کاش میشد شادیهایمان را، پولهایمان را و خلاقیتهایمان را توی چیزی مصرف کنیم که وقتی کسی قضیه را میشنود با شادی بگوید “مبارکه” ، نه اینکه با چشمهای از حدقه درآمده نگاهمان کند و با صدای بلند بپرسد “جشن طلاق؟!!!”.چی شده؟!همکارم کارتی که یک عالمه تزئینات زرقی برقی ازش آویزان بود را گذاشت روی میز و گفت: «جشن مهسا چی میپوشی؟»
من که یکدفعه تمام تاریخ تولدهای عالم به همراه جیب خالیام آوار شد روی سرم سریع گفتم: «مگه تولدشه؟»
-آدم واسه تولدش کارت میده آخه؟
داشتم پیش خودم فکر میکردم اگر برای تولد کارت نداده، عروسیاش هم که پارسال بود، خدا نکرده برای عزا هم که کارت رنگین کمانی پخش نمیکنند، پس این کارت قضیهاش چیست؟! پرسیدم: «مناسبت خاصیه؟ چه جشنی؟»
یک جور عاقل اندر ابلهی نگاهم کرد و گفت: «واه! نمیدونی؟ جشن طلاقشه دیگه!»
-جشن طلاق؟!!!تا یک ربع زل زده بودم توی چشمهای همکارم و داشتم عبارت “جشن طلاق” را برای خودم هجی میکردم!
چیکار میکنن؟!...