عجب گلی زدهای باز گوشهی مـویت
تو ای همیشه برنده ! شمارهات چند است؟
به توپِ گرد دلم باز دست رد نزنی
مگر « نود » تو ندیدی عزیز من « هَند » است!
همین که میزنیاَش مثل بید میلرزم
کلید کُنتر برق است یا که لبخند است ؟
نگاه مست تو تبلیغ آب انگور است
لبت نشان تجاری شرکت قند است
بِ .. بِ .. ببین که زبانم دوباره بند آمد
زی .. زی .. زی .. زیرِسر برق آن گلوبند است
چرا اهالی این شهر عاشقت نشونــد ؟
چنین که عطر تو در کوچهها پراکنده است
هزار « قیصر » و « قاسم » فدای چشمانت
بُکُش! حلال! مگر خونبهای ما چند است ؟
نگاه خسته عاشق کبوتر جَلدی است
اگر چه مــیپرد امــا همیشه پابند است
نسیم، عطر تو را صبح با خودش آورد
و گفت : روزی عشاق با خداوند است
رسیدی و غزلم را دوباره دود گرفت
نترس – آه کسی نیست - دود اسفند است ...