....دوستت دارم!
....قسم به حقیقت دنیا....
قسم به راز گل سرخ
قسم به زیبایی بنفشه ها
قسم به تنهایی هام
دوستت دارم!!!
به نام یگانه خالق هستی بخش
آفتاب مهربانی سایه ات بر سر من
دست هایم رو به آسمان زیبایی هاست، لب هایم ذکر می گویند و دعایی در دلم
است امشب در های استجابت باز، باز است و در رحمتت را به روی ما سوا
گشوده ای یـــــــــــــــا مهدی موعـــــــــــــــود
شاید دعای مرا نپذیرند شاید
از آنجا که ایمان من خیلی قوی نیست نمی دانم
شک در دلم نیست، اصلا چیزی در دلم نیست حسی، نگاهی
باز هم نمی دانم، این نمی دانم ها، امان از ندانستن ها
قلبم را متوجه تو می کنم. از تو می خواهم که برایم در این شب های بزرگ دعا کنی
از رسول خوبی ها بخواهی برای من دعا کند
من زیادی گنه کارم شاید دعای مرا نپذیرند
از تو می خواهم برای آرامشم دعا کنی، و قلب بیمارم را شفا دهی
آنقدر شفاف شود که بی هیچ تردیدی آنچه بر زبان و قلبم می آید
استجابت شده بپندارم نگاهم عوض شود ، اندیشه ام عوض شود و جز شکر خدای
مهربان و زیبایی ها چیزی بر آن جاری نشود این ها ریشه در فطرت خدا
جوی آدمی دارد اما اسیر کدام اندیشه است نمی دانم با چه چیزی
چشم هایم را بشویم آدمی همیشه باید مراقب اولین ترانه ای که می شنود باشد
برای اینکه ذهن و قلب آدمی مدام همان نغمه و ترانه ای را که اولین بار
شنیده است تکرار می کند رها شدن از اندیشه های گذشته و پوسیده
خود خیلی سخت است
یـــــــــــــــــــاصاحب الزمـــــــــــــــان
دوستت دارم!!!
زندگی تسلیم است و ایثار.
کارهایی درست و در زمانی مناسب،
شهامت آغاز، آگاهی و ایمان به قداست ثانیه ها، تنها چیزی است که به آن نیازمندی.
آن گاه نو خواهی شد،
که کهنه را سراسر رها کنی ،
نباید در همانی که بوده ای، بمانی،
همیشه راه دیگری به سوی آگاهی پیش روی توست .
بروی، ببال و دگرگون شو.
نیرویی که بدان نیازمندی از ژرفا به سطح می جوشد،
به خودآگاهی می پیوندد و دیگر گونه ات می کند،
تازگی را بجوی .
به توانایی هایت تکیه کن.
بی پروایی خود را نشان بده.
دگر سانی را بپذیر.
حق خود را باور بدار،
تا از آن تو گردد.
صدای زنگ تلفن 1 : زرینگ ....زرینگ..... زرینگ.....
اغ داش : الو شما با دفتر وبلاگ جهانی اغ داش تماس گرفته اید بفرمایید جانم
پشت خط 1 : من از کلمبور با شما تماس میگیرم من با خانواده امده بودم به سرزمین زیبایی ها !! الان در کنار چشمه های بوران بوران و یوخاری کهریز هستم
آغ داش : چه خوب من وقتی اسم "اب " را در تسوج می شنوم به وارد کننده عمده عشق تبدیل می شوم !!
