بسم الله الرّحمن الرّحیم
به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی
حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که دربارهی آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده میانگارم، بلکه به این سبب که آیندهی ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و نیز حسّ حقیقتجویی را در قلبهای شما زندهتر و هوشیارتر مییابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمیکنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند.
سخن من با شما دربارهی اسلام است و بهطور خاص، دربارهی تصویر و چهرهای که از اسلام به شما ارائه میگردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهرهگیری از آن، متأسّفانه سابقهای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمیخواهم به «هراسهای» گوناگونی که تاکنون به ملّتهای غربی القاء شده است، بپردازم.
شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، میبینید که در تاریخنگاریهای جدید، رفتارهای غیر صادقانه و مزوّرانهی دولتهای غربی با دیگر ملّتها و فرهنگهای جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و امریکا از بردهداری شرمسار است، از دورهی استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگینپوستان و غیر مسیحیان خجل است؛ محقّقین و مورّخین شما از خونریزیهایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگهای اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند.
این بهخودیخود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگوکردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوهی برخورد با فرهنگ و اندیشهی اسلامی، از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟
شما بخوبی میدانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینهی مشترک تمام آن سودجوییهای ستمگرانه بوده است. اکنون من میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی، اینبار با شدّتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامهی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایهی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟ پس خواستهی اوّل من این است که دربارهی انگیزههای این سیاهنمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.
خواستهی دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء میکند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن میگریزانند و میترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمیکنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه میگویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید.
با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کردهاید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آموزههای انسانی و اخلاقی او را مطالعه کردهاید؟ آیا تاکنون به جز رسانهها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کردهاید؟ آیا هرگز از خود پرسیدهاید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟
من از شما میخواهم اجازه ندهید با چهرهپردازیهای موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچکس بهصورت فردی نمیتواند شکافهای ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما میتواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکافها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا میتواند پرسشهای جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسشها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقتهای نو پیش روی شما قرار میدهد.
بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّتپذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسودهتر به نگارش درآورند.
سیّدعلی خامنهای
۱۳۹۳/۱۱/۱
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی
حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در ری دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که دربارهی آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده میانگارم، بلکه به این سبب که آیندهی ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و نیز حسّ حقیقتجویی را در قلبهای شما زندهتر و هوشیارتر مییابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمیکنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند.
سخن من با شما دربارهی اسلام است و بهطور خاص، دربارهی تصویر و چهرهای که از اسلام به شما ارائه میگردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهرهگیری از آن، متأسّفانه سابقهای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمیخواهم به «هراسهای» گوناگونی که تاکنون به ملّتهای غربی القاء شده است، بپردازم. شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، میبینید که در تاریخنگاریهای جدید، رفتارهای غیر صادقانه و مزوّرانهی دولتهای غربی با دیگر ملّتها و فرهنگهای جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و امریکا از بردهداری شرمسار است، از دورهی استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگینپوستان و غیر مسیحیان خجل است؛ محقّقین و مورّخین شما از خونریزیهایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگهای اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند.
این بهخودیخود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگوکردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوهی برخورد با فرهنگ و اندیشهی اسلامی، از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟
شما بخوبی میدانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینهی مشترک تمام آن سودجوییهای ستمگرانه بوده است. اکنون من میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی، اینبار با شدّتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامهی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایهی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟ پس خواستهی اوّل من این است که دربارهی انگیزههای این سیاهنمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.
خواستهی دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء میکند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن میگریزانند و میترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمیکنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه میگویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کردهاید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آموزههای انسانی و اخلاقی او را مطالعه کردهاید؟ آیا تاکنون به جز رسانهها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کردهاید؟ آیا هرگز از خود پرسیدهاید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟
من از شما میخواهم اجازه ندهید با چهرهپردازیهای موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچکس بهصورت فردی نمیتواند شکافهای ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما میتواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکافها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا میتواند پرسشهای جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسشها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقتهای نو پیش روی شما قرار میدهد. بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّتپذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسودهتر به نگارش درآورند.
