مکان نموده و به زنده گی خویش ادامه داده ام.
تحصیلات
در سال 1384 در لیسه فاطمه الزهرا دروس ابتدائیه خویش را شروع نمودم و بعد از سه سال در لیسه شیرخان منتقل شدم و در اینجا به دروس خویش ادامه دادم و همچنان بعد از مدتی در آموزشگاه ها بخاطر پیشبردن دروس به شیوه خوبتر به آموختن زبان انگلیسی و ریاضیات پرداختم. در سال 1391 هـ. ش. صنف نهم مکتب را امتحان لیاقت داده و در صنف ده دروس خویش را ادامه داده ام.
شغل
در سال 1387 هـ. ش. بود که کاکایم علی نظری یک مرکز آموزشی کوچکی بنام تمدن ایجاد نمود و در آنجا با کاکایم همکار بودم و الی سال 1388 هـ. ش. در آنجا به کار خویش ادامه دادم و در نیمه دوم سال 1388 هـ. ش. در انترنت کلب آسیا به حیث همکار مدرس الی اواخر سال 1389 هـ. ش. در اینجا بودم. بعد از این یعنی در سال 1390 هـ. ش. در آموزشگاه ALC شروع به تدریس نمودم و در اینجا با اینکه یک مدرس بودم چیزهای زیادی آموختم و تجاربی زیادی کسب نمودم. در سال 1392 بود که تیر وظیفه داده و در عکاسی بنام چشم انداز به حیث نویسنده در کمپیوتر (تایپست) ایفای وظیفه نموده و در اینجا الی نیمه اول سال 1394 به وظیفه ام ادامه دادم.
دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت: خیلی مغروری ازت خوشم میاد هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد من اومدم جلو خودم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم
پسرگفت شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم
دختره که از حسودی داشت میترکید گفت:خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته...
پسره گفت:نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم
دخترگفت اووووه چه رمانتیک این خوشگل خوشبخت که که این جوری دلتو برده؟
عکسشو داری ببینمش؟
پسر گفت عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین ادم دنیاست,
دختره شروع کرد به خندیدن مسخره کردن می گفت ندیده عاشقش شدی ؟
نکنه اسمشم نمیدونی ؟
پسر سرشو بالا گرفت گفت آره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم ...
اسمش مهدی فاطمه (عج الله) است ... دوست مهدی (عج الله) با نامحرم دوست نمیشه