قیمت خودرو 1 دی قیمت خودرو ,قیمت ماشین,قیمت اتومبیل فال روزانه قیمت خودرو روز دوشنبه 1 دی 1393 قیمت خودرو 1 دی 1393 یکم 1 دی
من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم
چشمه آرزو های من و تو جاری است
ابرهای دلمان پربارند
کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا
دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها
روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز
من و تو می دانیم
زندگی در گذر است
همچو آواز قناری در باغ
من و تو می دانیم
زندگی آوازی است که به جان ها جاری است
زندگی نغمه سازی است که در دست نوازشگر ما است
زندگی لبخندی است که نشسته به لبان من و تو
زندگی یک رویا است که تو امروز به آن می نگری
زندگی یک بازی است که تو هر لحظه به آن می خندی
زندگی خواب خوش کودک احساس من است
زندگی بغض دل توست به هنگام سحر
زندگی قطره اشکی است فروریخته بر گونه تو
زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ
زندگی حرف نگفته است که تو می شنوی
زندگی یک رویاست که به خوابش بینی
زندگی دست نوازشگر توست
زندگی دلهره و ترس درون دل توست
زندگی امیدی است که تو در نگاه من می جویی
زندگی عشق نهفته است به اندیشه تو
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی یک سفر است
زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال
زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی
زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری
زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی
زندگی منظره است، باران است
زندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب
زندگی چرخش یک قاصدک است
زندگی یک رد پایی است که بر جاده خاکی فرو افتادست
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو
زندگی خاطره است
زندگی دیروز است
زندگی امروز است
زندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و تو
زندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاق
زندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناز
زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست
زندگی یک حرف است، یک کلمه
زندگی شیرین است
زندگی تلخی نیست
تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است
من و تو می دانیم
زندگی آغازی است که به پایان راهی است
زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است
من و تو می دانیم
زندگی آمدن است
زندگی بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است
زندگی شیرین است
زندگی نورانی است
زندگی هلهله و مستی و شور
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی گرچه گهی زیبا نیست
یا که تلخ است و دگر گیرا نیست
رسم این قصه همین است و همه می دانیم
که نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیم
زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است
نغمه و ترانه و آواز است
بانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشت
زندگی زیبا است
من و تو می دانیم
اشک و لبخند همه زندگی است
ناله و آه و فغان زندگی است
آمدن زندگی است
بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است
رفتن و نیست شدن زندگی است
این همه زندگی است
من و تو می دانیم
زندگی، زندگی است...
سهراب
سپهری
من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم
چشمه آرزو های من و تو جاری است
ابرهای دلمان پربارند
کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا
دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها
روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز
من و تو می دانیم
زندگی در گذر است
همچو آواز قناری در باغ
من و تو می دانیم
زندگی آوازی است که به جان ها جاری است
زندگی نغمه سازی است که در دست نوازشگر ما است
زندگی لبخندی است که نشسته به لبان من و تو
زندگی یک رویا است که تو امروز به آن می نگری
زندگی یک بازی است که تو هر لحظه به آن می خندی
زندگی خواب خوش کودک احساس من است
زندگی بغض دل توست به هنگام سحر
زندگی قطره اشکی است فروریخته بر گونه تو
زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ
زندگی حرف نگفته است که تو می شنوی
زندگی یک رویاست که به خوابش بینی
زندگی دست نوازشگر توست
زندگی دلهره و ترس درون دل توست
زندگی امیدی است که تو در نگاه من می جویی
زندگی عشق نهفته است به اندیشه تو
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی یک سفر است
زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال
زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی
زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری
زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی
زندگی منظره است، باران است
زندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب
زندگی چرخش یک قاصدک است
زندگی یک رد پایی است که بر جاده خاکی فرو افتادست
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو
زندگی خاطره است
زندگی دیروز است
زندگی امروز است
زندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و تو
زندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاق
زندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناز
زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست
زندگی یک حرف است، یک کلمه
زندگی شیرین است
زندگی تلخی نیست
تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است
من و تو می دانیم
زندگی آغازی است که به پایان راهی است
زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است
من و تو می دانیم
زندگی آمدن است
زندگی بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است
زندگی شیرین است
زندگی نورانی است
زندگی هلهله و مستی و شور
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی گرچه گهی زیبا نیست
یا که تلخ است و دگر گیرا نیست
رسم این قصه همین است و همه می دانیم
که نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیم
زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است
نغمه و ترانه و آواز است
بانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشت
زندگی زیبا است
من و تو می دانیم
اشک و لبخند همه زندگی است
ناله و آه و فغان زندگی است
آمدن زندگی است
بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است
رفتن و نیست شدن زندگی است
این همه زندگی است
من و تو می دانیم
زندگی، زندگی است...
سهراب
سپهری
معضلی بنام دفاع از حقوق 24 ساله آزادگان
شما که میگفتید ما مردان بی ادعائیم پس چرا مدعی شدید؟!
علی رمادیه 6- دوست دارم برای درک بهتر مطلبم با ذکر مثالی شروع نمایم . آیا تا بحال شاهد بازی کودکان بوده اید زمانی که طرف مقابل باخت خود را در برابر حریف مسجل می بیند و برای فرار از این مسله بسیار مضحک و خنده آور طرف مقابل را به بهانه های واهی محکوم می نماید تا نتیجه را تغییر دهد و خود را از زیر فشار این باخت و تحقیر نجات دهد و قواعد بازی را بهم میزند که ما آن را بنام (جر زدن) می شناسیم .
