بسم الله خیر الاسماء
سلام
..............................
چند روزی از اعلان حکم محکومیت آقای محمرضا رحیمی معاون اول دولت دهم بیشتر نمی گذرد که اکثر رسانه های داخلی و خارجی به پردازش این خبر مشغول شدند اصلاح طلبان که سالها مدعی تخلفاتی در دولت آقای احمدی نژاد بودند پیروزمندانه از این کشف با رسانه های مختلف به یادداشت نویسی و مقاله نویسی و مصاحبه مشغولند و فاتحانه از این مچگیری در باد پیروزی خوابیده اند و اصولگرایان بینوا نیزدر صدد انکار و فرار روبه جلوو ماست مالی نمودن این افتضاح و گند تاریخی همکارشان هستند اما این پیروزیها و شکستهای سیاسی یا این بردها و باختهای جناحی فی نفسه نه حُسن است بر حزب و دسته ای و نه قبح است بر جناح دیگری که این مجرمیتها و محکومیتها درس عبرتی است که همه ما انسانها و علی الخصوص مسئولان را باید به صرافت واداشته تا دیگر شاهد چنین منکراتی نبوده و نباشیم لذا برای اصلاح وضع موجود ذکر چند توصیه و عبرت خالی از لطف نخواهد بود.
1- محکومیت آقای رحیمی گرچه گفته های دولتمردان تدبیر و امید و اصلاح طلبان را به اثبات رساند و حمایتهای آقای احمدی نژاد از دولتش که به پاکدستی! نام گرفته بود را زیر سوال برد اما دولت تدبیر و امید و یا هر دولت دیگری باید بداند که دولتش روزی به انتها خواهد رسید و دیگران نیز با همین متر و میزان به سراغ آنان نیز خواهند آمد و چه بسا خدای نکرده در میان صدها خدمت و زحمت موردی هم برای باز خواست و توبیخ در میان زحمتکشان آن دولت هم پیدا شود و این مشکل در همه زمانها و مکانها قابل اتفاق و عملی شدن است پس نه اصلاح طلبان را غرور بردار و نه اصولگرایان را با این اتفاق باید به فنا داد که در جامعه ای که یک صدا حاکم باشد آن جامعه مرده است پس نباید برای اصلاح و خشکاندن این غده چرکین همه خوبی ها را خشک کنیم
2- در اینکه آقای احمدی نژاد درحمایت و تعریف و تمجید از دولت خود حدّ تعادل را رعایت نکرد و به جاده افراطی گری افتاد جای شک نیست و این خود شیفتگی و بلیه از خصوصیات لاینفک آن رئیس رفته بود اما نباید از یاد ببریم که این افراط گریها و مبالغات غیر واقعی ریشه در حمایتهای بی چون وچرای دیگرانی داشت که به جای توبیخ تشویقش کردند و به جای ساکت باش ، خود سکوت اختیار کردند تا او را وهم و خیال بر دارد که نکند جایی خبریست و علی آباد هم شهری شده مثل تهران بزرگ! و نیزکوتاهی مسئولان نظارتی اعم از وزارت اطلاعات (آقایان مصلحی و محسنی اژه ای) وقوه قضائیه (بازرسی کل کشور) و مجلس شورای اسلامی(دیوان محاسبات) بی تاثیر نبود که خود کرده را تدبیر نیست !
3- رذایل اخلاقی حاکم و محکوم اصلاح طلب و اصولگرا نمی شناسد پس دولت تدبیر و امید آقای روحانی باید از این اعتمادها و خوشبینی های خیالی و بی جهت خود را به دور نگهداشته و قاطعانه و صادقانه از همکاران و دولتمردان کابینه اش حساب بکشد تا به بلیه دولت پاکدست دیروز و دولت دستهای آلوده امروز دچار نگردد.
4- ماجرای محکومیت آقای معاون اول دولت سابق هر چه که بود گذشت چه به زندان بیفتد و یا نیفتد ویا با حکمی و سفارشی آزاد شود! ویا تخلف دولتمرد دیگری از دولت گذشته آشکار و رسانه ای شود با تمام این اما و اگرها دولت تدبیر و امید باید بداند که ماجرای بگیر و ببند های دولت قبل نباید در روند خدمت رسانی به مردم تعللی ایجاد کند که این بند و بست ها چه واقعی باشد و یا یک سناریوی حواس پرت کن وصدا خفه کن دردی از ملت محروم و مظلوم دوا نمی کند ملت ما چه زنان و چه مردان این جامعه محکومیت و بی گناهی امثال رحیمی ها دیگر برایشان توفیری نداشته وندارد زیرا بیکاری و تورم واجاره خانه و دستمزدهای بخور نمیر و... نه حسی برایشان گذاشته و نه حالی که بینند و یا بدانند محکومیت معاون اول رئیس جمهور به کجا می انجامد ملت ایران با این اتفاق نه کارت صد آفرین به اصلاح طلبان می دهند و نه زرشک طلایی به اصولگرایان آنچه که ملاک رغبت بیشتر به یک جناح و گروه خاص در کشور در انتخابات آینده است آبادانی کشور، رونق اقتصادی و مهار تورم و آرامش روحی و روانی بیشتراین مردم است و یادمان باشد سو گند به قرآن در مجلس توسط رئیس جمهور برای احقاق حقوق قانونی و شرعی تا آخرین روز و ساعت برای کار و تلاش صادقانه به این ملت همچنان الزام آور و مسئولیت بخش خواهد بود !
در بازدید از بسیج فرهنگیان نی ریز
فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه نی ریز به همراه معاونت های آن ناحیه از بسیج فرهنگیان بازدید و سرکشی به عمل آوردند .
در این بازذید که منظور بازرسی و نظارت بر اجرای برنامه های ابلاغی سال 1393 سازمان بسیج مستضعفین صورت گرفت ، سرهنگ توکل با بیان نقش بی بدیل فرھنگیان در انقلاب اسلامی با اشاره به حضور پر شور فرھنگیان در عرصه دفاع مقدس، تقدیم 30 شھید فرھنگی را از افتخارات جامعه فرھنگیان برشمرد .
فرمانده سپاه ، فرهنگیان را سکانداران تعلیم و تربیت کشور و از هادیان جامعه دانست و افزود : در جهاد ، نهاد اصلی جامعه یعنی خانواده ، اقتصاد ، آموزش و حکومت نقش بینظیری دارند.
ایشان با بیان اینکه امروز انجام اقدامات فرھنگی در اولویت می باشد بر برگزاری یادواره شھدای فرھنگی و معرفی الگوھای شھید و شھادت به نسل جوان و توسعه تفکر بسیجی در جامعه تاکید کرد و اظھار داشت : ما باید قدر شناس ایثارگری ھای ایثارگران و ادامه دھنده راه آنان باشیم و تحقق این فرهنگسازی نیاز به عزم عمومی همه فرهنگیان دارد.
در طی این بازرسی که از ساعت 8 صبح تا 12 ظهر به طول انجامید عملکرد 10 ماهه گذشته و برنامه های اجرایی 2 ماهه آینده بیان و نقد و بررسی شد.
گفتنی است خواجه زاده مدیر بسیج فرهنگیان گزارش مختصری از اھم اقدامات کانون بسیج فرھنگیان ارائه داد، و در پایان از زحمات شورای بسیج فرهنگیان قدردانی گردید.
بسیای از مشکلات بهداشتی کشورهای در حال پیشرفت، عدم برخوردای از آب آشامیدنی سالم است. از آنجایی که محور توسعه پایدار، انسان سالم است و سلامت انسان در گرو بهره مندی از آب آشامیدنی مطلوب میباشد بدون تامین آب سالم جایی برای سلامت مثبت و رفاه جامعه، وجود ندارد. آب از دو بعد بهداشتی واقتصادی حائز اهمیت است. از بعد اقتصادی به حرکت درآورنده چرخ صنعت و رونق بخش فعالیت کشاورزی است. از بعد بهداشتی آب با کیفیت، تضمین کننده سلامت انسان است. آب با شکل ظاهی و با وسعت محتوایی آن دنیای زنده دیگی است.
