اینجا زمین است....هوا گرفته است...دلم گرفته است...کفترهای همسایه هم گویا گرفته اندپ رواز نمیکنند فقط روی بام راه میروند و گوئیا چیزی زیر لب دارند زیر این هوای خوشگل بارانی!!!
اینجا زمین است....هوا گرفته است...دلم گرفته است...کفترهای همسایه هم گویا گرفته اندپ رواز نمیکنند فقط روی بام راه میروند و گوئیا چیزی زیر لب دارند زیر این هوای خوشگل بارانی!!!
صدای درد وجود کسی می آید میشنوی؟؟ علاوه بر انگشتانش تمام دردهایش هم درد میکند
حالش هم درد میکند
اینطور پیش رود ............آینده اش هم درد خواهد گرفت!!
ای داد و بیداد....
امروز هم مثل اکثر روزهای تکراری عمرم تنها در کنج اتاق نشسته بودم و از تنهایی خودم به خدا شکایت میکردم که ناگهان روی دیوار اتاق پشه ای را دیدم که بی اعتنا به تمام قوانین جاذبه از دیوار راست بالا میرفت و انگار کمی مغرور شده بود, من هم که شاهد نقض قوانین نیوتن بودم کمی کنجکاو شدم و بهش خیره شدم که به کجا میرود, کمی بیشتر که بالا رفت نمیدانم چه شد که به دام عنکبوتی افتاد که به تازگی از مکانی ناشناس رسیده بود و تارش را تنیده بود
پشه ی مغرور ما هر چه تلاش کرد نتوانست خودش را نجات دهد گویا ناامید شده بود و منتظر چیزی شبیه مرگ بود , از شما چه پنهان من میتوانستم کمکش کنم و به او زندگی ببخشم اما با خودم گفتم که اگر من نجاتش دهم ممکن است که آن عنکبوت از گرسنگی بمیرد و این پشه تنها روزی امروزش باشد پس منتظر شدم تا عنکبوت بیاید و جان پشه را بگیرد و برای اولین بار در طول زندگی خودم شاهد قتلی باشم ,
از بخت بد پشه زیاد طول نکشید که عنکبوت از راه رسید که خوشحال از صید امروز سجده شکر به جای آورد وشکمش را صابون زد به قصد خوردن پشه و کشتن وی
, نزدیک پشه که شد نمیدانم چه شد که کمی ترس به جانم افتاد و اصلا نتوانستم آرامش خودم را حفظ کنم قلبم به تپش افتاد و باد از بیرون اتاق شروع به وزیدن کرد و صدای سوزناکی را از پنجره به گوشم رساند ترس و دلهره تمام وجودم را فرا گرفته بود احساس کردم که آن پشه دارد به من التماس میکند که نجاتش دهم به فکر فرو رفتم و خیره شده بودم به این صحنه که چگونه عنکبوت پشه را خواهد کشت باد بر شدت وزیدن خود افزود و بی قراری میکرد ,انگار باد ترسیده بود , عنکبوت داشت نزدیک و نزدیکتر میشد و با نزدیک شدنش بر ترس و اضطراب من افزوده میشد همچنان خیره شده بودم و در مقابل عنکبوت نزدیک و نزدیکتر میشد وسوسه شدم که پشه را نجات دهم و وی را آزاد کنم,
عجیب بود صدای پشه را میشنیدم که با هزار التماس میگفت که کمکش کنم و او را از دست عنکبوت نجات دهم
انگار داشتم دیوانه میشدم.
