مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
توهمانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.
این روزها اسم شهید شهریارى را مىآوریم، چون این روزها سالگرد شهادت او است؛ بقیّه هم همینطور: رضایىنژاد، علىمحمّدى، احمدى روشن؛ اینها نخبگانى بودند در وادى علم و تحقیق که بسیجىوار کار کردند؛ شهید شهریارى بسیجىوار کار کرد. آن روزى که درها را به روى ملّت ایران خواستند ببندند - با آن شیوههایى که حالا خیلىها از آحاد مردم در تلویزیون، در خبرها چیزهایى را شنفتند، خیلىها هم پشت پرده است که بعدها روشن خواهد شد که چقدر خباثت کردند - که محصول این رادیوداروها به دست مردم نرسد و جمهورى اسلامى دچار مشکل بشود و گفتند «نمیفروشیم» که این مرکز تهران تعطیل بشود، اینها - مرحوم شهید شهریارى - هم مشغول کار شدند، تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطّلاع دادند که ما لولهى سوخت و صفحهى سوخت را هم ساختیم؛ دشمن [متحیّر] ماند. این کار کار بسیجى بود؛ این کار کار معمولى نبود.
بیانات امام خامنه ای در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ
اى کسانى که ایمان آورده اید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند [سوره حجرات آیه 11]
خداوند در این آیه، پس از آنکه مسخره کردن را عملی ناپسند بیان می فرماید ، در ادامه این نکته را گوشزد می کند که شاید آنکس که مسخره اش می کنید از شما بهتر باشد مثلاً
شاید کفش پاره ای داشته باشد ....... اما ممکن است از ما بهتر باشد.
شاید قیافه ی زشتی داشته باشد ........ اما ممکن است از ما بهتر باشد.
شاید لباس کهنه تری داشته باشد ........ اما ممکن است از ما بهتر باشد.
شاید منزل کوچکی داشته باشد ........ اما ممکن است از ما بهتر باشد.
شاید قیافه ی مذهبی نداشته باشد ........ اما ممکن است از ما بهتر باشد.
و شاید...
و شاید...
وشاید...
...
داستانک:
آیت الله شیخ مهدی امامی مازندرانی می فرمود
عده ای از مازندرانی ها برای زیارت به عتبات عالیات وارد شدند. شخص ساده ای دربین آنها بود که اگر چراغ سبز بارگاه حضرت علی (علیه السلام) را می دید وبه او ومی گفتند آن نور علی (علیه السلام) است باورمی کرد .
بعداز زیارت و درحال برگشت ازحرم ، یکی از افرادکاروان از او پرسید آیا تو برات آزادی از جهنم را گرفتی؟
شخص ساده گفت نه ، مگر شما گرفتید؟
گفتند آری !آن شخص ساده به حرم برگشت که برات آزادی ازجهنم رابگیرد.
همراهان ودوستان هرچی به او گفتندکه ما شوخی کردیم ، او باور نکرد و با همان سادگی و صفای باطن به حرم حضرت امام علی (علیه السلام) رفت و کنارضریح نشست وگفت: اینهامن را ساده پنداشته اند! مگرشما هم من را ساده گرفته ای !؟ تا برات آزادی از آتش جهنم راندهید از اینجا نمی روم .
درهمین اثناء ، دستی مُنور به نورسبز از ضریح بیرون آمد و نوشته ای به دست آن مرد ساده داد که بر روی آن نوشته بود ، اَنتَ بَریءُ مِنَ النّار" تو ازآتش دور هستی."[ جرعه ای ازاقیانوس ، صفحه 291]
حالم "خوب" نیست !!!
پزشکان گفتند:...
هوا " آلوده " است !
باید از این شهر بروم !!!
کوچ کردم ...
درمان نشدم !!!
باز گفتند:...
باید خارج شهر بروم !!!
به یک روستا رفتم...
چوپان...
گوسفندانش را با آب و نمک ،
فربه میکرد !!!
شیر گاوش را با آب ،
بیشتر میکرد !!!
دهقان ...
گندم سال گذشته را ،
با گندم امسال قاطی میکرد !!!
دختر "مش حبیب" ...
نانش را از نانوایی میخرید !!!
و پسران روستا ...
با نگاه هوس آلود ،
منتظر آمدنش بودند !!!
حالم " خوب " نیست ...
هوای روستا هم " آلوده " است !!!!!!!
(ققنوس)