رمان پیشنهاد یک سال زندگی
نویسنده : الهام فاتحی
فصل : 3
.......................................................................................
کوروش در حالیکه از این حرف امین کاملا عصبی شده بود شما از قبل خانم بزرگمهر را میشناختید؟ امین با لبخند بهم نگاه انداخت:بله من ونف…خانم بزرگمهر تقریبا همۀ مدت دانشگاهمون با هم همدانشگاهی، همکلاس بودیم ولی الان دوسه سالی هست که ازشون بیخبر بودم البته کم لطفی از خودشونه این قدر مشغول خانواده و کاربود که از هم بی خبر ماندیم.