گریه ها جانسوزتر اما چه پنهانی شده
در عزای مجتبی زهرا خودش بانی شده
کشت ما را حسرت یک شمع روشن در بقیع
آن حریمی که تماماً خاک ویرانی شده
لَن تَنالوا البِرَّ حتی تُنفِقوا یعنی حسن
بارگاهش چون به ثارالله ارزانی شده
گفت لایوم کیومک با حسین خود سپس
چشم ما هم بعد او عمریست بارانی شده
بعد حیدر خوبهای شهر با او بد شدند
بدتر آن که جعده با او دشمن جانی شده
من فدای آن که از سجاده هم محروم شد
من فدای آن چروکی که به پیشانی شده
حرمتش حالا که نه در کودکیهایش شکست
روضه خوان! وقت گریز و شور پایانی شده
من بمیرم رو گرفته مادر از فرزند خود
باز هم از کوچه و سیلی سخنرانی شده
فکر کن که خانمی خورده زمین و می زند
ناله که چیزی نشد، اما تو می دانی شده
آخر از زیر زبان مجتبی زینب کشید
گوشواره بود عین حرف لب خوانی شده
شاعر : رضا دین پرور