همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

یلدا

سلام به همه مردم ایران زمین به وبلاگ من خوش اومدید اومدم بهتون شب یلدا رو تبریک بگم بخشید شب یکشنبه بود ولی من امروز فرصت داشتم و اومدم دوستان اگه درخواستی داشتید در فهرست نظرات بگید خب اگه کاری چیزی ندارید من برم ؟؟؟؟؟؟ بای به امیددیدار امیدوارم بازم همو ببینیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بای 

 

                                                        یلدایتان مبارک باد

دیشب مهمون اومد خونمون گودزیلاشون رفت تو اتاقم بازی کنه!
بعد اومده با بغض میگه:
_دستم خورد مجسمه ات شکست…Frown
(محض اطلاع: ما خـیـــــــــــلـــــی با این مهمونا رو در وایستی داریم)
منم اومدم با ادب جواب بدم میخواستم بگم :فــدای ســرت..Smile
حواسم نبود گفتم: بـــــخـــوره تــــو ســــرت!!!

والدین گودزیلا -_-
من Mad
مامان بابام O_o

.

.

.

داشتم تو فیس بوق همینجوری گشت میزدم و عکسای دوستامو لایک میزدم…یهو دیدم بابام اومد تو اتاقم با سرعت نور یه پس گردنی نثار اینجانب کرد! 
برگشتم بهش گفتم: ددی چرااا آخه؟؟!!! Frown 
گفت: دخترعموتو دیروز دیدم بهم گف به اون بی معرفت بگو بیاد عکسای منم لایک کنه!! منم اومدم اینو بهت بگم! ینیییی تا الان تو شوک این موضوعم!!!
دخترعموی لایک گیره ما داریم؟؟!! 
قیافه بابام و دخترعموم: Smile :دی منم که مث همیشه: Big Frown((

.

.

.

اومدم خونه دیدم یه دفه تمام حجم اینترنتم تموم شده! (خدا نصیب هیشکی نکنه) خواهرمو صدا زدم میگم تو چیزی دانلود کردی؟ میگه آره یه فیلم فول اچ دی یک ساعته فقط !! میگم آخه کروکدیل تو بیخود کردی تمام حجمو کشیدی! میگه الکی شلوغش نکن نوشته بود دانلود رایگان !!! به من ربطی نداره! !!! 

خواهره من دارم آیا ؟؟؟ Big Frown

سپیده نوشته:یکمم صبررررررررررررر................................

به نام پروردگار خوبی ها 

سلام سلام.شب همگی بخیر و خوبی بگذره 

خب..بی خوابی فعلا به هممون چیره شده.خوابمون نمیاد خانوادگی..منم با سیستم داماد گلم می نویسم 

خب....امشب یه درسی گرفتم..واقعا راست میگن اگه خدا دری رو ببنده،قطعا دری دیگه رو باز میکنه 

دیروز،رفتم مصاحیه برای حوزه ی علمیه...شرایطشو داشتم،اما به خاطر دانشجو بودن،و تداخل امتحانات پایان ترم،به نظر نمیاد پذیرفته بشم 

وقتی از اطاق مصاحبه اومدم بیرون،دلم گرفته...واقعا دلم یه محیط دوستانه میخواست.از دانشگاه خسته شدم.خیلی خسته... 

دلم یه جایی میخواست که بحث و علم باشه..میدیدم خانم ها،گرم صحبتن و بحث میکنن... 

خلاصه...اومدم بیرون...برگشتم تا برم دانشگاه ...ولی رفتم خونه چون حوصله نداشتم...... 

خلاصه...اون روز گذشت...امروز با دوستم مطهره بانو قرار داشتم،قرار بود واسم کتاب بیاره... 

ازم راجب نتیجه ی مصاحبه پرسید،گفتم جریانو....یکم دست دست کرد و گفت:میگم سپید،چرا عضو انجمن علمی نمیشی؟ 

من:انجمن علمی؟ 

راستش،از ترم قبل دنبالش بودم...چون در جریان برنامه هاش بودم..میدونستم بچه های کار بکنی عضوشن...ولی نمیدونستم کیارو قبول کنن 

از مطهره پرسیدم:میشه منم بیام؟ 

مطهره:چرا نمیشه؟..یعنی نمیدونستی؟بچه ها می گفتن بهت گفتن،اما سر باز زدی..

من:برا انجمن چیزی نگفتن..برای نشریه گفتن که مسئولیت بگیرم که من برا ارشد دیگه وقتی نداشتم...اما راجب انجمن چیزی نگفتن 

مطهره:باشه...پس من اسمتو میدم 

من:ااااااااااااااااااااااممم....این خیلی عالیه 

خیلی خوشحال شدم...انقدر خوشحال که ذوق کردم.....وقتی اومدم خونه،واسه مامان جریانو گفتم....  

خدا گر ز حکمت ببندد دری / ز رحمت گشاید در دیگری ...

یکم که فکر کردم میبینمن انچنان هم بد نشد...من میتونم سال تینده همچنان برای حوزه شرکت کنم...اینجا با بچه هایی هم گروه میشم که میتونم رو علمشون حساب کنم...شاید یتونم یه همکار  مقاله ای پیدا کنم 

خلاصه....هیچ کار خدا بی حکمت نیس...دیگه دلگیر نیستم....نمیدونم......قطعا معاشرت با این بچه ها،چیزهای زیادی یادم میده....مطمئنم....................... 

خدایا...ممنونم بابت این همه توجهی که بهم داری..............خب...امیدوارم منم بتونم شکرشو به جا بیارم... 

خب.....مراقب خودتون باشید 

در پناه خدا بمونید....بدرود

برگشتم مثل سنجد

سلام به همه دوستای خوبم

بالاخره بعد از گذشت یه سال و اندی شاید هم یه سال و گوگوش  نه اندی اومدم به وبلاگ عزیز خودم سر بزنم البته من همیشه بهش سر میزنم ولی راستش نمیخواستم چیزی بنویسم. من این وبلاگ رو زمانی درست کردم که از زمین و زمان متنفر بودم هر چند الان هم اون تنفر هست اما به شدت و حدت اون روز نیست و اینکه حالت دیگه نسبت به زمین و زمان نیست بلکه از جهل و نادونی خودم هست. اون روزها رو هیچوقت از یاد نمیبرم  روزهای وحشتناکی بودن اما خود خدا خودش تونست یه کاری کنه که اون همه ناراحتی و دلخوری و عصبانیت رو با رحمت خودش تبدیل به خوشی و شادی و لبخند یا بهتره بگم تبدیل به قهقهه و ابدی کنه. امروز اومدم تا از خدا تشکر کنم. خدا توی اون مهمونی بزرگترین مظلوم بودش چون همه قرار شد ازش گله کنیم و سرش داد بزنیم اما امروز من میخوام بگم خدا تنها کسیه که میتونیم بایستیم کنارش  و با افتخار بگیم این همون بادی گارد منه که قراره تا ابد و تا زمانیکه خودش هست نگهدارمونه. شاید خیلی ها نفهمن چی دارم میگم اما همینکه  من و چند نفر دیگه بفهمیم خودش کلیه مگه نه ؟

 

 دلم برای نوشتن توی وبلاگ تنگ شده. در ضمن الانم اومدم کافی نت دارم این اینو مینویسم. الهی لبای همتون خندون خودتون گلدون و دلاتون آفتابگردون  جمال الهی باشه . بازم دعا کنین تا من آدم بشم.