همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

عوامل مؤثر در رضایت شغلی

عوامل مؤثر در رضایت شغلیبرای این که شخص کارش را خوب انجام دهد، موفق شود و از کارش لذت ببرد باید رضایت شغلی پیدا کند. پس باید دید در چه صورت رضایت شغلی به دست می‌آید.
مردم علاوه بر احتیاج‌های فیزیولوژیک، دارای یک عده نیازهای اجتماعی نیز هستند که ارضای آن‌ها گاهی به اندازه ارضای احتیاجات فیزیولوژیک اهمیت دارد. سازگاری شغلی در صورتی ممکن خواهد بود که این نیازهای اجتماعی نیز ارضاء شوند و آن‌ها عبارتند از:
1.  پول: هر کارگر یا کارمند باید در مقابل کاری که انجام می‌دهد پول بگیرد و میزان آن باید در حدودی باشد که هر کس آن کار را انجام بدهد می‌گیرد. ولی هرگز نباید این پول، شخصیت او را پایین بیاورد زیرا پول در عین حال که از عوامل اساسی زندگی به شمار می‌رود اما شخصیت کارمند مهم‌تر و با ارزش‌تر از پولی است که به او پرداخت می‌شود.
2.  امنیت: امنیت شغلی یعنی این که شخص بداند کاری را که در دست دارد سال‌ها ادامه خواهد داد. همچنین کارکنان نیازمندند که کار سالم انجام بدهند. امنیت شغلی، گاهی از عامل پول هم مهم‌تر است زیرا شخص علاقمند است کارش دایمی باشد هر چند مزدی که می‌گیرد چندان زیاد نیست. همین احتیاج به امنیت شغلی است که بعضی از مردم را به سوی کارهای دولتی و دست کشیدن از کار آزاد وادار می‌کند.
3.  شرایط مساعد کار: مردم دوست دارند در یک محیط تمیز و آراسته کار کنند. هر قدر محیط کار جالب و خوشایند باشد، بازده کار بیشتر خواهد شد.
4.  فرصت پیشرفت: عامل مؤثر دیگر در رضایت شغلی این است که هر کارمند یا کارگر اطمینان داشته باشد که فرصت پیشرفت همیشه برایش وجود دارد و او می‌تواند با ایجاد شرایط لازم و روشن در خود از قبیل مهارت بیشتر و ... به درجات بالا ارتقاء یابد و از حقوق و پاداش زیاد بهره‌مند باشد.

5.  روابط شخصی: مردم علاقمندند با افرادی کار کنند که میان ایشان محبت متقابل حکمفرماست. هر کارگر یا کارمند علاقمند است که همکارانش دوستان مهربان او باشند و نیز مورد محبت مدیرش قرار بگیرد و همواره نظر او را درباره خودش بداند. همچنین، مدیر به پیشرفت کارمند یا کارگرش توجه کند و حتی این توجه خود را به او بگوید.

6.  هماهنگی با استعداد شخص: شخص وقتی از کارش لذت خواهد برد و راضی خواهد شد که با استعدادهای بدنی و عقلی وی متناسب باشد. در صورتی که کار از لحاظ استعداد ذهنی لازم در حد افراد عادی باشد، اگر شخص هوشمند یا تیزهوش را به آن کار بگمارند به زودی احساس ملالت و خستگی و سرانجام نفرت خواهد کرد و شخصی که از لحاظ سطح هوش در درجات پایین است نیز نخواهد توانست از عهده آن کار برآید و از رضایت شغلی لازم محروم خواهد شد.

7.  هماهنگی با رغبت: فرد از انجام کاری که دوست دارد لذت می‌برد و موفقیت بیشتری به دست می‌آورد. البته ممکن است شخص ابتدا کاری را که مورد علاقه‌اش نیست به ناچار به عهده بگیرد ولی به تدریج در اثر کسب مهارت و احساس موفقیت، احتمال زیاد هست که نسبت به آن شغل رغبت پیدا کند.