عنکبوت به پشه رسید و دستانش را به سمت پشه برد که او را به قتل برساند ,استرس تمام وجودم را گرفته بود عرق از تمام بدنم فرو میریخت , اما اتفاق عجیبی که افتاد این بود که دیدم خودم همان عنکبوت هستم که گرسنه و خسته به پشه خیره شده ام و خون جلوی چشمانم را گرفته هر کاری کردم نتوانستم که از فکر کشتن پشه بیرون بیام آدمیت را فراموش کرده بودم و تن به غریزه داده بودم و غریزه میگفت که کشتن آن پشه تقدیر اوست پس باید که آن پشه را کشت تا نقض قوانین بیش از این تکرار نشود به بالای سر پشه رسیدم و او را محکم گرفتم که خفه شود غریزه بر من غلبه کرده بود و آدمیت را بی معنا کرده بود ,اما برای لحظه ای چشمم به نگاه پشه افتاد که چقدر بی گناه است و معصوم
بی اختیار او را رها کردم چشمانش از محبت و عشق لبریز بود انگار که سالها بود که او را میشناختم و آشنای هم بودیم از شما چه پنهان که عاشق و دلباخته او شدم گذاشتم که فرار کند وقتی رفت از پشت سر صدایش کردم و بهش گفتم:ای پشه بدان که من عاشقت شده ام و ایمان دارم که روزی به دام عشق من خواهی افتاد ,و بدان که به خاطر تو نه تنها قانون جاذبه بلکه تمام قوانین را زیر پا میگذارم ,اصلا به آدمیت فکر نمیکردم این را گفتم و رفت , بعد از آن واقعه هر روز پشه را میدیدم که رفت و آمد میکرد خلاصه هر روز با هم قرار میگذاریم و با هم عشق بازی میکنیم و زندگی خوبی داریم ,چند سالی میشود که با هم ازدواج کردیم و چندتا بچه هم داریم که حاصل عشق عنکبوتی است که روزی در میان آدمها آنقدر تنها بود که هیچ وقت نتوانست عشق و محبت و دوست داشتن را احساس کند ,اما به دور از آدمیت و آدمها میشود عشق بازیها کرد من غریزه ی حیوانی رو به تنها ماندن در میان آدمها و آدمیت ترجیح دادم و طعم عشق محبت را در نگاه پشه ای دیدم که شاید هیچ وقت اگر در میان آدمها بودم نمیدیدم .
دولتهای بسیاری در سراسر دنیا به انحاء مختلف سعی در سانسور اینترنت و جلوگیری از چرخش آزاد اطلاعات دارند. بیش از ۶۰ درصد مردم جهان به اینترنت آزاد دسترسی ندارند و در میان ۴۰ درصد دیگر نیز بخش عمدهای از دسترسی کاملا آزادانه به اطلاعات محرومند. همه اینها با توجه به نقشی که اینترنت و گردش آزاد اطلاعات در آگاهسازی مردم و آموزش ایشان ایفا میکند، نشان از لزوم کار بر روی آزاد کردن هر چه بیشتر چرخش آزادانه اطلاعات دارد. تاکنون شرکتهای بزرگی نظیر فیسبوک و گوگل سعی در فراهم آوردن اینترنت آزاد به طرق مختلف برای نواحی خاصی از جهان داشتهاند که برای مثال میتوان به پروژه لون گوگل و اینترنت آزاد فیسبوک اشاره کرد، ولی هزینه بالا و انرژی زیادی که این پروژهها تاکنون به خود اختصاص دادهاند آنها را از تبدیل به طرحی همگانی و فراگیر بازداشته است.
