تازگیا به این نتیجه رسیدم
90% خستگی آدما
تو جورابشون جمع می شه
همچین که جورابو در میاری
انگار بار عالمو از دوشت برداشتن
خستگیت در می ره
امتحان کردم و نتیجه گرفتم که می گما
من تموم حرفام علمیه -___________-
یکی از اتفاقات بد زندگی اینه که دسشویی خونتون نزدیک آشپزخونه
باشه(دیوار به دیوار اونم!!!)
عاقــــــــــــــا ما هر وقت رفتیم دو لقمه صبحونه کوفت کنیم بریم
دانشگا یه نفر رفت اون تو ر یــــــــ.....د به اشتهامون.... T_T
چه وضع آپارتمان سازیه آخه.
دختره با کلی آرایش برگشته میگه:
واقعأ شما پسرا این دختر چادریا رو از ما بیشتر دوس دارین؟
پسره خیلی رک گفت: آره!!!
دختره جواب داد:
پس اگه دوسشون دارین چرا نگاهشون نمیکنین و سرتون رو میندازین پایین از پیششون رد میشید؟؟؟
پسره گفت:
آره تو راس میگی ما نباید سرمون رو پایین بندازیم
اصلا سر پایین انداختن کمه؛
باید تعظیم کرد در مقابل حجاب حضرتــــــــ زهــــــــــــرا ...
تو اتوبوس بودم یه پسره میخواست به دختره شماره بده
یههههو پیرزنه برگشت گفت: خجالت بکش این جای خواهرته.....
پسره برگشت گفت من نباید شماره خواهرمو داشته باشم؟!!!
پیرزنه به قدری توجیه شد که خودش شماره دختره رو گرفت داد به پسره!!
سـ ـ ـ ـلـآمـ
با ی بخش دیگه از [چرندیات من] مهمون کامپیوتر - یا لب تاپ یا گوشی یا تبلت - تون هستم
چطورییین؟؟؟
انقد خسته ام
تازه از مدرسه اومدم
کلاس پژوهش داشتم
اووووووووووووف چ داور سوراخی بوود
موضوعمون هم انتخاب کردیم
کما
باحاله نه؟؟
حالا یه خاطره هم از امروز بگم براتون
توی کلاس پژوهش دبیرمون داشت بیرون کلاس با یه دختره ای که پارسال رتبه آورده بود تو استان
_ موضوعشون ام.اس بود_ حرف میزد
بعد به شوخی گفت
این بیماره _چون موضوعشون بیماری بود گفت بهش_
بعد اومد تو کلاس و همه بهش سلام کردن
منم گفتم
سلام بیــــــــــمار
حالا نکته اینه اون دختره کی بوده
دختر مدیر مدرسمون
راستی واسه قالب
میدونم خیلی ساده اس اما فعلن باهاش سر کنید
چون دسترسیش بهتره
کامنتا کمه
زود تند سریع کامنت بزارین
تا یه قسمت از چرندیات بعدی خدا یار و نگهدارتون