8.  مهارت: مهارت در یک حرفه نیز در تأمین رضایت شغلی بسیار مؤثر است و اگر گروهی از معلمان از شغل معلمی ناراضی هستند غالبا به علت ضعف مهارت ایشان است زیرا چنان‌که باید و شاید با فنون و روش‌های خاص این شغل آشنا نشده‌اند.

9.  خستگی: همه مردم مدتی بعد از انجام کار احساس خستگی می‌کنند و این خستگی بر بازده شخص اثر می‌گذارد از اینرو باید در هر کار مساله خستگی و تأثیر آن را در شخص و کارش در نظر گرفت.
علاوه بر این‌ها شرایط و خصایص محیطی کار و وسایل آن نیز در فردی که آن کار را انجام می‌دهد مؤثرند. مثلا روشنایی زیاد یا ضعف نور باعث خستگی شخص می‌شود. اتاق یا ساختمان کثیف نیز نفرت کارمند را برمی‌انگیزد و بازده کارش را کاهش می‌دهد. سر و صدا نیز به خصوص برای کارهای فکری مضرند و علاوه بر افزایش خستگی اثر بسیار نامطلوبی در فعالیت‌های ذهنی و بازده آن‌ها می‌گذارند.

اجل خوشرو

 پیرمرد زیر بارش برف عصا زنون یواش یواش سر به پائین سرفه کنون می رفت به طرف خونه اش خونه که چه عرض کنم یه اطاق تاریک با در و دیوار سیاه و دوده گرفته در یه حیاط قدیمی تو محله امامزاده یحیی  بازنشته راه آهن بود تقریبا" سی سال در یه تقاطع جاده و راه آهن نزدیک ایستگاه ورامین داخل اطاق نگهبانی زندگی کرده بود سی سال تموم از اون اطاق نگهبانی هیچ کجا نرفته بود کارش این بود که قبل از رسیدن قطار به تقاطع مانع رو پائین بیاره و بعد از اینکه قطار رد شد دوباره مانع رو ببره بالا یکسال قبل از اینکه در راه آهن استخدام بشه زن و بچه اش در اثر ابتلا به آبله از دنیا رفته بودن  ده سال قبل بود که بعد از سی سال خدمت یکروز از طرف اداره اومدن و یه نامه بهش دادن به نامه رسون گفت این چیه؟ نامه رسون گفت حکم بازنشستگیته  گفت خوب یعنی چی؟ نامه رسون جواب داد یعنی که خدمتت تموم شده باید بری دنبال زندگیت  اینو گفت و رفت و پیرمرد رو نامه بدست در حالی که زل زده بود به جاده ایی که نامه رسون توش با موتورش داشت می رفت تنها گذاشت  یکی دو ساعت بعد یه جوونی با زن و بچه اش با نامه ایی تو دستش اومد و به پیرمرد گفت اداره بهش حکم داده که بیاد اونجا و اطاق نگهبانی رو ازش تحویل بگیره و اون باید وسائلشو جمع کنه و از اونجا بره  پیرمرد حرفی نزد هیچی نگفت فقط به جوون و زن بچه اش نگاه کرد  جوون که دید اون حال طبیعی نداره خودش شروع کرد به جمع کردن وسائل پیرمرد  بنده خدا قبل از اینکه به استخدام راه آهن در بیاد سلمونی سیار بود و کیف رنگ و رو رفته اش با وسائل سلمونی توش رو تا اون موقع یادگاری نگه داشته بود بغیر از اون کیف یه زیلوی رنگ و رو رفته  یه کتری روحی سیاه  دوتا پتو و یه بالش مندرس  چند تا تیکه ظرف روحی کج و کوله یه کوزه و یه فانوس کل دارایی پیرمرد رو تشکیل می دادن که جوونک همه رو بقچه کرد و داد زیر بغلش  پیر مرد چند قدمی از اطاق نگهبانی دور شد و رفت کنار همون جاده که سی سال نگهبانیش رو داده بود نشست  حیرون و سرگردون بود که کجا بره  عینک ته استکانیش غبار گرفته بود و اشک هم پر شده بود تو چشمهاش به اطاق نگهبانی نگاه