مدت های زیادی در ذهنم از کشور هند یک تصور رویایی داشتم، فکر می کردم به دلیل تنوع مذاهب و عقیده های فکری گوناگون راه برای آنانی که طالب حقیقت هستند همواره آسان و هموار است ،بالاخره اصطلاحاتی همانند مدتیشن و ذن و جملاتی مانند زندگی در صلح و آرامش روح و روان و ... خاستگاهشان از متفکران و عارفان هندی است. فرصتی دست داد تا در یک شرکت چند ملیتی کار کنم، از قضا چند هندی نیز به عنوان مهندس مکانیک در این شرکت مشغول کار بودند؛ من خوشحال از اینکه نیازی به پیمودن راه هندوستان نیست و هر آنچه میخواهم و مشتاقم میتوانم مفت و مجانی از این دوستان به دست آورم.با شوق و ذوق از آنها سوال می پرسیدم و آنها هم جوابهای زیبایی به سوالاتم میدادند، اما ، روی دیگر ماجرا نه حرف های زیبایشان که عملشان بود؛ تنها چیزی که مشاهده نمی کردی همان رفتارهایی بود که از آنها انتظار میرفت، بسیار شکم پرست بودند، هر حرفی را به دلشان می گرفتند، با وجود اینکه یک سوم جمعیت فقیر جهان در هند ساکن است گاهی خودشان را از کشورهای آسیایی سرتر می پنداشتند، همراه همیشگی شان یک گوشی با سیستم عامل اندروید بود،به قول یکی از آلمانی ها اینها غذا گیرشان نمی آید که بخورند اما گوشی از ملزومات زندگیشان است(بر طبق شنیده ها این موضوع در آفریقا هم مشاهده می شود).برای همین است که مایکروسافت گوشی جدیدش را ابتدا در هند رونمایی کرد؛ اینها که میرفتند و سری جدید می آمدند کاسه و آش همان بود که بود.نمیخواهم از دیگر افرادی که از ملیت های دیگر بودند طرفداری کنم ، چرا که بقیه هم نقاط ضعف خودشان را داشتند، اما تصور من یکباره و برای همیشه از اینکه بخواهم حقیقت را جز در وجود خودم جستجو کنم رخت بر بست. مصداق آن شعر زیبای حافظ که فرموده بود:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد.