با یک سایه ی ناراحت قاطی پاتی دیگه در خدمتتون هستیم
این باار قضیه از این قراره که یکی از رفقا برگگشت تو شوخی گفت تو دوشخصیتی هستی ما هم خندیدیم بعد چند دیقه گفت دوقطبی هستی البته عمرا هم تفاوتشونو خودشم نمیدونست بنده خدا خخخخخ همین طوری سر شوخی و مسخره بازی گفت اینکه انقدر رو اینکه نمیدونست تاکید می کنم دلیل داره
هیچی دیگه من هم جدی گفتم دوشخصیتی رو بگو هیچی نمیگم ولی دوقطبی رو نگو اون هم قبول کرد
قضیه این بود دوشخصیتی رو میدونم ازم دوره و شوخی برداشت کردنش برام اسونه ولی دوقطبی رو هرچند میدونستم از رو مسخره بازی الکی گفته ولی چون یه دوره توهم داشتم که مرضشو دارم بهم برخورد
الان اگه بره تفاوتشونو بفهمه فکر می کنه من خل و چلم که اون بدتره رو به خودم نسبت دادم =)) (البته صد سال هم نمیره )
ولی خودمونیم من قاطی هستم ولی دیگه دوقطبی نیستم
می گفت یکی از دوستانم زندانی شده و مدتی است در زندان به سر می برد؛میتوانی راه حلی بدهی تا آزادش کنیم؟ گفتم:برای چی بازداشت شده؟کدام زندان؟
گفت:بازداشت معمولی که نیست.فقط رفیق من هم نه!خیلی های دیگر هم با او هم سلول هستند و شکنجه می شوند.با تعجب نگاهش کردم.منظورش را نمی فهمیدم.فهمید با حرف هایش مرا ترسانده.گفت:این رفیقم؛اسیر شد؛یعنی دیگر آزاد نیست؛یعنی نمی تواند خودش برای خودش تصمیم بگیر؛یعنی اینکه تصمیماتش در زندگی طبق اختیار و اراده خودش نیست.تعجبم بیشتر شد.مبهم حرف می زد.گفتم:واضح تر بگو.گفت:آدم ها اگر نتوانند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند دیگر آزاد نیستند؛زندانی هستند.این دوست من بیشتر تصمیم هایش به خاطر حرف مردم است؛می خواهد از دیگران عقب نماند.مدام در حال عوض کردن دکوراسیون خانه اش است.یک کارمند با حقوق و در آمد معمولی است و برای همین ناچار می شود از این بانک و از آن صندوق وام بگیرد یا اینکه اجناس مورد نیازش را قسطی بخرد.وقتی اعتراض می کنم که چرا با این وضعیت مالی خودت را به دردسر می اندازی؛می گوید:<<می خواهم جلوی دیگران کم نیاورم.هفته بعد باجناقم می آید منزل ما.انتظار داری که از ماه قبل تا الان تغییری در زندگی ام ایجاد نشده باشد!نمی شود پرده های خانه ام همان پرده های پارسال باشد.>>دوست من در خرید لباس به جای آنکه پوشاک خوب و با قیمت مناسبی از بازار تهیه کند؛مدام در پاساژهای شمال شهر پرسه می زند تا یک لباس برند و با نشان تجاری خارجی دهان پر کن پیدا کند تا بعدا بتواند پز بدهد.اصرار دارد همیشه 6-7 جفت کفش نو و چند دست کت وشلوار گران قیمت داشته باشد.جدیدا می خواهد خانه اش را بفروشد تا خانه ای رهن کرده و با بقیه پولش یک ماشین شاسی بلند بخرد.می گوید:جلوی در و همسایه آبرو دارم!حالا شما بگو این آدم زندانی نیست؟خود را در حصار حرف مردم و در قلعه آبرومندی خود گرفتار نکرده؟به نظرت نباید به کمکش برویم و آزادش کنیم؟نباید به فریادش برسیم تا مزه زندگی آرام را بچشد؟نباید بچه هایش را از این مهلکه هول آور نجات دهیم؟
برگرفته از نوشته آقای سید مهدی سیدی روزنامه همشهری
بلافاصله بعد از مرگ عبد الله بن عبد العزیز پادشاه فقید عربستان سعودی سلمان بن عبد العزیز به مقام پادشاهی و مقرن بن عبد العزیز به مقام ولیعهدی رسیدند . البته ملک عبد الله با مشورت شورای بیعت( که از ابتکارات شخص ملک عبد الله بود )برای پیشگیری از بروز بحران جانشینی ،در اقدامی سنت شکنانه ولی ولیعهد را نیز تعیین کرد و اگر در ابتدا احتمال داده می شد که این سنت شکنی بعد از مرگ وی با اعتراض روبرو شود و برای مثال سلمان بن عبد العزیز فرد دیگری را برای ولیعهد خود انتخاب کند اما پادشاه جدید نیز به تاسی از میراث ملک عبد الله محمد بن نایف وزیر کشور را با حفظ سمت برای ولی ولیعهد خود (مقرن بن عبد العزیز)منصوب کرد که این انتصاب با توجه به اینکه محمد بن نایف برخلاف ولیعهد های پیشین نه از پسران عبد العزیز بلکه نوه وی محسوب می شود لذا نقطه عطف در تاریخ نظام سیاسی سنتی عربستان و روند انتقال قدرت در این کشور نیز محسوب می شود.
رمان اسیر سرنوشت
نویسنده : رویا سیناپور
فصل : 2
........................................................................................
آه خدایا هما بنز سفید رنگ و همان راننده ای که همیشه در جستجوی آقای رستمی بود.
راننده در حالی که داشت به من و آن جوان نگاه می کرد درماشینش را به سرعت باز کرد و بدون اینکه به ماشین های در حال رفت و آمد توجه داشته باشد به طرف ما آمد. او به محض اینکه به مارسید، سیلی محکمی به صورت آن جوان زد . من ترسیده بودم. فقط مات و مبهوت نگاه می کردم.
وی در توجیه این تفکرش می گوید: با هیچ مردی جز پدرش احساس راحتی نمی کند!
او می افزاید: چندین نفر دیگر، از جمله مادربزرگ و پدربزرگ پدری اش از این رابطه، خبر دارند.
او تاکید دارد با تمام توان، در تدارک مقدمه چینی ازدواج است و می خواهد به نیوجرسی برود تا در آنجا که چنین ازدواجی مجاز است، زندگی کنند.
مادر دختر از این رابطه، باخبر نیست، با این حال دختر می گوید قصد دارد در یک فرصت مادرش را در جریان بگذارد.
وی در پاسخ به اینکه آیا از اینکه احتمال دارد با بچه دار شدنش از این روش، فرزندانشان با مشکل ژنتیکی رو به رو شوند، گفت: چنین اعتقادی ندارم.
نکته ای که او در این میان یادآور می شود اینکه او می گوید نمی خواهد به فرزندان آینده اش بگوید که پدرشان، همان پدربزرگشان است!