واســه رد شدن از سیــم خاردار ها
نیاز به نفر داشتن که روی سیم خاردارا بخـــــوابه و بقـــیه از روش رد شن
داوطلب زیاد بود
برای همـــــین تصمیم گرفتــــن قرعه کشی بکنن
قرعه انداختند افتاد به اسم یه جوون
همه اعتراض کردنــــد بجز یه پیرمرد
گفت:چیکار دارید بنامـــــش افتاده دیگه
این حرف برای بچه ها خــــــــیلی آزار دهنده بود
نفرت عجیبی تو وجود تک تکــــــــشون نسبت به پیرمرد ایجادشده بود
باز هم قرعه انداختـــند
دوباره بنام هــــمون جوون افتاد
با هم اعتـــراض کردند
ناگهان پسر جوان خودشــــو با صورت روی سیم ها انداخت و
دیگران با بی مــــــــیلی از روی آن گذاشتند
به جز پیـــــر مرد
گفتــند بیا
گفت:شما بروید من باید بدن پســـــرم را برای مادرش ببرم!مادرش منتظر است
زود قضاوت نکــــــنیم