درحال حاضر دو جریان به صورت مواضی در بختیاری ها وجود دارد
یکم : فرهنگ زدگی و فرهنگ گریزی دوم : قرق شدن در سنت و سنت گرایی چه کسی میداند کدام خطرناکتراست . چیزی که قابل انکار نیست در این میان ضرری است که موجب عقبماندگی ما شده است
تدبیر همان شاه کلیدیست که قفل تفرقه را میگشاید لاکن این کلید در حال حاضر دور از دسترس ماست
باید بدانیم یک نفر با یک کلید هزاران درب بسته را میتواند بگشاید اما هزار نفر بدون کلید پشت اولین درب بسته میمانند . کلید اعتماد است و شاه کلید اتحاد. در تمام تاریخ مواضی گری موجب تفرقه شده ، مواضیگری حاصل ضعف و نبود یک رهبر و یک راهبر است . در قومی که هر کس ادعای بزرگی و خانزادگی میکند واقعا چگونه میتوان یک حرف واحد جستو جو کرد . چه بسیار دیده ام به خاطر اینکه اشخاصی خود را از نظر خون برتر میدانند انتظارات بی جا از دگر افراد دارند این آغاز مواضیگریست . . .
ادامه دارد...
بهمن سلیمانی بابادی
آزادلو : الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ وانسان زاده شدن تجسدوظیفه بود!
دست روزگار چرخیده و چرخانده است تا کوته فکران سر از تخم نفاق برآورده و ادعای گلادیاتوری کنند. آنان که تا دیروز در لوای افکار مرموزشان به کنجی خزیده و در خلوت عافیت گزینی شان غرق در عاقبت اندیشی دنیای آفتاب پرست ها بوده اند؛ ساز ناکوک خود را بر پیکره ی ناهمگون ظلم و تفرقه و نیستی کوک کرده و آهنگ جنگ و تفرقه شان گوش فلک را کر کرده است.در زمانه ای که مومن امیرالمومنین در دفاع از مظلوم لب بر هم گذاشته ولال می ماند؛ جای چه گلایه ای باقی مانده!؟؟؟؟امان از تازه به دوران رسیده هایی که با افکاری پوسیده و درهم سوارند و پیاده را هدف قرار می دهند! قهقهه مستانه شان را هیچ شباهتی نیست به همت و باکری و بروجردی ها و همانا عند ربهم شیطان یرزقونند!تاریکخانه های گمراهی شان افزون گردیده است و کمر بر حذف آرمان هایمان بسته اند!براستی ما در کدام چاله ی عمیق جهان و در کدام نقطه ی کور به گره های ناگسستنی ای از سر دشنام مسخر گشته ایم که حتی خود نیز سر از باز کردن آن در نمی آوریم!؟ما در کدام کژراهه پیچیدیم که آن چنان پیچانده اند ما را و بر خود می پیچیم که کار بدانجا رسیده که خواستگاه اندیشه های خوبمان را باید در پلیدی ها باز جوییمدر زمانه ای که انسان نسیان پیشه؛ دوران سیاه هشت ساله ی به سان هشتاد سال این سرزمین را دید و باز خود را به غفلت زد؛ دردا و دریغا که حاصلی از درخت جهل بارور نشاید.