در همه مذاکرات یک عدد «روح توافقنامه» همراه خودتان ببرید تا هر بلایی سرتان آمد بیاندازید گردن او؛ هر بلایی!
وبلاگ "طنزهای یک م.ر.سیخونکچی" نوشت:
اگر عادت کرده بودیم که در هر شرایط بدی، شرایط بدتر را تصور کنیم، آنوقت بجای نق زدن زبان به شکر باز میکردیم. مثلا همین الان که انقدر بخاطر روش سیاست خارجی دولت غرغر میکنیم بخاطر این است که شرایط بدتر را در نظر نمیگیریم. اگر کمی، فقط کمی به آنچه میتوانست سرمان بیاید و نیامده است فکر میکردیم آنوقت آقا جواد خان ظریف را میگذاشتیم روی سرمان و حلوا حلوا میکردیم!
عده از دوستان، طلاب و روحانیون را بخاطر عدم بازگشت به شهر و وطن خود مورد انتقاد قرار می دهند. بنده به عنوان یک روحانی که علیرغم همه مشکلاتش به شهر خود بازگشته ام، لازم دانستم نکته ای در این زمینه مطرح نمایم.
در زمینه عدم بازگشت روحانیون به شهرهای خود نباید فقط آنها را مقصر دانست. اگه یک بررسی در وضعیت روحانیانی که به شهر خود بازگشته اند بکنید متوجه علت مسأله خواهید شد.
هر چند همواره دوستان را علیرغم ناملایمات آن، برای بازگشت به وطن و حضور در میان مردم تشویق می کنم اما قبول کنید که بازگشت در شرایط کنونی جامعه -که دیدگاه مردم به روحانیت ائده آل نیست- فداکاری محسوب می شود و توأم با مصائب و مشکلاتی است. به سه دلیل:
1. فضای اندیشه در قم باز است و کمتر کسی بخاطر دیدگاهش اذیت می شود.
2. مراکز و مؤسسات دینی اکثراً در قم مستقر هستند و برنامه و علاقه شان این است که روحانیون در قم ساکن باشند.
3. در قم برخی از روحانیون در کنار کار فرهنگی و علمی کارهای اقتصادی مشغول هستند که در شهرستانها به خاطر برخی مسائل امکان این مسأله وجود ندارد.
تا حال چندین بار در سطح تبریز افراد متدین به بنده گفته اند: «نییه بورا قاییدیبسیز؟ قومدا اولساز سیزی دوز کیمی یالارلار»
نهایتاً: قبل از اینکه راه حل مشکل را در دیگران بجوییم بهتر است نگاهی به وظایف خود بیندازیم
عده از دوستان، طلاب و روحانیون را بخاطر عدم بازگشت به شهر و وطن خود مورد انتقاد قرار می دهند. بنده به عنوان یک روحانی که علیرغم همه مشکلاتش به شهر خود بازگشته ام، لازم دانستم نکته ای در این زمینه مطرح نمایم.
در زمینه عدم بازگشت روحانیون به شهرهای خود نباید فقط آنها را مقصر دانست. اگه یک بررسی در وضعیت روحانیانی که به شهر خود بازگشته اند بکنید متوجه علت مسأله خواهید شد.
هر چند همواره دوستان را علیرغم ناملایمات آن، برای بازگشت به وطن و حضور در میان مردم تشویق می کنم اما قبول کنید که بازگشت در شرایط کنونی جامعه -که دیدگاه مردم به روحانیت ائده آل نیست- فداکاری محسوب می شود و توأم با مصائب و مشکلاتی است. به سه دلیل:
1. فضای اندیشه در قم باز است و کمتر کسی بخاطر دیدگاهش اذیت می شود.
2. مراکز و مؤسسات دینی اکثراً در قم مستقر هستند و برنامه و علاقه شان این است که روحانیون در قم ساکن باشند.
3. در قم برخی از روحانیون در کنار کار فرهنگی و علمی کارهای اقتصادی مشغول هستند که در شهرستانها به خاطر برخی مسائل امکان این مسأله وجود ندارد.
تا حال چندین بار در سطح تبریز افراد متدین به بنده گفته اند: «نییه بورا قاییدیبسیز؟ قومدا اولساز سیزی دوز کیمی یالارلار»
نهایتاً: قبل از اینکه راه حل مشکل را در دیگران بجوییم بهتر است نگاهی به وظایف خود بیندازیم
بسیجی که باشی،یه وقتایی دلت می شکنه!
بسیجی که باشی،می فهمی نمیتونی عادی باشی،عادی بگذری،عادی زندگی کنی
بسیجی که باشی یه دنیا دشمن واسه خودت تراشیدی!
بسیجی که باشی، ولایی که باشی، عاشق که باشی،از نظر مردم فقط یه شست و شوی مغزی هستی و آماج نگاه های تحقیر آمیز
بسیجی که باشی، وقتی تسبیح تو دستات می لغزه و انگشتر عقیقت خودنمایی می کنه،بهترین دوستت بهت می گه شدی شبیه پیرها بی سواد مسجدی و تو می شکنی نه بخاطر خودت بخاطر آن مسجدی که مقدس ترین مکان است و به ظلم به اهالیش بی سواد می گویند
بسیجی که باشی توی دانشگاه تمام دردت اینه چرا باید درسی رو بخونی که با بنیانش مشکل داری،چرا باید به استادی گوش بدی که بیرحمانه هر روز آرمانهای تو را می کوبد و همه او را روشنفکر میدانند و فرنگ رفته!!
بسیجی که باشی تو دانشگاه باید مدام مواظب حرکات و رفتارت با هم جنس و نا همجنس باشی تا مباداااا مباداااا بخاطرتو اسم بسیج لکه دار شه..
بسیجی که باشی و متضاد اطرافیانت که فکر کنی هر روز و هر شبت رو با خیلی ها توی بحث های فرسایشی به سر می بری...
کپی شده از یک دوست آشنا (البته بدون اجازه )
حالا شاید این نبودن طولانی شد و چه بسا دائمی،شایدم کوتاه بود معلوم نی
دلایل خاص خودمو دارم :
اول اینکه دم دمای امتحانامه و بخاطر قضیه تصادفم از درسام خیلی عقب افتادم و باید جبران کنم
دوم اینکه اینجا یه عده مریض منتظر بودن من پست بذارم تا بیان هر شر و وری تو نظرات بگن و مثلا منو عصبانی کنن! راستش من مث سهیل با صبر و حوصله و خون سرد نیستم و حوصله اینجور آدما رو ندارم و بخاطر همین همش بحث پیش میومد و هم داش سهیل ناراحت میشد هم جو اینجا بهم میریخت از طرفیم خیلی از شماها جای درک کردن من و سهیل بیشتر ازمون انتقاد میکنید و همه تقصیرا رو گردن ما میندازید و انگ بی اعصابی و ... بهمون میزنید! خلاصه اینکه تا وختی اوضاع به همین شکل باشه احتمالا من فعالیتی نمیکنم و فک کنم این بهترین کار باشه
یه خبر هم واستون دارم،احتمالا یه نویسنده جدید به جمعمون اضافه میشه،ایشالا که با اون نویسنده مهربون باشید و غریب نوازی کنید و عده ای عقده هاشونو سر اون بدبخت خالی نکنن
ایام به کام
#عارمین