رمان مهربانی چشمانت
نویسنده : leila-r
فصل : 2
.......................................................................................
چهارشنبه نوزدهم مرداد ماه بود و تا جند روز دیگر الناز عروسی می کرد و به خانه جدیدش می رفت.چند روز اخیر النا و مهرانا یامشغول کمک به الناز برای چیدن جهیزیه اش بودند.ویا در منزل به مهوش خانم کمک می کردند.مهران تماس گرفته بود و گفته بود طی یکی دو روز اینده تاریخ دقیق پروازش را با تلفن به خانواده اش خواهد گفت.