هشتصد و شصت و نه

یک فیلمی دیده بودم دختری بود از قشر متوسط، خواستگاری داشت معقول

شب خواستگاری را با التماس منزل دوست پولدارش برگذار کرد

پدر دوستش به پدرش فخر فروخت

پدر از سرشکستگی مُرد

مادر از خجالت آب شد

خواستگار با فهمیدن حقیقت بیخیال شد

و دختر بدبخت تر بی اعتماد نفس تر مانده بود

برای خواستگارتان دل خانواده را خون نکنید... 

خواستگار مذکور باید عقلش در همان عقلش باشد نه چشمش

خود را در قرض و بدهکاری نیندازید

در کل... برای خواستگار مذکور که تهش ممکن است همه چیز را به روی هم بیاورید یا حتی لحظاتی هم پشیمان شوید... 

خود را جــ................ ــر ندهید....