سیّدعلی خامنهای
۱۳۹۳/۱۱/۱
گفتگو با ناصر فکوهی جامعه شناس
: کافه و کافهنشینی
درآمد: دکتر ناصر فکوهی معتقد است که کافه و کافه نشینی به مثابه فضاهایی عمومی برای تعامل میان افراد و رشد قابلیت همزیستی به ویژه در شهرهای بزرگ امروز، ضرورتی حیاتی دارند، ضمن آنکه باید از آسیبهایی چون محفلی شدن پرهیز کرد و آنها را به مکانهایی برای تخلیه انرژیهای منفی و تعامل اجتماعی در جامعه بدل کرد. با این استاد انسانشناسی دانشگاه تهران که آثار متنوعی در زمینه انسانشناسی شهری نگاشته، درباره پیشینه و زمینههای کافه نشینی و سیر تحولات آن در ایران و بایستههایی که در این زمینه باید رعایت شود، گفتوگویی کردیم که از نظر میگذرد:
به نظر شما کارکردهای کافهنشینی، غیر از سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت چیست؟
کافهنشینی، در معنایی که امروز در زبان ما و در بخشی از جامعه شهری اغلب تحصیلکرده، دانشجو، روشنفکران و دانشگاهیان ما، جا افتاده است و لزوما ربطی به مفاهیمی چون «قهوهخانه» یا «پاتوق» ندارد (هر چند با آنها بیارتباط هم نیست اما روابطشان پیچیده است)، عمدتا به کنشی اجتماعی اطلاق میشود که ریشههای آن به قرون هجده و نوزده اروپایی و عمدتا به دوران انقلاب فرانسه و انقلابهای سیاسی این پهنه بر میگردد، اما از اواخر قرن و به ویژه ابتدای قرن بیستم شکلی موازی با محافل «خانگی» روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان را در حوزه عمومی به وجود آورد، شاید به یک معنا بتوان گفت کافه نشینی شکل دموکراتیزه شده آن محافل، یعنی محافلی بود که عموما در اقامتگاه افراد خیرخواه و فرهنگی و بسیار ثروتمند برگزار میشد که از هنرمندان و اندیشمندان فقیر حمایت میکردند. کما اینکه کلوبهای انقلابی و در مقام نخست کلوب ژاکوبنها که انقلاب را در دست گرفتند، در انقلاب 1789 فرانسه، نقشی اساسی داشتند و آنها را نیز میتوان نوعی شروع برای کافهنشینی (شاید سیاسی) یعنی گرد هم آمدن در یک محیط بیرونی، برای تفریح و در عین حال بحث و جدل به شمار آورد. این کنش در طول قرن بیستم تا دهه 1980 به شدت رشد کرد و هر بار که جنبشها و حرکتهای اجتماعی بالا میگرفتند، بیشتر باب میشد. و از دهه 1960 همراه با مفهوم روشنفکری و دیگر شیوهها به کشورهای دیگر جهان نیز سرایت کرد. اما از یکی دو دهه پیش، به تدریج با شیوههای دیگری جایگزین شد که فضا و مکان را به صورت دیگری تعریف میکردند، ولی در آنها نیز مساله بسیار بیشتر از گذران اوقات فراعت با آسایش و بدون اندیشه، ورود سیستم اندیشه و جدل فکری در اوقات فراعت در یک حوزه عمومی بود.
