آیا تا به حال از خود سوال کرده اید که "من کیستم"، "چه ویژگی هایی دارم؟"، " چقدر خودم را دوست دارم؟"، "تا چه اندازه می توانم با سختی های زندگی کنار بیایم؟"، "چقدر نظر دیگران برای من اهمیت دارد؟"و ... اینها همه پرسشهایی هستند که افراد اغلب از خود می پرسند. لازمه پاسخ به این پرسشها "خودآگاهی" است.
امام علی (ع) در این زمینه می فرمایند: خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و به کجا خواهد رفت. این پرسش "من کیستم" را تعریف می کند که خود بزرگترین پرسش هستی است. پاسخ به این پرسش و درک مفهوم آن از الزامات زندگی سالم می باشد. آگاهی از خود و خصوصیات اخلاقی و رفتاری خویش به ما کمک می کند بتواند بهتر با دیگران ارتباط برقرار کنیم و روابط عاطفی سالم تری داشته باشد ،همچنین موجب پرورش روابط آنسانها با یکدیگر درمواجهه با مشکلات و حل مناسب آنها می شود.
به منظور شناخت هر چه بهتر خود و افزایش سطح خودآگاهی تامل بر روی اجزای خوداگاهی ضروری به نظر می رسد. اما از آنجا که شناخت خود و مهارت خودآگاهی طیف وسیعی از مباحث را در بر می گیرد. این بخش فقط به بحث و گفتگو در خصوص برخی از مهم ترین اجزاء آن پرداخته است که عبارتند از :
*شناخت ویژگی ها
شناخت ویژگی های جسمانی که بعضی از آن ها را دوست داریم و برخی دیگر را دوست نداریم، براینمونه قد بلندی داریم، چشم های درشت، بینی بزرگ و ...هر چقدر این ویژگی ها را عینی تر توصیف کنیم نشان دهنده این است که به خود توجه بیشتری داریم و دیگران هم بر این اساس بهتر ما را می شناسند.
شناخت چهار هیجان غم، شادی،خشم وترس. تجربه همه این احساسات امری طبیعی است اما آنچه مهم است چگونگی بروز آن می باشد. آیا وقتی عصبانی هستیم به خود اجازه می دهیم پرخاشگری کنیم و به دیگران آسیب برسانیم؟ یا خودخوری می کنیم و به خود آسیب می زنیم؟ واقعیت این است که بروز مناسب عصبانیت هنگامی است که نه به خود آسیب زده و نه به دیگری بلکه به شیوه ای مناسب و منطقی آن را بیان داریم.
شناخت ویژگی های رفتاری برای نمونه خانم حسینی هر روز به موقع در محل کارش حاضر می شود، کارهای محوله را به موقع انجام می دهد، در کامپیوترش همه اطلاعات را به طور منظم طبقه بندی کرده است. آقای صنعتی با این که درآمد خوبی دارد اما از اینکه حساب بانکی اش پر از پول باشد لذت می برد. او خیلی کار می کند اما قسمت عمده پول هایش را پس انداز می کند.
به زندگی خود و رفتارهایمان فکر کنیم آیا بر این باوریم که برداشتی که ما از رفتارهای خود داریم همیشه مطابق با همان برداشتی است که دیگران از رفتارهای ما دارند؟
*دیگرآگاهی
همه ما ویژگی هایی داریم که برخی از آنها را دوست داریم و برخی دیگر را دوست نداریم بعضی از ویژگی هایی که دوستشان نداریم را به سختی می شود تغییر داد یا اصلا قابل تغییر نیستند اولین و بهترین گام در مواجهه با چنین ویژگی هایی دیدن و پذیرفتن آنهاست.
ما آدم ها با هم تفاوت هایی داریم و هرکدام از زاویه دید خود به دنیا نگاه می کنیم و به همین دلیل هم از پدیده های مشابه برداشت های متفاوتی داریم. اما اگر بتوانیم از جایگاه خود برای لحظاتی خارج شویم و ببینیم دیگری در کجا قرار گرفته و چگونه به موضوع نگاه می کند آن وقت می توانیم دیگران را بهتر فهمیده و آنها را راحت تر قبول کنیم و از بازی" حق بامنه و تو اشتباه می کنی" دست برداریم چون می پذیریم که هرکسی از دید خودش به موضوع نگاه می کند و دیدگاه ها با یکدیگر متفاوت است.
