ما در زندگی هیچگاه به سراغ چیزهای معمولی نمیرویم. شاید خیلی کم پیش بیاید که چنین کاری بکنیم. هیچیک از ما یک معشوق معمولی نمیخواهد و همه تو سرشان و رؤیاهایشان به دنبال یک انسان متفاوتاند. هیچکس سراغ کتابهای معمولی نمیرود، کتابهای خوب را همه میخوانند؛ حتا من میگویم کتابهای بد را هم خیلیها میخوانند! وقتی میگوییم کتابی بد است خیلیها نمیتوانند بر حس کنجکاویشان غلبه کنند؛ اما وای به حال کتابهای معمولی! وای به حال انسانهای معمولی! کتابها و انسانهایی که نه خیلی خوباند و نه خیلی بد. میانه بودن در هر چیزی بدتر از بد بودن در آن است. آدمی که زشت است، تکلیفش با خودش روشن است. میداند که نمیتواند دل زیباترین آدم شهر را با خندههایش بلرزاند. او از این پیشامد ناراحت هم نیست، چراکه به آن خو گرفته و اصلن طرف چنین مسائلی نمیرود. یا مثلن آدمی که بد مینویسد خیالش راحت است و خودش میداند که نوشتههایش پشیزی نمیارزند. میداند که کسی نمیخواندشان یا اگر هم میخوانند جز مشتی بد بیراه چیزی بارش نمیکنند. تکلیف آنهایی که زیبایند و یا خوب مینویسند هم مشخص است؛ اما وای به حال کسی که درست در میانه هر چیزی باشد. درست در میانه زشتی و زیبایی؛ نه خوب بنویسد و نه بد. نه اینکه گاهی خوب بنویسد و گاهی بد، نه. او همیشه نه خوب مینویسد و نه بد، یعنی درست در میانه است. این میانه بودن از هر بد بودنی بدتر است. اینکه نه خیلی خوب باشی و نه خیلی بد، اینکه نه بهجایی رسیده باشی و نه نزدیک به رسیدن؛ اینکه درست در میانه راه باشی. اینکه نه به انتظار کسی نشسته باشی و نه کسی به انتظار تو، از هر نرسیدن و نبودنی بدتر است. آری؛ این حد وسط از هر بدی بدتر است. من اما حالا درست توی همهچیز در میانه ایستادهام. نه آنقدر زیبایم که با دیدنم قند تو دلتان آب شود و نه آنقدر زشت که کسی نگاهم نکند؛ نه آنقدر شاد که صدای خندهام از دور به گوشتان برسد و نه آنقدر غمگین که اشکهایم را کسی دیده باشد؛ نه آنقدر فقیر که شبی گرسنه بمانم و نه آنقدر غنی که عصرهای پاییز وقتی خورشید در زیباترین حالتش در اسمان فرو میرود بیدغدغه به تماشای کبوترانم بنشینم. نه آنقدر ناامید که روی هیچ فردایی حساب نکنم و آنقدر امیدوار که تمام فرداهایم را رنگی ببینم؛ و نه آنقدر خوب مینویسم که به احترامم کلاه از سر بردارید و نه آنقدر بد که همت خواندن نکنید. میبینید؟ درست در میانهام. درست حد وسط، و این از همهچیز بدتر است؛ حتا از خیلی بد بودن.