بابا بزرگ چه پیره
الهی هیچ وقت نمیره
عینک داره با عصا
قصه می گه با ادا
* خاله:
اتل متل یه مورچه
قدم می زد تو کوچه
یهو یه کفش ولگرد
پای اونو لگد کرد
* جوجه:
دویدم و دویدم
سر کوهی رسیدم
دو تا خاتونو دیدم
* خاله ی سرخوش و خجسته دل:
منو داداشم و بابام و عموم
هفته ای دوبار می ریم حموم
اما تو چی؟
- جوجه: وااا، خاله؟ این شعرای جلف چیه می خونی؟!
- خاله : :-|
پی نوشت: کل دوران کودکی من با خواندن این شعرهای جلف! سپری شد! :-|