تقدیم به پدر بزرگ(آقاجون) عزیزم که هجده روزه از دیدن لبخندش و نگاهش محرومیم
عزیزی که کودکیم رو سرشار از لبخند وترانه کرد ، نوجوانیم رو پر از عشق و دعا و جوانیم رو لبریز امید
عزیزی که هرگز خسته و نا امید نشد ودست از تلاش نکشید اگرچه دنیا خیلی بهش سخت گرفت
همیشه به من میگفت تو پروین اعتصامی آقاجونی ببخش آقاجون عزیزم اشک نگذاشت غزلت رو تمام کنم
بعد از تو ماتم خنده را از خاطرم برد
انگار شادی تا ابد در سینه ام مرد
مرگ اتفاق تازه ای در زندگی نیست
اما پس از تو زندگی سقفش ترک خورد
جسمت امانت بود پس دادیم ، اما
هرگز کسی یاد تو را به خاک نسپرد