پدرم میگفت تازه فتنه باعث شده است یک آقازادهای سه سال
برود انگلستان و برای خودش سرکشی کند. من گفتم خوش به حالش، این بابک آقازاده که
توی کلاس کنار من مینشیند انقدر بدبخت است که خوراکی ندارد بیاورد مدرسه آنوقت
فامیلشان میرود انگلیس خوش میگذراند