در پشت ابرهای متراکم خاطره ها، برف سال های سپری شده را می سپرم، غریبانه دلتنگی های مه آلود را مرور می کردم و از پشت انبوه دلواپسی ها رد می شدم. نسیمی از اعماق بیشه ی ذهنم وزید، شاخ و برگ های پاییزانِ دور به رقص در آمدند و ستاره ای از سالیان گذشته، از سال های 53 ـ 1352 این چنین درخشید و ماه مجلس شد و من هنوز هم خوش خوش این خاطره ها و دوستان دیرین را ورق می زنم و دلتنگی هایم را با آنان قسمت می کنم.
دانش آموزان کلاس چهارم ابتدایی در سال تحصیلی 53 ـ 1352 دبستان ایرانشهر روستای نوشنق
ایستاده از راست:
مرحوم استاد سید محمدهاشم سیدی نمین (آموزگار کلاس چهارم ابتدایی) ـ ذکرعلی شکری نوشنق ـ اکبر باقرزاده خشکه سیل ـ لطیف زارعی خشکه سیل ـ بهاالدین یزدانی نوشنق ـ فرزاد رحیمی نوشنق ـ رضا قلی دهقان نوشنق ـ اکبر محمدی سیف آباد ـ مرحوم اللهویردی جهانگیری نوشنق ـ علی قانع نوشنق.
ردیف نشسته از راست:
ذوالفقار پروانه اورنج ـ فخرالدین آزادی اورنج ـ گلویردی پروانه اورنج ـ سلامعلی جباری اورنج ـ عسگر محمدی سیف آباد ـ اعلاالدین اشرفی نوشنق ـ رضا علی شکری نوشنق ـ خان اؤغلان سلمانی خشکه سیل.
دلت که گرفته باشد...
شادترین آهنگ ها، برایت روضه خوانی میکنند
شلوغترین مکانها، تنهایی ات را به رُخَت می کشند
و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست
دلت که گرفته باشد...
نقض میشود همه ی قانون ها
دل کجـــا... قانون کجـــا
مدتها طول میکشد تا خاک بگیرد خاطره های رنگارنگ
میگذاری تار شود این خاطره ها
اما یک خواب ِ ناغافل، گرد و خاک تمام خاطره ها را می گیرد !!
میشود مثل روز ِ اول
میشود خاطره های ناب
زخمها تازه میشود باز ...
.
همسر شهید برونسی نقل می کنند روزی شهید خاطره ای را از جبهه برایم تعریف میکرد. میگفت: کنار یکی از زاغه های مهماتها سخت مشغول بودیم تو جعبه های مخصوص مهمات می گذاشتیم و درشان را می بستیم. گرم کار یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه با چادری مشکی. داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت توی جعبه ها. با خود گفتم : حتما از این خانمهایی که میان جبهه.
جهت مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه نمایید.