رمان مهربانی چشمانت
نویسنده : leila-r
فصل : 4
.......................................................................................
بالاخره روز موعود فرارسیده بود والنا ومهران منتظر در فرودگاه ایستاده بودند.طی نقشه ای که مهوش خانم کشیده بود مهرانا با مهران تماس گرفته و به او گفته بود اوضاع مادرش چندان خوب نیست و انها تصمیم دارند برای بهتر شدن روحیه اش ایام عید را به ایران بیایند.واز مهران خواسته بود کاری نکند که موجب ناراحتی مادرش شود.