رمان اشک های خفته
نویسنده : زهره افراخته
فصل : 2
........................................................................................
ساحل در حالی که صدایش می لرز ید و ازگفتن کلماتش وحشت داشت گفت: اگر حدیث از این موضوع باخبر شود صددرصد از ازدواج با لاله منصرف می شود و غوغا یی بپا می کند، واین کار او مساوی است با بدبختی و بردن آبروی من توسط زن پدرم که واسطه این ازدواج بود. اگر خانواده حدیث بفهمند او قصد دارد با من ازدواج کند بی برو برگشت مخالفت می کنند چون آنقدر زن پدرم مرا نزد آنها بی حرمت و بی ارزش کرده که سابقه ذهنی آنها نسبت به من خراب شده است. فقط پگاه مثل خانواده اش فکر نمی کند.