(سومین مکالمه)
ص-ک:
زندگی را با ریاضیات آموختم
مشتقات حوادث گذشته را
در روزمره ی زندگی ام میدیدم
با رابطه ها
به کشف مجهولات مشغول بودم
طرفین مشکلات را بی واسطه خط می زدم
اما
برای تو
آسمان ها را یک طرف گذاشتم
و تو را طرف دیگر
اما نشد
نگاه های عاشقانه ام را آوردم
اما نشد
خنده های ظریف و دخترانه ام را
شیطنت های زیرکانه ام
رویا های شبانه ام
اما
باز هم نشد
تصمیم را یک طرف معادله گذاشتم
و تو را در طرف دیگر
تابعی شد
که دلم هر لحظه به دلت بیشتر میل میکند...
ص-ک
................................................................
سکوت مطلق:
ریاضیات تو در دنیای من یک چمدان است
چمدانی که هر کس
برای رسیدن به مقصدش مجبور به حمل آن است
گاهی سنگین گاهی سبک
گاهی زیبا و گاهی زشت
برای برداشتن چیزی از آن
باید بدانی چگونه به تو لبخند میزند
رمز گشایش این چمدان
با بی رحمی تمام
غیر قابل تغییر است
اما
اگر بدانی
دنیای چمدان
موم چنگ تو می شود
هر آنچه تو می خواهی از من
با قانون بطلمیوس
گرد این درگاه...
منتظر تعارف مروارید...
بر شانه هایم سنگینی میکند
از تو که پنهان نیست
چند وقتی ست
شانه هایم دیگر تاب این چمدان را ندارد...
سکوت مطلق