اوترنت اما ماجرای دیگری است، از طریق اوترنت که کتابخانه عمومی بشریت لقب گرفته است، شما تنها با ساخت یا تهیه یک دیش یا دریافتکننده خانگی قادر خواهید بود که اطلاعات را به صورت آفلاین و بدون دسترسی به هرگونه اینترنت در اختیار داشته باشید. اما اوترنت چیست؟
اوترنت محصول یک شرکت غیرانتفاعی در امریکا است که توسط «ساسا ووچینیج» و «استوارت اوئرباک» بنیانگذاری شد و از سال ۱۹۹۵ شروع به کار کرد و هدف آن از آغاز فراهم آوردن دسترسی آزادانه و رایگان اطلاعات برای همه مردم کره زمین بود. این شرکت از همان ابتدای تاسیس شروع به جمعآوری و قرار دادن محتوای موجود بر روی اینترنت در ماهوارههای خویش کرد و اکنون پایگاه اطلاعاتی عظیمی را در اختیار دارد که آن را به رایگان برای همه عرضه میکند. اما اوترنت چگونه کار میکند؟
طرز کار این سیستم که به نوعی اینترنت آفلاین است و خود را مکمل اینترنت میداند این است که اول محتوای مورد نظر را روی سرورهای خود بارگذاری میکند و آن را با ماهوارههای قرار داده شده در مدار زمین در ارتباط قرار میدهد. سپس شما با استفاده از دیش خانگی خود یا دریافتکنندهای که از خود این موسسه میتوانید تهیه کنید، تمام اطلاعات یا هر بخشی که نیاز دارید را بر روی دستگاههای خویش مانند کامپیوتر، لپتاپ و موبایل دانلود میکنید و زین پس مانند دسترسی آنلاین به اینترنت ولی به صورت آفلاین میتوانید از آن اطلاعات استفاده کنید. نوع این اطلاعات هم محدود به نوع خاصی نیست و همه گونه داده، از ویدئو و موزیک گرفته تا متن و کتاب را میتوانید در آن بیابید. برای این که بهتر طرز عمل این سیستم را بفهمید میتوانیم طرز کار آن را به ساز و کار رادیو تشبیه کنیم. اوترنت نیز مانند رادیو از امواج رادیویی استفاده میکند ولی در فرکانسی متفاوت و به جای آن که آن امواج را فقط به صوت تبدیل کند، آنها را به هرگونه فایلی که شما نیاز دارید تبدیل خواهد کرد. سرعت انتقال دادهها نیز اکنون ۲۰۰ مگا بایت در روز است.
دریافتکننده انحصاری و جدید اوترنت نیز دستگاهی منحصر به فرد است. این دستگاه که لانترن نام دارد استوانهای کوچک است و قابلیت دریافت مستقیم اطلاعات را از ماهواره دارد و هر چند ساعت یکبار خود را آپدیت میکند. علاوه بر اینها، لانترن قابلیت شارژ خود را وقتی که استفاده از نیروی الکتریکی ممکن نیست و با استفاده از سلولهای خورشیدی که درون آن تعبیه شده نیز دارد. این دستگاه که لقب کتابخانه جیبی به خود گرفته است به راحتی قابل حمل است و در هر محیط و هر گونه شرایطی قابل استفاده است. قیمت این دریافتکننده صد دلار است.
شرکتها و موسسات بزرگی با اوترنت همکاری میکنند، بخش عمدهای از توسعه جهانی اوترنت مدیون همکاری بانک جهانی و موسسه آیرکس با آن است که حاصل این همکاری در دسترس قرار گرفتن اوترنت در بسیاری از نقاط دنیا از جمله امریکای شمالی (بر روی ماهواره گلکسی)، خاور میانه –که طبیعتا ایران را نیز در برمیگیرد-، شمال آفریقا و بخشهایی از آسیا (بر روی ماهواره هاتبرد) است و این روند توسعه جغرافیایی به شدت و سرعت در حال رشد است به طوری که به عقیده مدیران این پروژه به زودی در جایجای کره زمین دیگر نقطهای نخواهد بود که از دسترسی به اوترنت باز بماند چه وسط صحرا و چه در میان اقیانوس. سایتهای معتبر دیگری نیز که عمدتا محتوای خبری، آموزشی و آگاهی بخشی دارند از جمله همکارهای اوترنت به شمار میروند و آن را در جمعآوری محتوای مورد نیاز یاری میدهند که برای مثال میتوان به ویکیپدیا، تد، دویچهوله، سی.ان.ان، بی.بی.سی و دهها شرکت دیگر اشاره کرد. محبوبیت و موفقیت این پروژه آنقدر زیاد است که تا به حال تمام منابع مالی که احتیاج داشته را به سرعت فراهم آورده و افراد و شرکتهای متعددی آن را در رسیدن به اهداف خویش یاری بخشیدهاند. این پروژه زبانهای متعددی را نیز به طور کامل پشتیبانی میکند که از این میان میتوان به انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، چینی و عربی اشاره کرد. زبان فارسی هنوز در این بین قرار ندارد ولی هدف بنیانگذاران اوترنت این است که به زودی آن را به تمام زبانها در دسترس قرار دهند.
