رمان بازی تمام شد
نویسنده : شهره وکیلی
فصل : 8
........................................................................................
علی ، من برای گرفتن مدرک مهندسی ات به دانشگاه رفتم . میخواستم آن را بگیرم و برایت بفرستم اما آنها حاضر نشدند مدرک
را غیر از خودت به کسی بدهد .
علی ، این گناه برزگی است که تو مبلغی به زیادی پنج میلیون دلار در قبال مگی میخواهی . خودت میدانی من داشتن چنین پولی را در خواب هم نمیتوانم تصور کنم . برای من مگی تنها پنج میلیون تومان نمیارزد . مگی ارزش تمام زندگیام را دارد . چطور باور کنم که تو او را با پول معاوضه میکنی ؟