حال بیایید این مسله را با معضلی بنام دفاع از حقوق 24 ساله آزادگان که توسط مشتی مفسدان اقتصادی موسسه پیام و مینو و احرارها مقایسه نماییم . بودند و هستند چهره های قدیمی و فسیل شده ای که سالیانی است در عین بی کفایتی و بی هنری علیرغم نداشتن هیچ بهره مدیریتی بجز مدیریت غارت و پستی و دنایت طبع ذاتی وجودی خود تکیه بر اموال عده ای بیچاره مظلوم زده و پوزه در اموال آزادگان فرو برده و بطون گشاد خود را با ترنم خور خور گلوی خود مشغول چریدن می باشند و لاجرم این قیافه های زشت و تکراری و ابدی اینان را می بایست تحمل کرد تا هنگامی که عدالتجویانی برخاسته و پنجه در گلوی اینان افکنده و راه خور خورشان را بسته و فرمان توقف - ایست – چریدن ممنوع به آنها دهد . جالب است که همه هم خود را مدعی مبارزه با این چرندگان می دانند و فتح الفتوح های خیالی از اقدامات ناکرده شان را در بوق و کرنا نموده و ندای من آنم که رستم بود پهلوان سر میدهند در حالیکه همین گرز و کوپال را همان دیو اکوان برایشان خریده و به این رستم پوشالی سوغات داده است و قرار است با این گرز اهدایی سر دیو اکوان کوفته شود جل الخالق .( اهدای پول از طرف موسسه پیام به رستمهای پوشالی مجمع وبلاگ نویسان مبارز و احیای حق از دهان موسسه پیام ) .
امروز هم برای این رستم های پوشالی جهت محک و آزمایش دستی بسویشان دراز گردید و ندا آمد که ای رستم های دستان اگر به واقع برای مبارزه با دیو اکوان تا بحال تنها بودید و توجیهتان کم توجهی بشما بوده دیگر امروز تنها نیستید فی الفور گرز اهدایی دیو اکوان را به لیفه شلوار منضم و برای کوفتن سر این دیو بشتابید که اول خان این مبارزه گذ شتن از منیت و ما شدن است . بله این رستمهای پوشالی اول صلاح را در این دیدند که در ظاهر با جماعت و با ندای وحدت هماهنگ شوند لذا گرز اهدایی را بخود منضم ولی در طول راه با خود اندیشیدند مگر میشود با گرز اهدایی بر سر ولی نعمت کوفت لذا چاره را در فرار از واقعیات و متوسل شدن به اصل جر زدن در بازی و تغییر در قواعد بازی شدند و با تراشیدن بهانه های بنی اسراییلی و درخواست باقالی و عدس و ..... خود را بزعم خویش رهایی دادند و از این مهلکه گریختند . یکی از رستمها برای فرار از این وحدت فریاد زد که احمد زاده قدش بلند است و من کوتوله هستم و وقتی میخواهم با او صحبت نمایم کلاهم از سر بر زمین می افتد پس او بخاطر اینکه مرا خجالت بدهد قدش را عمدا بلند نموده است لذا منهم در این فراخوان وحدت شرکت نمی نمایم . رستم دیگری گفت من میخواستم بیایم و یک وقت نگویید دروغ است اینهم گرزم ولی آن روز احمد زاده رعایت عدالت را نکرده است چرا باید در وبلاگش کلیه آزادگان رجوع نمایند و سال به سال کسی سراغ وبلاگ کذایی مرا نگیرد پس عدالت را رعایت نکرده و منهم انصراف میدهم .
ای رستم های پوشالی بخداوندی خدا از روز اول هم ما توقع این را نداشتیم که آبی از سوی شما برای آزادگان گرم گردد ولی برای محک خلوص شما در برابر ادعاهای شما این فراخوان وحدت برای مبارزه با مفسدان اقتصادی لازم بود که دست یاری بسوی شما دراز گردد ولی امیدی به فشردن این دست نبوده و نیست و هیچوقت این گرز لطیف شما بکار نمی آید .
اما سخنی با برادران آزاده :
برادران باید بپذیریم که برای بدست آوردن حقوق غارت شده خود نیاز به گریه کردن نداریم امروز نیاز به قیام است . امروز باید درک کرده باشید در این راه و برای فشردن حلقوم مفسدان اقتصادی موسسه پیام و مینو و احرارها تنها هستید و کسی به یاری شما نخواهد آمد . امروز خود باید دست بر زانو نهاده و یا علی گویان حقوق از دست رفته خود و خانواده را از گلوی مفتخورهای مادامیون بیرون بکشید و چشم براه بیگانه نباشید پس اگر طالب حق از دست رفته خود هستید یا علی .
و اما گله ای از برادران آزاده :
برادران جا داشت که مایی که همیشه از دست مادامیون فغانمان به آسمان بلند است و هر روز سوگ نامه در مذمت کار مادامیون و حقوق از دست رفته خود میخوانیم ولی به روز عمل فقط نظاره گر هستیم و امید داریم دیگران بروند و حقوق ما را بدست آورند و خود کمترین تحرکی در این راه نداشته باشیم و یا هنگام ثبت نام برای ابراز وجود در مقابل زیاده خواهان مادامیون برای تجمع جا داشت در روز اول فراخوان برای ثبت نام لااقل 1000 نفر اعلام آمادگی نمایند ولی خود نظری به لیست کسانی که در این راه اعلام آمادگی بیفکنید آیا ثبت نام حدود 100 و اندی مایه شرمساری برای جامعه ای که 24 سال است حقوقش غارت شده نمی باشد ؟ یا حق