اگر چه از دید ما پنهان است، اما آب دارای آثار بسیار زیادی در حیات جانداران به ویژه انسان میباشد. آب آشامیدنی علاوه بر تامین مایع مورد نیاز بدن به مفهوم مطلق آن یعنی H2O ، در بردارنده املاح و عناصر ضروی برای موجود زنده و انسان میباشد. کمبود پاره ای از آنها در آب ایجاد اختلال در بدن موجود زنده میکند و منجربه بروز برخی بیمایها می شود.
فقدان ید و فلوئور و ارتباط آنها با گواتر اندمیک و پوسیدگی دندانها به ترتیب بیان کننده این اهمیت است. علاوه بر مواد شیمیایی، موجودات ذره بینی گوناگونی نیز در آب پیدا میشوند که بعضی از آنها بیمای زا بوده و ایجاد بیمایهای عفونی خطرناکی میکنند. بهسازی آب رابطه مستقیمی با کاهش بیمایهای عفونی دارد. بطوی که پس از تامین آب آشامیدنی سالم میزان مرگ از وبا 1/74 درصد، میزان مرگ از حصبه 3/63 درصد، میزان مرگ به علت اسهال خونی 1/23 درصد و میزان مرگ از بیمای اسهال 7/42 درصد کاهش یافت. بنابراین برنامه یزی و هزینه در جهت تامین آب سالم سرمایه گذای قابل تو جهی برای آینده خواهد بود. تهیه و تامین آب آشامیدنی سالم برای جامعه یکی از موثرتین و پایدارتین فنآویها برای ارتقاء سلامت جامعه است.
گفتگو با ناصر فکوهی جامعه شناس
: کافه و کافهنشینی
درآمد: دکتر ناصر فکوهی معتقد است که کافه و کافه نشینی به مثابه فضاهایی عمومی برای تعامل میان افراد و رشد قابلیت همزیستی به ویژه در شهرهای بزرگ امروز، ضرورتی حیاتی دارند، ضمن آنکه باید از آسیبهایی چون محفلی شدن پرهیز کرد و آنها را به مکانهایی برای تخلیه انرژیهای منفی و تعامل اجتماعی در جامعه بدل کرد. با این استاد انسانشناسی دانشگاه تهران که آثار متنوعی در زمینه انسانشناسی شهری نگاشته، درباره پیشینه و زمینههای کافه نشینی و سیر تحولات آن در ایران و بایستههایی که در این زمینه باید رعایت شود، گفتوگویی کردیم که از نظر میگذرد:
به نظر شما کارکردهای کافهنشینی، غیر از سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت چیست؟
کافهنشینی، در معنایی که امروز در زبان ما و در بخشی از جامعه شهری اغلب تحصیلکرده، دانشجو، روشنفکران و دانشگاهیان ما، جا افتاده است و لزوما ربطی به مفاهیمی چون «قهوهخانه» یا «پاتوق» ندارد (هر چند با آنها بیارتباط هم نیست اما روابطشان پیچیده است)، عمدتا به کنشی اجتماعی اطلاق میشود که ریشههای آن به قرون هجده و نوزده اروپایی و عمدتا به دوران انقلاب فرانسه و انقلابهای سیاسی این پهنه بر میگردد، اما از اواخر قرن و به ویژه ابتدای قرن بیستم شکلی موازی با محافل «خانگی» روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان را در حوزه عمومی به وجود آورد، شاید به یک معنا بتوان گفت کافه نشینی شکل دموکراتیزه شده آن محافل، یعنی محافلی بود که عموما در اقامتگاه افراد خیرخواه و فرهنگی و بسیار ثروتمند برگزار میشد که از هنرمندان و اندیشمندان فقیر حمایت میکردند. کما اینکه کلوبهای انقلابی و در مقام نخست