رمان افسونگر
نویسنده: هما پور اصفهانی
فصل : 2
.......................................................................................
با توقف ماشین سرم رو از پشتی صندلی کندم و با کنجکاوی به اطرافم نگاه کردم ... دور تا دور ماشین فضای سبز بود و جلوی رومون یه در عریض سفید رنگ ... سمت راست در تا دور دست و سمت چپش تا دوردست تر دیوارهای سنگی سفید بود و روی دیوار رو بوته های گل ریز سفید رنگ کامل پوشونده بود