درباره چرایی و چگونگی انتخاب اطلاعات موجود روی سرورهای اوترنت هم سازوکار جالبی وجود دارد. جدا از اطلاعات پایهای که تا کنون بر روی سرورهای این پروژه تعبیه شدهاند و بیشتر نتیجه همکاری شرکای اوترنت که قبلتر از آنها نام بردیم، هستند، این پروژه وبسایتی طراحی کرده است به نام «تخته سفید». در این سایت کاربران لینک اطلاعاتی را که به نظرشان باید روی سرورهای اوترنت قرار بگیرند را پیشنهاد میدهند و دیگر کاربران به هر یک از لینکهای پیشنهادی که دوست داشته باشند رای میدهند، لینکهایی که بیشترین رای را داشته باشند به ترتیب بر روی سرور قرار میگیرند و این طرح تا زمانی که تمام اطلاعات مورد نیاز همه افراد بر روی سرورها قرار گرفته باشد ادامه خواهد داشت. پس شما هم اگر مطلب خاصی را دوست دارید به صورت آفلاین و همیشگی داشته باشید، بد نیست سری به این وبسایت زده و با پیشنهاد لینک خود به دنبال جمعآوری رای برای آن بروید تا به زودی آن را بر روی سرورهای اوترنت مشاهده کنید.
از جمله استفادههای بسیار مفید دیگر اوترنت بهرهگیری از آن در زمانهای اضطراری و به ویژه رخدادهای طبیعی مانند سیل و زلزله است که در بسیاری مواقع دسترسی به اینترنت را برای مدتی با مشکل مواجه میسازند. با وجود اوترنت دیگر این مسئله هم جای نگرانی نخواهد داشت و در چنین مواقعی نیز دسترسی هیچ فردی به باقی دنیا قطع نخواهد شد. به راستی با فراگیر شدن اوترنت و استفاده همگانی از آن در دنیا قطعا شاهد دنیای بهتری خواهیم بود، دنیایی که دیگر در آن هیچ کس از دسترسی به اطلاعات و آموزش رایگان محروم نیست،دنیایی که هیچ دیکتاتوری در آن نمیتواند با آزادی بیان بجنگد یا حرف کسی را سانسور کند، دنیایی آزاد که در آن همیشه با هم در ارتباط خواهیم بود.
شکر خدا که بوی محرم گرفته ام
در کوچه های سینه زنی دم گرفته ام
این آبروی نوکری هیئت تو را
از دستمال مشکی اشکم گرفته ام
دیگر هراس روز قیامت نمی برم
وقتی دخیلی از پر پرچم گرفته ام
با تربت تو کام دلم را گشوده اند
عمری اگر که بوی محرم گرفته ام
----------------------------------------------
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد
آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد
یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم
حالا که کربلای تو روزی ما نشد
-----------------------------------------------------
یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن / تموم حاجتا رو همه ازش می گیرن
بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه / شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عطر مُشکه
شبای جمعه زهرا زائر این زمینه / سینه زن حسینه ، یل ام البنینه . .
----------------------------------------------
زینب کجا و خنده ی اشرار؟ یا حسین..!
زینب کجا و کوچه و بازار؟ یا حسین..!
زینب کجا و مجلس اغیار؟ یا حسین..!
زینب کجا و این همه آزار؟ یا حسین..!
زینب کجا و طشت و سر یار؟ یا حسین..!
در پنجه های بغض گرفتار، زینب است...
------------------------------------------------
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه عطری که درش گم شده باشد ...
