در رمان "راز باغ اقدسیه" نیز نویسنده سعی دارد تا به افکار خود نظم بخشد تا آلام و التهابات جامعه را روایت کند.
در رمان یاد شده معمایی دیگر، به همان اندازه ناگشودنی جلوه گر است و فرد را به هر کیفیتی به زندگی فرا می خواند. چرا که راه دیروز بسته است!
در "راز باغ اقدسیه" چشم و گوش نویسنده از بسیار دیدن و بسیار شنیدن پر است، از این رو به انزوا نشسته و از فقر درماتیک، شکوه ها دارد.
پس گسیخته خیالان آن را بخوانند و چنانچه خوانند، بدانند که در خیال خود گم خواهند گشت و به گمانم چون بازوهای ترازو بالا و پایین خواهند شد.