نخستین کافههای مدرن ایرانی که در دهه 1320 ایجاد شدند، چه ویژگیهایی داشتند؟
این کافهها بسیار محدود بودند و در شهرهایی ایجاد میشدند که به دلایل گوناگون تاریخی و اجتماعی، نخستین الگوهای مدرنیته را نیز عرضه میکردند: تبریز، تهران و رشت از این جملهاند. اینها شهرهایی بودند که برای نخستین بار صنعت و فناوریهایش از جمله در حوزه فرهنگ مثل صنعت چاپ و... وارد ایران میشدند. میبینیم که بیشترین روشنفکران و سازندگان مدرنیته ایرانی نیز از همین شهرها بیرون آمدند که البته این کنش بعدها به شهرهای دیگر نیز سرایت کرد، اما همواره شکلی بسیار اقلیتی داشت حتی تا دوران انقلاب. در آستانه انقلاب شکل کافهنشینی اروپایی هم در نوع «اسنوب» و اشرافی آن در گروهی از کافههای «بالای شهری» و یا در بعصی از محافل مثل «گالری»ها، و شکل مردمیتر یا دموکراتیکتر آن در برخی از رستورانها و اغذیهفروشیها مثل کافههای لالهزار و جایی همچون کافه نادری، وجود داشتند. این کافهها در نوع اولش بیشتر به مباحث روشنفکرانه در تقلید الگوی غربی و بر سر نمونههای هنری و ادبی غرب که به ایران وارد میشدند میپرداختند و در نوع مردمی اش، بیشتر بر سر مسائل فلسفی و ادبی و سیاسی و «تغییر و تحولی» که همه در انتظارش بودند.
آیا میتوان میان کافههایی که در دهههای جدید ایجاد شدهاند، با کافههای پیشین تمایز گذاشت؟ این تمایز در چیست؟
صد در صد. کافههای نسل جدید برای مثال کافههایی که پس از دوران جنگ تحمیلی به وجود آمدند و به خصوص از سالهای دهه 1380 به بعد، عمدتا در برگیرنده نسل جوانی هستند که امروز بیشترین جمعیت ما را تشکیل میدهند و دارای سرمایه فرهنگی بالایی هستند. به علاوه، این کافهها در سراسر کشور پراکنده هستند، زیرا سرمایه فرهنگی به نحو بسیار دموکراتیکتری توزیع شده است. البته در اینجا شباهتهای زیادی نیز با نسل نخست دیده میشود، برای مثال تمایل به تبادل اندیشهها و بحث و گفتوگو درباره عمدتا محصولات فرهنگی اروپا و امریکا و پیوند این کافهها در بسیاری موارد با مراکز مصرف فرهنگی مثل کتابفروشیها (که در آن نسل زیاد دیده میشد) و امروز گاه سینماها و گالریها و...
با این وصف، دقیقا به دلیل تغییر ترکیب جمعیتی، شکلی و محتوایی مشارکت کنندگان در این مکانها، باید دیدگاههایمان را نیز نسبت به آنها تغییر دهیم. روشن است که جوانان امروز با جوانان سی یا چهل سال پیش متفاوتند، همانگونه که ما در جوانی با نسل گذشته خود متفاوت بودیم. بنابراین میزان بردباری و میزان آزادیای که باید به این حوزهها داده شود باید بیشتر از میانگین جامعه باشد. بهتر است که در کافهها، مشکلاتی و حتی آسیبهایی وجود داشته باشد که به تدریج تلاش کنیم آنها را حل کنیم، تا اینکه با برخورد کردن با آنها، آن آسیب و مشکل را به سطح کل جامعه تعمیم دهیم و در زمان و مکان چنان پراکندهاش کنیم که نتوانیم با آن مقابله کنیم و نه حتی شناخت درستی از آن داشته باشیم. افزون بر این نگاه به کافه، به محافل و کنشهای جوانان که بخش عمده جامعه ما را تشکیل میدهند اصولا نباید نگاهی آسیبشناختی باشد و دائما درپی آن باشیم که اشکالات و کارهای نادرست آنها را بهانهای کنیم برای جلوگیری از کنشهایی که خاص سن و زندگی و سبک زندگی ایشان است. این امر به معنای آن نیست که بی بند و باری را بپذیریم و یا ترویج کنیم، درست برعکس، تنها با این کار است که میتوان با بیبند و باری مقابله کرد. اگر در کشوری چون آمریکا یا در کشورهای اروپایی، حرکت موسوم به «ضد فرهنگ» (یا هیپیسم) در یک دوره چند ده ساله از میان رفت، به دلیل سرکوب و برخورد سخت جامعه با آن نبود، بلکه درست برعکس رویکرد دموکراتیکی بود که در برابر آن پیش گرفته شد تا خود به خود بتواند به رشدی برسد که آن حرکت آسیبزا را مهار کند و در اعتراض به حقی که این حرکت حمل میکرد، شکلی عقلانیتر و موثرتر برای رسیدن به اهدافش بدهد.