--------------------------------------------------------------
منظر دل های ماست، کرب و بلای حسین
مرغ دل ما زند، پر به هوای حسین
یک نگه کربلا به بود از صد بهشت
جنت اهل دل است، صحن و سرای حسین
دیدن باغ بهشت، مژده به زاهد دهید
زاهد و حور و قصور، ما و لقای حسین
تربت پاکش بود داروی هر دردمند
دار شفای خداست، کرب و بلای حسین
ملک سلیمان بود در نظرش بی بها
آن که گدایی کند پیش گدای حسین
هرکه رود کربلا بوسه به خاکش زند
بشنود از قدسیان، بانگ و نوای حسین
چون به عزاخانه اش پا نهی آهسته نه
بال ملایک بود، فرش عزای حسین
خنده کنان می رود، روز جزا در بهشت
هرکه به دنیا کند، گریه برای حسین
غم نخورد بعد از این، بهر سرای دگر
آن که «شکوهی!» شود، نوحه سرای حسین
-----------------------------------------------
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
حرم عشق کربلا ست و چگونه در بند خاک بماند
آنکه پرواز آموختهاست و راه کربلا میشناسد
و چگونه از جان نگذرد آنکس که میداند جان بهای دیدار است
یاران شتاب کنید...گویند قافله ای در راه است
که گنهکاران را در آن راهی نیست،
آری گنهکاران را راهی نیست ، اما پشیمانان را می پذیرند.
قصه عشق ما را بایستی با غروب بود تا دانست
و با هوای ابری پاییزان
و با مرغی که به ناچار برای میله های بی احساس قفس
نغمه سرایی می کند.
ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید
و در عمق لبخندهای پیوند خورده با اشک و در آه سوزان سینه های داغ دیده
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی زقفس پریده باشد
پروبال ما بریدندو در قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
--------------------------
بعد از کشیدن جزء جزء کــربـلا
حالا نوبت به رنگ زدن خدا می رسد
از بین رنگها انتخاب می کند
سرخی را برای محاسن حسین
و سفیدی را برای موی زینب.
--------------------------------------
بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست
به تن این همه سردار سری نیست که نیست
بنویسید که خورشید به گودال افتاد
و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست
آتش از بال و پر سوخته جان میگیرذ
زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست
یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد
پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست
یا به آن مادر سرگشته بگویید: نگرد!
چون ز گهواره ی اصغر اثری نیست که نیست
تازیانه به تسلای یتیمی آمد
تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست
----------------------------------
اینهمه راه دویدم به سوی دلدارم
به امیدی که در این دشت برادر دارم
تو دعا کن که کنار بدنت جان بدهم
فکر ِ همراهیِ با شمر دهد آزارم
یک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد
با چه از روی زمین جسم تورا بردارم
به وداع ِ من و تو خیره بُوَد چشم ِ رباب
خواندم از طرز ِ نگاهش که منم دل دارم
خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند
منکه از راهیِ بازار شدن بیزارم
------------------------------------------
سر سفرت منو نشوندی حسین
نمکت رو به من چشوندی حسین
اونقدر اقایی که این بده رو
توی روضت بازم کشوندی حسین
----------------------------------------
درد و دل رقیه سه ساله
اباعبدالله (س)
با سر بابا
--------------------
سلام بابا
دیگر به کلی تاب از توانم رفته بود
هیچگاه تصور نمی کردم که دوری از تو تا این اندازه کشنده باشد