کرد انگار همون بچه اش بود که که تو سال آبله مرد  چه بیرحمانه از اونجا بیرونش کرده بودن کم نبود سی سال از عمرش رو تو اون اطاق گذرونده بود اونطرفها کسی نبود که پیر مرد رو نشناسه  غذای پیر مرد رو معمولا"دهاتی هایی که همون اطراف زندگی می کردن براش می آوردن چند تا دوست و رفیق همسن و سال خودش هم از همون ها داشت که گاهی رخت و لباسی براش می آوردن تقریبا" زندگی براش هزینه مالی نداشت مدّتها بود که  حتّی حقوقش رو هم نگرفته بود از دور گرد و خاک یه وانت بار دیده شد که داشت به پیرمرد نزدیک می شد جلوی پیرمرد که رسید ایستاد  راننده اش از پیرمرد پرسید مشدی چه خبر پس چرا اینجا نشستی؟ پیرمرد جریان بازنشستگی و آوارگیش رو براش تعریف کرد راننده گفت ناراحت نباش فعلا" بیا بالا امشبو مهمون ما باش تا ببینیم فردا چی میشه و خدا چی می خواد  پیرمرد نگاهی بهش کرد و بدون اینکه تعارف کنه سوار شد  جوون راننده هم وسائلشو گذاشت پشت وانت و بردش خونه خودش  پیرمرد نخواست زیاد برای اونها مزاحمت ایجاد کنه به جوون میزبانش گفت که تو تهرون یه اطاقی چیزی براش پیدا کنه و بالاخره تو محله امامزاده یحیی یه اطاق براش پیدا شد و اثاثیه مختصرشو کشید و برد اونجا  مدّتی که اونجا بود با همسایه ها که هر کدوم اطاقی تو اون خونه کرایه کرده بودن دوست شد یکروز سری به بانکی که در زمان قبل از بازنشستگیش از اونجا حقوق می گرفت زد و کارمند بانک بهش گفت مشدی چرا این همه مدّت نیومدی حقوقتو بگیری؟ پیرمرد چیزی نگفت  کارمند بانک بهش گفت می خوای همش رو بهت بدم؟ پیرمرد هم گفت بده  بعد کارمند بانک یه کیسه پر پول بهش داد  پیرمرد پولها رو آورد خونه و همه رو همون موقع یکجا بخشید به یکی از همسایه ها که مدّتها بود برای خرج دوا و درمون بچه اش معطل مونده بود بعد از اونهم با همون حقوق ماهیونه بازنشستگیش سر می کرد تازه ازش بذل و بخشش هم می کرد به هر حال وارث که نداشت برای کی می خواست جمع کنه؟ کم کم پیر و پیرتر میشد و مریض احوالتر یکشب که رفته بود مجلس روضه موقع برگشتن حالش خیلی بد شد بزحمت خودشو به اطاقش رسوند و رفت زیر پتو  یکدفعه صدای در زدن اومد  یکنفر با صدای آرومی گفت مشدی مهمون نمی خوای ؟پیرمرد جواب داد مهمون حبیب خداست بفرما  صاحب صدا اومد داخل  جوانی خوش سیما و خوش پوش بود با ادب سلام کرد پیرمرد گفت علیکم السلام  شما؟جوان گفت مگه نگفتی مهمون حبیب خداست من هم فرستاده خدا هستم  پیرمردگفت البته بفرما بالا  جوان مهمان نشست و باهاش احوالپرسی کرد پیرمرد جواب داد که تمام بدنش درد می کنه مخصوصا" پاهاش جوان دستش رو گذاشت روی پای پیرمرد و گفت مشدی اینجا درد می کنه؟ پیرمرد گفت الان که شما دستتو گذاشتی روش دردش خوب شد  دوباره جوان دستشو بالاتر برد و پرسید اینجا چی اینجا هم درد می کنه؟پیرمرد گفت نه اونجا هم خوب شد جوان همینجور بمرور دستشو می آورد بالاتر و دردهای پیرمرد از بین می رفت... فردای اونشب صدای لااله الاالله از تو حیاطی که پیرمرد توش ساکن بود بلند شد و همسایه ها پیرمرد رو می بردن برای کفن و دفن./.