امروز نیز باید به فضا و زمان و کافه و پاتوقهای شهری جدید با جمعیتی جدیدی که آنها را پر میکنند و البته به دیگر فضاهای تجمع، بیشترین میزان آزادی را، البته با حفظ حدود قانونی و نظم اجتماعی، داد تا جامعه بتواند به رشد خود برسد.
ارزیابی شما از کافهنشینی که امروزه در سراسر شهرهای بزرگ به ویژه تهران پراکنده شده چیست؟
به نظر من، چنین فضاهایی برای شهرهای بزرگ ضرورتی حیاتی دارند. این امر البته به معنای آن نیست که این فضاها آسیبپذیر یا آسیبزا نیستند، اما تصور اینکه بتوان یک کشور بزرگ را با جمعیتی در حد 80 درصد شهری، و غالبا با سرمایههای فرهنگی بالا، بدون حوزههای عمومی گسترده و فراوان و متنوع، اداره کرد، کاملا توهمی است. هر اندازه این کافهها، این پاتوقها، این مراکز تجمع که میتوانند بنا بر سبک زندگی و تمایلات آدمها متفاوت باشند، بیشتر باشند، البته به شرط آنکه حدود قانونی رعایت شود، برای بازتولید سیستم اجتماعی و سالمسازی آن بهتر است. آسیبها البته جای خود را دارند و برای آنها باید فکری خاص کرد و برنامهریزیهای کوتاهمدت و درازمدت کرد. اما روشهای آمرانه، برای مثال تعطیل کردن این اماکن به دلیل آنکه گاه آسیبزا هستند، یک کنش عمومی را به یک کنش جرمزا و یک محفل عمومی را به محفلی خانگی بدل خواهد کرد که میزان آسیبپذیری و آسیبزایی را در آن به شدت افزایش میدهد. فضای عمومی نیازی اساسی برای نظامهای پیشرفته دموکراتیک است و این فضایی است که افراد میتوانند در آن وارد تعامل با یکدیگر شده و قابلیتهای با هم زیستن را در خود و دیگری بالا ببرند. با از میان رفتن این فضاها که در آنها امکان چرخش و گردش افراد زیاد است، ما از «محفلی شدن» که پدیدهای بسیار آسیبزا است در سیستم اجتماعی جلوگیری میکنیم.
شاید لازم باشد درباره این مفهوم اندکی توضیح بدهم. «محفلی شدن» را میتوان به نوعی «حبابی» شدن و درون پیله رفتن گروههای اجتماعی تعریف کرد، به صورتی که تنها درون خود وارد تعامل شده و بهتدریج از دیگر گروهها فاصله بگیرند و در دنیای مادی و ذهنی خود غرق شوند. در این حالت افراد به تدریج رابطه خود را با واقعیت از دست داده و توهمات خویش را جایگزین واقعیت میکنند. این امری خطرناک است زیرا سیستم اجتماعی نمیتواند از کنار هم قرار گرفتن حبابهای مختلف به وجود بیاید و عمل کند. و همواره این خطر وجود دارد که حبابها درون پیلههایی سخت قرار بگیرند و روابط بین خودشان را از میان ببرند یا تنشآمیز کنند. در این حالت، فضاهایی عمومی همچون کافهها و پاتوقها، میتوانند به مثابه نقاط ارتباطی قدرتمندی عمل کنند که محافل پیلهگونه را با یکدیگر و در محیطی آرام و بیتنش به یکدیگر متصل کنند. حتی اگر کافهها، همچون برخی از کافه – فلسفههایی که امروز در غرب میبینیم، گاه به برخوردها و تنشهای کلامی بین شرکتکنندگان نیز بیانجامد، باز هم مکان و زمانی ایجاد کند برای ارتباط و برای تخلیه انرژیهای منفی و ایجاد اماکن بیشتر برای تعامل اجتماعی در جامعه.