کلوب ژاکوبنها که انقلاب را در دست گرفتند، در انقلاب 1789 فرانسه، نقشی اساسی داشتند و آنها را نیز میتوان نوعی شروع برای کافهنشینی (شاید سیاسی) یعنی گرد هم آمدن در یک محیط بیرونی، برای تفریح و در عین حال بحث و جدل به شمار آورد. این کنش در طول قرن بیستم تا دهه 1980 به شدت رشد کرد و هر بار که جنبشها و حرکتهای اجتماعی بالا میگرفتند، بیشتر باب میشد. و از دهه 1960 همراه با مفهوم روشنفکری و دیگر شیوهها به کشورهای دیگر جهان نیز سرایت کرد. اما از یکی دو دهه پیش، به تدریج با شیوههای دیگری جایگزین شد که فضا و مکان را به صورت دیگری تعریف میکردند، ولی در آنها نیز مساله بسیار بیشتر از گذران اوقات فراعت با آسایش و بدون اندیشه، ورود سیستم اندیشه و جدل فکری در اوقات فراعت در یک حوزه عمومی بود.
نخستین کافههای مدرن ایرانی که در دهه 1320 ایجاد شدند، چه ویژگیهایی داشتند؟
این کافهها بسیار محدود بودند و در شهرهایی ایجاد میشدند که به دلایل گوناگون تاریخی و اجتماعی، نخستین الگوهای مدرنیته را نیز عرضه میکردند: تبریز، تهران و رشت از این جملهاند. اینها شهرهایی بودند که برای نخستین بار صنعت و فناوریهایش از جمله در حوزه فرهنگ مثل صنعت چاپ و... وارد ایران میشدند. میبینیم که بیشترین روشنفکران و سازندگان مدرنیته ایرانی نیز از همین شهرها بیرون آمدند که البته این کنش بعدها به شهرهای دیگر نیز سرایت کرد، اما همواره شکلی بسیار اقلیتی داشت حتی تا دوران انقلاب. در آستانه انقلاب شکل کافهنشینی اروپایی هم در نوع «اسنوب» و اشرافی آن در گروهی از کافههای «بالای شهری» و یا در بعصی از محافل مثل «گالری»ها، و شکل مردمیتر یا دموکراتیکتر آن در برخی از رستورانها و اغذیهفروشیها مثل کافههای لالهزار و جایی همچون کافه نادری، وجود داشتند. این کافهها در نوع اولش بیشتر به مباحث روشنفکرانه در تقلید الگوی غربی و بر سر نمونههای هنری و ادبی غرب که به ایران وارد میشدند میپرداختند و در نوع مردمی اش، بیشتر بر سر مسائل فلسفی و ادبی و سیاسی و «تغییر و تحولی» که همه در انتظارش بودند.
آیا میتوان میان کافههایی که در دهههای جدید ایجاد شدهاند، با کافههای پیشین تمایز گذاشت؟ این تمایز در چیست؟
صد در صد. کافههای نسل جدید برای مثال کافههایی که پس از دوران جنگ تحمیلی به وجود آمدند و به خصوص از سالهای دهه 1380 به بعد، عمدتا در برگیرنده نسل جوانی هستند که امروز بیشترین جمعیت ما را تشکیل میدهند و دارای سرمایه فرهنگی بالایی هستند. به علاوه، این کافهها در سراسر کشور پراکنده هستند، زیرا سرمایه فرهنگی به نحو بسیار دموکراتیکتری توزیع شده است. البته در اینجا شباهتهای زیادی نیز با نسل نخست دیده میشود، برای مثال تمایل به تبادل اندیشهها و بحث و گفتوگو درباره عمدتا محصولات فرهنگی اروپا و امریکا و پیوند این کافهها در بسیاری موارد با مراکز مصرف فرهنگی مثل کتابفروشیها (که در آن نسل زیاد دیده میشد) و امروز گاه سینماها و گالریها و...