ای کاش جای دیگری به دیدنم می آمدی
خرابه برای پذیرایی خیلی پسندیده نیست
من می دانستم تو در آن روز به یاد ماندنی شهید گشته ای
اما تمام تعجبم از سخنان عمه ام زینب بود
او می گفت اگر بابا را بخوانی و بیادش باشی
به دیدنت می آید
باور نمی کردم
چون می دانستم که تن بی سر نمی تواند به جایی برود
اما فکرش را هم نکرده بودم که سر بی تن بابا این قدرت رادارد
راستی بابا سر خونینت را بارها بر سر نبزه دیده بودم
اما این خاکستر ها از کجا بر چهره ات نشسته
چرا لبانت کبود شده
مگر این همان لبهایی نیست که دیروز بر سر نی قران میخواند
از چشمانت پیداست بابا که خیلی خسته ای
بابا تو آنروز به من گفتی وقتی من رفتم دختر خوبی باشم
به من گفتی مبادا از حمله دشمن بترسم
من هم نترسیدم
آنها امدند خیمه ها را سوزاندند
زنها را تازیانه زدند موهای مرا هم کشیدند
اما بابا نمیدانم عمویم کجا بود
مگر او نگهبان خیمه های ما نبود
با این همه می دانستم که او هم در گوشه ای بر خاک ارمیده
چون عمویی که من میشناختم هیچگاه حاضر نمی شد
که تو از دنیا بروی و او زنده باشد
ما را شبانه سوار بر شتر کردند
هر کدام از ما همراه یکی از زنان
عمر سعد فریاد زد که اسیران را ازمیان اجساد
به خون تپیده تو و دوستانت عبور دهند
همان کردند
از کنار هر پیکری که گذشتیم
گروهی به ناله می امدند
تا اینکه صدای شیون عمه ام بلند شد
نگاه کردم نمی توانستم جنازه ات را بشناسم
اما یکی فریاد کرد این جسم حسین است
تحمل دیدن از کفم رفت و برای اولین بار خود را از پشت شتر بر خاک افکندم
پاهایم درد گرفته بود اما بابا از درد دل که سوزنده تر نبود
آمدم در گودی قتله گاه
مثل اینکه تورا با شمشیر و نیزه شکسته دفن کرده بودند
بدنت یک جای سالم هم نداشت
هنوز از سوراخهای زرهت خون داغ بیرون می زد
می خواستم صورتت را ببوسم که دیدم سر نداری
گریه می کردم که تازیانه ای درد ناک بر پشتم نشست
یکی از همانها دستم را گرفت و بر روی شترم انداخت
تا وقتی از ان صحرای جنایت رفتم چشم از تو بر نداشتم
بابا حوصله داری باز برایت تعریف کنم
بگذار یک بار هم دختر برای پدرش قصه بگوید
نیمه های شب بود خسته بودم یکدفعه خوابم برد
که ناگهان دردی شدید
تمام تنم را پوشاند چشمم را باز کردم باز از شتر افتاده بودم
با عجله برخواستم و به دنبال قافله دویدم
اهل قافله هنوز متوجه من نشده بودند
پاهایم را ببین بابا این تاول ها یادگار همانجاست
خیلی سخت بود خیلی اذیت شدم
اما مگر غیر از این است که هر که بخواهد با تو باشد
باید آواره بیابانها شود
از بس دویدم نفسم به شماره افتاد
و با صورت نقش زمین شدم
شرو ع کردم به گریه داشتم نا امید می شدم
دیگر قافله خیلی دور شده بود
گفتم از بابا عقب افتادم
ناگهان دست گرمی را بر گونه هایم احساس کردم
زنی بود مشکی پوش
چهره اش در ان تاریکی می درخشید
اما بابا خیلی شبیه عمه ام زینب بود
کنارم نشست و دلداریم داد
به من گفت غصه مخور
گفت اگر زینب نیست من هستم
بابا با اینکه غریبه بود اما از هر اشنایی بیشتر دوستش داشتم
حتما تو اورا می شناسی
من هم تا آخر شناختمش
همانجا که خطابم کرد غم مخور ای یادگار حسینم
بابا معمولا مادرها اینگونه عزیزانشان را خطاب می کنند
هر وقت به رویم تازیانه می کشیدند
اولین آن را عمه ام زینب می خورد
هر وقت سیلی می خوردم قبل از من او تحمل میکرد
عمه هیچگاه پیش چشم من گریه نکرد
اما هر زمان من میگریستم در اغوشم می کشید
نوازشم می کرد
به رویم می خندید و آرام آرام در گوشم قران می خواند
بابا خواهرت به تمام وعده هایش عمل کرد