پشت خط 1 : آقا جون واردات را ول کن ما سه روزه این جا بیتوته کردیم روز اول باران بارید من با کانون گرم خانواده به الاچیق رفتیم و خودمان را خیس کردیم ..یعنی خیس شدیم ...روز دوم در معرض آفتاب شدید قرار گرفتیم و به الاچیق پناه بردیم اما این بار سوختیم و ساختیم !! روز سوم از ترس باد خودمان را به الاچیق رساندیم باز هم خیری ندیدم که هیچ باد کانون خانواده را از هم جدا کرد و گم شدیم !! برای همین زنگ زدم تا انتقاد کنم که این الاچیق ها را چرا این گونه ساخته اند ؟
آغ داش : ببخشید شما ایرانی تشریف دارید یا خارجی هستید ؟
پشت خط 1 : من اهل ایلام هستم مگه فرقی میکنه!؟
آغ داش : ببینید اقای ایلامی این الاچیق ها واسه اروپایی ها ساخته شده اند و من احتمال می دم شما از لحاظ اناتومی و اندامی در حد استانداردهای اروپایی نیستید یعنی اشکال از خود شماست نه سرزمین زیبای من !شما اگه اندامی مثل براد پیت یا همین جرج کلونی داشتید یا زبانم لال چشمم کور اندام عیال عزیزتان شبیه گلشیفته می بود الان ما با این بحران مواجه نبودیم و شما با عشق و حال از الاچیق بهره مند می شدید !! تازه ببین چه گناهی کردی که حالا تقاصش را پس می دهی ناقلا ! ای شیطون...نکنه....فیس بوک ... حالا اخماتو واکن درسته سه روز زجر کشیدی عوضش هم از انرژی تجدید شونده تزریق کرده ای و هم وتامین D و اب سرزمین زیبایی ها را جذب نمودی!!
صدای زنگ دوم : درینگ .... درینگ..... درینگ...
آغ داش : اینجا نمایندگی سرزمین زیبایی ها بفرمایید!
پشت خط 2 : من از ارومیه مزاحم می شم متولد سال 53 هستم! کشاورزی را در حضور پدرم یاد گرفتم و شروع به کاشیدن (کاشتن به زبان پهلوی !) زردالو کردم دوره اول برداشت مصادف شد با دوران هاشمی و زردالو را سرما برد! سال بعدش زردالو را تگرگ برد ! دوره دوم بخت با من یار بود و مقارن شد با دوره مشارکت (این مشارکت با اون مشارکت پاساژ فرق داره) زردالو ها اون قدر میوه دادند که درختان سکته زدن(از سمت چپ) و باز دوره بعد تصادف شد با احمدی نژاد و زردالو را لو لو برد نشستم فکر کردم اخه این هم شد شغل ؟! یه بار لولو برد یه بار تگرگ و یه بار سرما تدبیر به خرج دادم و شروع به کاشتن گل کردم و با پروانه و شمع همدم و همساز شدم داشت کارها خوب پیش میرفت که از سرزمین زیبایی ها زنگ زدند و سفارش گرفتند من از همه جا بیخبر 19 میلیون تومان گل زبان بسته را راهی دیار گونی کردم و از ان روز هزار و یک شب در جوار حرم عبداللطیف بن عبدالرحیم بن رحمان آل قابوس به بسط نشستم دریغ از یک لقمه کباب خوان حاتم طایی و یک ریال وصولی ...حال به درگاه تو پناه اورده ام ای اغ داش لعین و ....
آغ داش : آقای ارومیه حالا گل و پروانه را بی خیال ..از دریاچه چه خبر؟!
پشت خط 2 : خبر مرگ !! همایش و ستایش همش کششک بود ! درسته برا دریاچه آب نداشت ولی برا خیلی نون داشت تو ذلیل مرده به فکر دریاچه و اب نباش از فردا کاندیداها با بوق و کرنا هم شده سه سوته دریا رو پر میکنند حواست به گلها باشه اخه مثلا میگن تو حقوق خوندی ؟!!
آغ داش : ارومیه جون فدات بشم میدونی چیه؟ ما روزی که تو گلها را فرستادی اب واسه ی خوردن نداشتیم آخر تیر ماه کدوم دیوونه میاد گل بخره گل بفروشه..... تا خواستیم گلها رو به اغوش گرم گلدان ها برسونیم همه شون پر پر شدند و رفتند و فقط خاطره هاشون بجا مونده!!