امروز روز دادگاه بود و منصور میتونست از همسرش جدا بشه
منصور با خودش زمزمه کرد چه دنیای عجیبیه دنیای ما
یک روز به خاطر ازدواج با لیلا سر از پا نمی شناختم و امروز به خاطر طلاقش خوشحالم
لیلا و منصور 8 سال دوران کودکی رو با هم سپری کرده بودند
آنها همسایه دیوار به دیوار یگدیگر بودند ولی به خاطر ورشکسته شدن
پدر لیلا خونشون رو فروخت تا بدهی هاش رو بده ، بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون
بعد از رفتن آنها منصور چند ماه افسرده شد
منصور بهترین همبازی خودشو از دست داده بود .
هفت سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد
.
.
بقیه داستــان در ادامه مطلب