هر چه به تو قول داده بود
هنوز صدای فریادهایش
بر سر دشمنان تو در بازار
کوفه میپیچد
هنوز شهامت سرشارش را مرمرهای کاخ عبیدالله گواهی می دهند
البته تعجبی ندارد هر چه باشد او خواهر توست
بابا هر روز جمعی انبوه می ایند اینجا
تا از اسیران کربلا دیدن کنند
امروز دختر بچه ای مرا به پدرش نشان داد
و پدرش چیزی گفت آنوقت هردویشان خندیدند
من از عمه پرسیدم که آنها بعد از اینجا به کجا می روند
گفت به خانه گفتم مگر ما خانه نداریم
او جوابی نداشت
اما من پاسخم را از سکوت پر معنایش گرفتم
ای بابا دیگر این بار تنهایم مگذار
مرا با خود ببر
قول می دهم تا اخرش را پابه پایت بیایم
برایم فرقی نمی کند کجا برویم
چرا که در کربلا خوب دانستم
که هر جا که تو باشی خوبی همانجاست
پاکی همانجاست
خدا هم همانجاست
من دیدم که ان پیرمرد نود ساله
چگونه در انتظار مرگ خویش لحظه شماری می کرد
من دیدم که ان کودک دوازده ساله با چه اشتیاقی
در موج خون خویش گم شد
و مادرش را نیز دیدم
که سر فرزندانش را بسوی دشمن پرتاب کرد
که نه ما آنچه را که در راه حسین بدهیم پس نخواهیم گرفت
آری من اینها را دیدم با همین دو چشمانم
تو برای همه آنها شهادت را پسندیدی
این انصاف است که از من دریغ کنی؟
من به عشق وصال تو ای بابا مصیبتها دیدم
من بیاد تو صورتم کبود شد
تو وقتی هم سن من بودی خوب فهمیدی
صورت سیلی خورده یعنی چه
من به جرم محبت تو تازیانه خوردم
از همان تازیانه ای که مادرت زهرا در مدینه خورد
من فقط و فقط بخاطر اینکه تو را دوست داشتم
با پای برهنه و با گامهای کوچکم مدتها به دنبال کاروان عشق تو دویدم
اما همه بخاطر اینکه تو به سراغم بیایی و مرا هم پیش اصغر ببری
مگر این من نبودم که هر شب برای او لالایی می گفتم
و با او بازی می کردم
ای سر خونین بابا که مسافری
خسته وظلم دیده ای
ای سر مطهر
در این سفر عجب منازلی را برای استراحت انتخاب کردی
در کربلا تا سر نی پر زدی
چندی بعد در آن شب غم انگیز در میان تنور خولی صبح کردی
در کاخ عبید االه برایت سرود شکست و ذلت خواندند
باز بر سر نی رفتی و چهل منزل انگشت نمای خاص و عام بودی
یک شب را هم با آن راهب دیری گذراندی
و بعد در شام از زمین و زمان سنگباران شدی
و آنگاه در تشت طلای یزید ماوا کردی
و اکنون درآغوش دخترت آرام بخواب بابا
هردوی ما خسته ایم
به یاد آن روزها که بر دوش پیامبر بودی
به یاد آن روزها که پیامبر لبانت را می بوسید
و هر وقت گریه می کردی خیلی بلند و با تشر
فریاد میکرد
چه کسی حسینم را آزرده
و بعد در کنارت می نشست و اشکهایت را پاک میکرد
و زیر لب زمزمه کنان می فرمود حسین منی و انا من حسین
موضوع :
زبان آموزی و رشد گفتار
فرمت فایل: WORD (قابل ویرایش)
زبان آموزی ورشد گفتار در80 سال گذشته مورد توجه قرار گرفته به ویژه درنیمه دوم قرن بیستم بطور دقیق تر مورد بررسی قرار گرفته است. زبان آموزی کودک به همراه توصیف وبررسی ساخت زبان وچگونگی کارکرد آن مورد توجه زبان شناسان می باشد. یافته های مربوط به زبان آموزی، مراحل فراگیری زبان، تدوین دستور زبان کودک وارائه ویژگی های همگانی زبان از نتایج مهم این بررسی ها بوده است.
یافته های زبان آموزی همچنین به بررسی چگونگی گسترش مهارت های زبانی نیز وزبان پریشی مورد استفاده بوده است به علاوه یافته های یاد شده درزمینه بررسی آموزش زبان دوم وهمچنین زبان خارجی وارائه فرضیه ها وروش های آموزش زبان دوم تأثیر به سزایی داشته است. زبان آموزی هم از لحاظ نظریه های یادگیری وهم از لحاظ بررسی مراحل رشد زبانی قابل توجه است.