*شناخت گفتگوهای درونی
روانشناسان معتقدند بین افکار، رفتار واحساسات ارتباط وجود دارد. البته این ارتباط یک ارتباط خطی نیست بلکه یک ارتباط تعاملی است که هر یک بر دیگری تاثیر می گذارد.
* افکار *
*احساسات *رفتار
معمولا این چرخه با نوع فکر کردن ما شروع می شود و همین موضوع اهمیت افکار را در شکل گیری رفتار و احساسات روشن می کند. به عقیده متخصصان هرگونه نگرش، فکر یا انتظاری که موجب تشدید احساسات و رفتارهای منفی شود "افکار ناکارآمد" نامیده می شود. که ریشه آنها را باید غالب اوقات در این باور ناکارآمد پایه ای جستجو کرد که " همیشه- همه جا- همه افراد- باید صحیح رفتار کنند."
افکار ناکارآمد غالبا اتوماتیک وار و بدون این که ما بخواهیم هجوم آورده و رفتارها و احساسات ما را تحت تاثیر قرار می دهند. توانایی تشخیص و خنثی کردن آنها، مهارتی است که پیامد مثبت آن، کنترل احساسات و رفتار است.
*شناخت پیشرفت ها و تجربیات منفی
منظور از پیشرفت و موفقیت انجام یک سری کارهای معمول زندگی است برای مثال اولین باری که توانستیم از حق خود به شکل محترمانه دفاع کنیم، یا یک شغل خوب پیدا کنیم. شناخت واقعی پیشرفت های خود، آگاه بودن و به
حساب آوردن آنها بر اعتماد به نفس فرد اثری مثبت بر جای گذاشته و به فرد انگیزه حرکت می دهد.
شهامت دیدن ناکامی ها و پذیرش آنها پیش شرط لازم برای حرکت در مسیر خودآگاهی است واقعیت این است که دیدن پیشرفت ها و ناکامی ها به شکلی واقع بینانه به ما کمک می کند که بهتر بتوانیم به شناسایی نقاط قوت و ضعف خود بپردازیم، تجربیات منفی و ناکامی های موجود در زندگی مصداق های عینی و عملیاتی است که به ما نشان می دهد بخش عمده ای از نقاط قوت و ضعف ما در کجا قرار دارد و چگونه عمل می کند.
*شناخت نقاط قوت و ضعف
همه ما توانایی هایی داریم که موجب رشد و پیشرفت ما می شود اما توانایی های انسان محدود است همه ما در برخی موقعیت ها ضعیف عمل می کنیم اشتباه کردن و داشتن نقطه ضعف هایی در هر فرد کاملا عادی و طبیعی است نکته مهم این است که افراد قادر به شناسایی نقاط قوت و ضعف خود باشند و بتوانند آنها را بپذیرند. تجربه نشان داده است کسانی که از دیدن نقاط ضعف خود می ترسند و به دنبال راهی می گردند که هرگز اشتباه نکنند مطمئنا با این طرز فکر مانع رشد و پیشرفت خود می شوند ، چرا که داشتن نقطه ضعف ودیدن اشتباهات ، به خودی خود بد نیست، بلکه تمرین ایستادگی است.
آنچه اشتباه و داشتن نقطه ضعف را زشت و نکوهیده می کند ماندن در اشتباه و فکر نکردن به دلایل آن است.برخی افراد با دست کم گرفتن خود و بزرگ نمایی ضعف هایشان فرصت تجربه پویایی، تحرک، نشاط، خودباوری و لذت بردن از زندگی را از خود می گیرند و شاید در هر دو گروه باور ناکارآمد بنیادی ای که پشت این دفاع ها و خودکم بینی ها نهفته است این باشد که "همیشه، همه جا، همه افراد باید صحیح رفتار کنند".
