همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

خـــــــــزان عشق (فصل چهارم1)

«فصل چهارم»

 

 

شوکا هنوز هم انگشتر نقره ای که احمد از آخرین سفر مشهدی که همراه پدرش قبل رفتن به دانشگاه داشت ، براش سوغاتی آورده بود رو توی دستش داشت، و هر بار که بهش نگاه می کرد قوت قلب می گرفت و به آینده امیدوار می شد. این انگشتر براش حکم حلقه نامزدی رو داشت و خیلی مراقبش بود و هیچ وقت از انگشتش خارجش نمی کرد .

 

اونشب تا صبح به گذشته ها فکر کرد و دمدمه های صبح به خواب رفت. وقتی بیدار شد آفتاب طلوع کرده بود و برای اولین بار نمازش قضا شد. با ناراحتی بلند شد و از اتاق بیرون رفت. صدای مادر رو از توی مطبخ شنید و به اون سمت رفت و اونو مشغول پخت نان بالای تنور دید.

 

-مادر چرا برای نماز صبح بیدارم نکردی؟

-میدونستم دیشب تا صبح نخوابیدی عزیزم ، دلم نیومد بیدارت کنم.

 

شوکا به طرف چاه آب رفت و با کشیدن آب وضو گرفت و به اتاق برگشت .

بعد از خوردن صبحانه به یاد تصمیمی که دیشب گرفته بود افتاد.اون باید مطمئن می شد که احمد به عشقشون خیانت نکرده.

 

با این فکر روسری گلدار بزرگشو به سر گذاشت و با برداشتن تکه ای نان و گردو به حیاط آمد.مادر بادیدنش پرسید : کجا میری ؟

 

-میرم سر زمین کدخدا ، برداشت محصول نزدیکه باید برم تا بهمون برنج بیشتری بده .

-صبر کن منم بیام مادر.

-نه مادر شما پاهاتون درد میکنه خودم میرم.

و با گفتن این حرف از در بیرون رفت و به طرف زمین حرکت کرد.

 

چون می دونست هر خبری که توی ده باشه زنهای الاف و پر حرف ده ازش خبر دارن و سر زمین بهترین مکان برای گفتن خبرها به همدیگه هست. وقتی رسید تازه یکی دو نفر اومده بودند.تا یک ساعت بعد همه از راه رسیدند و اولین نفری که صحبت رو شروع کرد،زری زن فضول ده بود که گفت :

-دیروز دکتر احمد رو دیدین ؟ دیدین چه ماشینی خریده ؟وای میگن کلی وضعش توپ شده،برای خودش دکتر شده ،اسم و رسم پیدا کرده.

 

و این صدای مهدخت بود که نیشتر به قلب شوکا زد :

-ماشینش به کنار ،زنشو دیدین ؟دیدین چه قدر خوشگل و خوش قد و بالا بود؟وای عجب چشمای قشنگی داشت،چه انگشتای ظریفی ،معلومه دختر تهرونیه و مثل ماها نبوده و تا حالا دست به سیاه و سفید نزده.عجب کفش و لباسهایی داشت.میگن اونم تحصیل کردست.از اون دختر پولداراس.

 

و بعد از اون همه شروع کردن به تعریف و تمجید از موهای طلایی و چشم های آبی همسر احمد. شوکا تمام مدت با بغض به حرفهای اونها گوش می داد. پس اون زن واقعا همسر احمد بوده ؟باورش نمی شد. احمد کی ازدواج کرد ؟ کی پشت پا به همه چیز زد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.