رمان : احساس من
نوشته:baranak94
فصل : 2
.......................................................................................
ارسان بعد از گفتن حرفاش رفت و منو بین یه دنیا شک و تردید گذاشت برگشتم خونه توی حیاط بهرام رو دیدم داشت از خونه می رفت
بهرام-سلام کجا بودی؟
بدون اینکه جوابی بهش بدم از کنارش گذشتم صداشو از پشت سرم شنیدم
بهرام-سوال پرسیدیم ها ؟
بی مقدمه برگشتم عقب
-راسته ارسان از من شکایت کرده؟