با این وصف، دقیقا به دلیل تغییر ترکیب جمعیتی، شکلی و محتوایی مشارکت کنندگان در این مکانها، باید دیدگاههایمان را نیز نسبت به آنها تغییر دهیم. روشن است که جوانان امروز با جوانان سی یا چهل سال پیش متفاوتند، همانگونه که ما در جوانی با نسل گذشته خود متفاوت بودیم. بنابراین میزان بردباری و میزان آزادیای که باید به این حوزهها داده شود باید بیشتر از میانگین جامعه باشد. بهتر است که در کافهها، مشکلاتی و حتی آسیبهایی وجود داشته باشد که به تدریج تلاش کنیم آنها را حل کنیم، تا اینکه با برخورد کردن با آنها، آن آسیب و مشکل را به سطح کل جامعه تعمیم دهیم و در زمان و مکان چنان پراکندهاش کنیم که نتوانیم با آن مقابله کنیم و نه حتی شناخت درستی از آن داشته باشیم. افزون بر این نگاه به کافه، به محافل و کنشهای جوانان که بخش عمده جامعه ما را تشکیل میدهند اصولا نباید نگاهی آسیبشناختی باشد و دائما درپی آن باشیم که اشکالات و کارهای نادرست آنها را بهانهای کنیم برای جلوگیری از کنشهایی که خاص سن و زندگی و سبک زندگی ایشان است. این امر به معنای آن نیست که بی بند و باری را بپذیریم و یا ترویج کنیم، درست برعکس، تنها با این کار است که میتوان با بیبند و باری مقابله کرد. اگر در کشوری چون آمریکا یا در کشورهای اروپایی، حرکت موسوم به «ضد فرهنگ» (یا هیپیسم) در یک دوره چند ده ساله از میان رفت، به دلیل سرکوب و برخورد سخت جامعه با آن نبود، بلکه درست برعکس رویکرد دموکراتیکی بود که در برابر آن پیش گرفته شد تا خود به خود بتواند به رشدی برسد که آن حرکت آسیبزا را مهار کند و در اعتراض به حقی که این حرکت حمل میکرد، شکلی عقلانیتر و موثرتر برای رسیدن به اهدافش بدهد.
امروز نیز باید به فضا و زمان و کافه و پاتوقهای شهری جدید با جمعیتی جدیدی که آنها را پر میکنند و البته به دیگر فضاهای تجمع، بیشترین میزان آزادی را، البته با حفظ حدود قانونی و نظم اجتماعی، داد تا جامعه بتواند به رشد خود برسد.
ارزیابی شما از کافهنشینی که امروزه در سراسر شهرهای بزرگ به ویژه تهران پراکنده شده چیست؟
به نظر من، چنین فضاهایی برای شهرهای بزرگ ضرورتی حیاتی دارند. این امر البته به معنای آن نیست که این فضاها آسیبپذیر یا آسیبزا نیستند، اما تصور اینکه بتوان یک کشور بزرگ را با جمعیتی در حد 80 درصد شهری، و غالبا با سرمایههای فرهنگی بالا، بدون حوزههای عمومی گسترده و فراوان و متنوع، اداره کرد، کاملا توهمی است. هر اندازه این کافهها، این پاتوقها، این مراکز تجمع که میتوانند بنا بر سبک زندگی و تمایلات آدمها متفاوت باشند، بیشتر باشند، البته به شرط آنکه حدود قانونی رعایت شود، برای بازتولید سیستم اجتماعی و سالمسازی آن بهتر است. آسیبها البته جای خود را دارند و برای آنها باید فکری خاص کرد و برنامهریزیهای کوتاهمدت و درازمدت کرد. اما روشهای آمرانه، برای مثال تعطیل کردن این اماکن به دلیل آنکه گاه آسیبزا هستند، یک کنش عمومی را به یک کنش جرمزا و یک محفل عمومی را به محفلی خانگی بدل خواهد کرد که میزان آسیبپذیری و آسیبزایی را در آن به شدت افزایش میدهد. فضای عمومی نیازی اساسی برای نظامهای پیشرفته دموکراتیک است و این فضایی است که افراد میتوانند در آن وارد تعامل با یکدیگر شده و قابلیتهای با هم زیستن را در خود و دیگری بالا ببرند. با از میان رفتن این فضاها که در آنها امکان چرخش و گردش افراد زیاد است، ما از «محفلی شدن» که پدیدهای بسیار آسیبزا است در سیستم اجتماعی جلوگیری میکنیم.