*شناخت هویت جمعی یا گروهی
آنچه تا به اینجا در خصوص آن صحبت کردیم معرف هویت فردی ما بود. اما از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و در جمع زندگی می کند علاوه بر هویت فردی، هویت جمعی هم دارد که این هویت محصول عضویت ما در گروه و معرف "مفهوم ما" است.
گروه عبارت است از دو یا چند نفراز افراد که با هدف مشترکی به هم وابسته اند و با تعاملات اجتماعی خود بر یکدیگر اثر می گذارند.
*فشار گروه
واقعیت این است که همه ما تمایل داریم گروه ما را بپذیرد و طرد شدن از گروه و تنها ماندن احساس ناخوشایندی است و همین تمنای پذیرش گروه موجب می شود ما با گروه همرنگ شده و بعضا رفتارهایی را انجام دهیم که خودمان دوست نداریم. به عبارت دیگر تمنای پذیرش گروه ما را مجبور به انجام رفتارهای ناخواسته وبرخلاف نظر حقیقی خودمان می کند و در پاره ای امواقع آگاه نیستم که برای بودن در گروه چه رفتارهایی از ما سرمی زند و چگونه داریم به دیگران آسیب می زنیم. اما همیشه فشار گروه منفی نیست و در برخی مواقع موجب رشد و شکوفایی ما می شود از سوی دیگر اینکه گروه چه قدر می تواند بر اعضا خود فشار وارد کند و این که افراد چقدر تحت تاثیر این فشارها قرار می گیرند به عوامل مختلفی بستگی دارد.
نوع شخصیت فرد: افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند بیشتر به فشار گروه تن می دهند.
احساس امنیت فرد: هر چقدر فرد از اعتبار بیشتری در گروه برخوردار باشد بیشتر می تواند مخالفت کند و در نتیجه کمتر تحت تاثیر فشار گروه قرار می گیرد.
تعداد موافقان با یک ایده: در یک گروه هر چه قدر تعداد موافقان با یک ایده بیشتر باشد مخالفان آن عقیده یا رفتاربیشتر تمایل به همرنگی با جمع دارند.
ترکیب گروهی که اعمال فشار می کند :هرچقدر این افراد از تخصص و آگاهی بیشتری برخوردار باشند و هرچقدر اهمیت این افراد برای گروه بیشتر باشد فشاری را هم که ایجاد می کنند بیشتر خواهد بود.
شناخت گروه هایی که عضو آن هستیم و چگونگی احساس تعلق ما به آن
واقعیت این است که هر یک از ما عضو گروه های مختلفی هستیم اما احساس تعلق ما به همه یکسان نیست. به برخی بیشتر احساس تعلق می کنیم و به برخی کمتر. احساس تعلق به عوامل مختلفی بستگی دارد که عبارتند از:
- داشتن هدف مشترک
- داشتن روابط صمیمانه و عمیق
- داشتن احساس مفید بودن و مثمر ثمر بودن
- داشتن این احساس که گروه فرصت رشد و شکوفایی به اعضایش می دهد
*شناخت نقش
هریک از ما در گروه نقش هایی را ایفا می کنیم که به خاطر آن نقش، دیگران از ما انتظاراتی دارند، اما خود ما هم از نقشی که ایفا می کنیم و رفتارهایی که باید انجام دهیم برداشت هایی داریم. هر چقدر انتظاراتی که دیگران از ما دارند با برداشتی که خود ما از آن نقش داریم همپوشی بیشتری داشته باشد، فشار روانی کمتری تجربه می کنیم اما هرچقدر این همپوشی کمتر باشد فشار بیشتری را احساس خواهیم کرد که به این فشار، فشار روانی ناشی از نقش گفته می شود. بنابراین ،باید به خود و توانایی های خود اعتماد داشته باشیم و خود را باور کنیم و خویشتن حقیقی خود را بیابیم، یعنی فارغ از هر نوع برچسب همچون شهرت، تحصیلات، کسب و کار، ثروت، پست و نژاد و خصوصیات فردی خود را در نظر داشته باشیم.
من و تو آن قدر ارزشمندیم که برای شناخت هیچ گاه دیر و بی فایده نیست....