همین را میتوان درباره گروهی دیگر از محیطهای عمومی نیز گفت که در جامعه ما اغلب محیطهای فرهنگی هستند، مثلا جلسات دانشگاهی سخنرانی، جلسات نشست و نقد کتاب در انجمنهای تخصصی، نمایشگاهها، کتابفروشیها و مراکز فروش محصولات فرهنگی، مساجد و هیاتهای دینی و... همه اینها نیازهای یک شهر بزرگ هستند که باید بتواند میلیونها نفر را برای زیستن با یکدیگر آماده کند و تنش را بین آنها به حداقل برساند.
بنابراین بهتر است به کافهنشینی مفهومی عامتر بدهیم یا برای آن مترادفهای دیگری نیز بیابیم تا آن را از موقعیت یک آسیب خارج کرده و به یک نقطه فضایی زمانی تبدیلش کنیم که به صورتهای بسیار متنوع و متکثر دیگری نیز در شهرهای بزرگ دیده شده و باید بشود.
این گفتگو با روزنامه دنیای افتصاد انجام شده و در آبان ماه 1391 منتشر شده است.
پاریس سنت ژرمن توانست در مرحله یک شانزدهم نهایی جام حذفی فرانسه برابر بوردو به پیروزی برسد و راهی مرحله بعد شود. |
پاریس سن ژرمن 2
ادینسون کاوانی (13) - خاویر پاستوره (32)
بوردو 1
دیه گو رولان (46)
در ادامه دیدارهای مرحله یک شانزده نهایی جام حذفی فرانسه، شب گذشته (چهارشنبه) 7 دیدار برگزار شد که در مهمترین آنها تیم فوتبال پاریس سن ژرمن، قهرمان فصل گذشته لوشامپیونه با نتیجه 2 بر یک از سد میزبان خود، بوردو گذشت و به مرحله یک هشتم نهایی صعود کرد.
دقیقه 13 اولین خطر روی دروازه بوردو ایجاد شد. کرنر باهبک را کاپیتان سیلوا به ضربه سر به سمت دروازه بوردو هدایت کرد که با اختلاف کمی از کنار دروازه بوردو بیرون رفت. یک دقیقه بعد فرار لوکاس دین از سمت چپ و ارسال این بازیکن با ضربه سر زیبای کاوانی همراه بود که توپ دور از دستان دروازه بان بوردو وارد دروازه این تیم شد.
بعد از این گل بوردو چند خطر نصفه و نیمه روی دروازه پاریسی ها ایجاد کرد ولی ثمری از این خطرها ندید. دقیقه 32 کاوانی روی فرار خود توانست پاس زیبایی را به محوطه جریمه بفرستد که ضربه لاوتزی را دروازه بان بوردو ناقص مهار کرد و توپ برگشتی را خاویر پاستوره راهی دروازه بوردو کرد.
بعد از گل دوم پاریسی ها هر دو تیم خطرات جدی روی دروازه ایجاد کردند که نتوانستند در زدن ضربات آخر موفق عمل کنند و نتیجه ای در بر نداشت و بازی در نیمه اول با همان دو گل پاریس سن ژرمن به پایان رسید.
در ابتدای نیمه دوم و درست یک دقیقه بعد از شروع بازی بوردو توانست روی اشتباه مدافعان پاریسی در جایگیری توسط دیه گو رولان به یک گل برسد. دقیقه 63 بار دیگر کاوانی فرصت این را داشت که توسط ضربه سر کاوانی به گلی دیگر برسد ولی دروازه بان بوردو مانع از این کار شد.
دقیقه 67 و 76 لوکاس و وراتی به جای لاوتزی و باهبک وارد ترکیب شد. ضمن اینکه زلاتان ابراهیموویچ روی نیمکت ذخیره ها شاهد دیدار بود. دقیقه 83 یک خطا از سوی کامارا باعث شد تا داور کارت زرد دوم را به وی بدهد و از بازی اخراج کند که همین امر باعث شد گریگوری وان در ویل به جای یوهان کابای راهی میدان شد و در نهایت این بازی با همان نتیجه دو بر یک به نفع پاریس سن ژرمن به پایان رسید و پاریسی ها راهی مرحله بعد مسابقات جام حذفی شدند.