شاید لازم باشد درباره این مفهوم اندکی توضیح بدهم. «محفلی شدن» را میتوان به نوعی «حبابی» شدن و درون پیله رفتن گروههای اجتماعی تعریف کرد، به صورتی که تنها درون خود وارد تعامل شده و بهتدریج از دیگر گروهها فاصله بگیرند و در دنیای مادی و ذهنی خود غرق شوند. در این حالت افراد به تدریج رابطه خود را با واقعیت از دست داده و توهمات خویش را جایگزین واقعیت میکنند. این امری خطرناک است زیرا سیستم اجتماعی نمیتواند از کنار هم قرار گرفتن حبابهای مختلف به وجود بیاید و عمل کند. و همواره این خطر وجود دارد که حبابها درون پیلههایی سخت قرار بگیرند و روابط بین خودشان را از میان ببرند یا تنشآمیز کنند. در این حالت، فضاهایی عمومی همچون کافهها و پاتوقها، میتوانند به مثابه نقاط ارتباطی قدرتمندی عمل کنند که محافل پیلهگونه را با یکدیگر و در محیطی آرام و بیتنش به یکدیگر متصل کنند. حتی اگر کافهها، همچون برخی از کافه – فلسفههایی که امروز در غرب میبینیم، گاه به برخوردها و تنشهای کلامی بین شرکتکنندگان نیز بیانجامد، باز هم مکان و زمانی ایجاد کند برای ارتباط و برای تخلیه انرژیهای منفی و ایجاد اماکن بیشتر برای تعامل اجتماعی در جامعه.
همین را میتوان درباره گروهی دیگر از محیطهای عمومی نیز گفت که در جامعه ما اغلب محیطهای فرهنگی هستند، مثلا جلسات دانشگاهی سخنرانی، جلسات نشست و نقد کتاب در انجمنهای تخصصی، نمایشگاهها، کتابفروشیها و مراکز فروش محصولات فرهنگی، مساجد و هیاتهای دینی و... همه اینها نیازهای یک شهر بزرگ هستند که باید بتواند میلیونها نفر را برای زیستن با یکدیگر آماده کند و تنش را بین آنها به حداقل برساند.
بنابراین بهتر است به کافهنشینی مفهومی عامتر بدهیم یا برای آن مترادفهای دیگری نیز بیابیم تا آن را از موقعیت یک آسیب خارج کرده و به یک نقطه فضایی زمانی تبدیلش کنیم که به صورتهای بسیار متنوع و متکثر دیگری نیز در شهرهای بزرگ دیده شده و باید بشود.
این گفتگو با روزنامه دنیای افتصاد انجام شده و در آبان ماه 1391 منتشر شده است.
آسیب شناسی اجتماعی کافه نشینی در یامچی
کافه ها به عنوان یکی از مراکز تجمع مردانه از دیرباز در جامعه شهری و روستایی ایران و جهان مطرح بوده اند.
به نظر شما کافه ها در شرایط کنونی چه کارکردی در جامعه یامچی دارند؟
برای کاهش آسیب های اجتماعی ناشی از کافه نشینی و هدایت صحیح آنها مسئولین شهر و بخش چه وظایفی بر عهده دارند؟
منتظر نظرات شما در این مورد هستیم.