سبکبالی همه جا هست .در شادابی گستاخانه باران های تابستانی،در ورق های کتابی که پای تختی رها شده،در نجوای ناقوس های صومعه به وقت دعا،در اسمی که هزاران هزار بار،مثل ساقه ی گیاهی که می جوید،زمزمه اش کنید،در پریزاد نور به هنگام انحراف پیچ جاده های مارپیچ کوهستان ژورا،در کاستی کورمال سونات های شوبرت،در مراسم آهسته بستن کرکره های چوبی به هنگام شب،در سایه ی ظریف رنگ آبی،آبی آسمانی،آبی بنفش،روی پلک های یک نوزاد،در تانی گشودن نامه ای که منتظرش بودیم و خواندنش را چند لحظه ای به تعویق می اندازیم،در صدای بلوط هایی که روی زمین می ترکند و در ناشیگری سگی که روی برکه ای یخ زده سر می خورد،ادامه نمی دهم،همانطور که می بینید سبکبالی همه جا در اختیار شماست.و اگر در عین حال کمیاب است،به گونه ای باورنکردنی کمیاب،دلیلش این است که شما هنر پذیرش آن را ندارید،پذیرش آنچه که همه جا،به سادگی در اختیار شماست.
(دیوانه وار-کریستان بوبن-مهوش قویمی-ص 56-57)