همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

اشعارامام زمان (عج)

گرچه پیش از خواهش سائل عنایت می کند

گرچه پیش از خواهش سائل عنایت می کند

گوشه چشمی هم کند آقا ، کفایت می کند

این گدا چیزی به غیر از اشک تقدیمش نکرد

شاه امّا باز لطف بی نهایت می کند

این سیه روزی ما از غصه­ ی ایام نیست

مرگ مجنون از غم لیلی حکایت می کند

آبرویم رفت از بس در زدم در وا نشد

پس کی آقای من اعلام رضایت می کند

هر چه می خواهی بیاری بر سرم آماده ام

این دل از دوری تو تنها شکایت می کند

گرچه تاریک است راه و ماه رفته پشتِ ابر

پرتو تو همچنان ما را هدایت می کند

تا شروع دولت عدل تو ما با آن کسیم

کز دل و جان خویش را خرج ولایت می کند

کوری نسخه نویسان دروغین شاهدیم

درد عشقت بر جهان دارد سرایت می کند

فتنه ها شمشیر از رو بسته اند امّا چه باک

مهدی زهرا از این پرچم حمایت می کند

آه ای صاحب عزا بنشین که دارد روضه خوان

روضه ی جدّ غریبت را روایت می کند

شاعر:علی صالحی

کجاست ای یار اغوش تو؟

 
 
 
ح:ثانیه  ها هدر میره خودم خودم نیستم روزا ها بی هدفه
 
 الف :ینی منی؟(با صدای بلند میخندد)ببین اغا الان باید بتونی خودتو توجیح کنی با دوست داشتن من
میتونی روزاتو هدف دار کنی مثلا با خودت بگواین کارو میکنم اگه درست انجامش دارم مجوز الف رو بوس کنم یه بوس گنده کشیدار قرمز
 
ح:دوستت دارم بهت نفقه اما نمیدم(میخندد)

 

الف:پس حلالت نمیکنم بوسایی که دادم پس بده
ح:فردا میریم طلاق حرف اخرمه باور کن (صورتش را میپوشاند و میخندد)
 
الف: حالا خواهش کن شاید اشتی کردم
 
ح:خواهش نمیکنم دو کیلو بال پشه هم مهریت بود فقط لطف کن نذار اجرا مهریتووگرنه از فردا کارم پشه کشتن میشه
 
 الف :اغا بیا من پرنسس قصه
 ح: و من؟
الف:تو دزد و شاه و وزیر قصه
ح:مرسی 
الف:دزد و شاه و وزیر یکیشون باید بازی رو ببره اونوقت بره پرنسسو بوس کنه من این بالا با موهای کوتاه سیاهم کنار ستون قرمز قصر نشتم
 
ح :اقا من شیرازیم حال هیچکاری ندارم 
 
الف:  اممم پس فوت کن برام بیاد
 
ح:ب ی تهرانی میگن  برای عشقت چی میکنی؟ میگه  حاضر همه جا برم  دنبالش بعد به ی شیرازی میگن میگه نشستم سر راهش چرا نمیاد؟ ( میخندد خیلی میخندد )تازشم الان من بازی رو بردم تو باید بیایی بوست کنم، رژ لبتم قرمز پر رنگ نباشه
 
الف: (دستانش را باز میکند و از پله پایین می اید) کجاست ای یار اغوش تو؟

نامه ای به استاد از زبان یک شاگرد قدیمی

استاد  حمید رضا ناظمی چهره سر شناس قرانی در سطح کشور . کسی که تمام  وجودش رابرای قرآن فدا کرد . چهرای که برای تمام شاگردان قرانی شهرستان و استان شناخته شده است . ایشان کسی است که باتمام وجود برای شاگردانش وقت میگذارند . از معدود چهر های قرآنی که در این شهرستان باقی مانده  است . (((به فرموده حضرت علی (ع)هرکس مرا کلمه بیاموزد مرا بنده خود کرده .))))
حال در مقابل این چهره متواضع چگونه باید بود  کسی که خواندن بهترین کتاب دنیا را به ما آموخت .کسی که وجودش را فدای قرآن کرده .  از ایشان میگویم و مینویسم تا تا رسم ناپسند تجلیل وقدر دانی از انسانها زمانی که دیگر دیر شده و  بین ما نیستند  انجام نشود معلمم جایی نبود که از تو از کسی که خداوند دو بار به طور معجزه آسا او را به ما باز گرداند  چون میدانست بی تو هیچیم . یتیمیم  ....!!! بگویم و بنویسم  معلمم  از تو میخواهم مارا ببخشی وجودت را برای ما فدا کردی اما ما انقدر که باید و شاید نبودیم . از کلام مولایم اینگونه پیداست که باید بندگیت رابکنم و لی .... جز شرمساری و خجالت چیزی ندارم یادش بخیر زمانی که ما را با دفتر کاهی 40برگ و چند مداد تشویق به خواندن قرآن مینمودی حال از همان بچه ها انسانهای سرشناسی  رشد کرده اند ( دکتر .مهندس . رئیس .....)که همه را مدیون زحمات بی دریغ توایم . یادش بخیر از مهر های پشت کارت صورتی حضور  و غیاب جلسه قران که هر سال ماه رمضان به کسانی که بیشتر مهر داشتند و بیشتر در پای قرآن نشسته بودند جایزه می دادی . یادش بخیر ...... 
اینها را گفتم که بدانی یادم نرفته زحماتت را ولی افسوس که نمی توانم جبران کنم  ان همه مهر محبت و ان همه عشقت را نسبت به من . به چهرات نگاه میکنم محاسنت زود سفید شد . با خود میگویم چه چیزی  جز غصه خوردن برای من شاگرد ...!!  جز دغدغه برای آموزش  قرآن  چهرات را سفید کرده ؟. چیزی جز این است ؟  سخت ترین روزهای عمرم زمانی بود که فهمیدم بر اثر صانحه ای ضربه مغزی شدی و شاید دیگر برنگردی .وبعد از چند سال باز   شنیدم  به ایست قلبی مهلکی دچار شدی که باز گشتت با خدا ست . آری تورا فقط از خدا دارم . فقط خدا. که منت بر ما گذاشت و نخواست بچه های قرآنی کاشمر یتیم شوند هر چه که  میگویم بغض گم شده ای است در وجودم  جایی نداشتم این آتش . این بغض را خاموش کنم .و برایت از اتش درونم حرف بزنم پس  نوشتم . نوشتم تا بدانی دوستت داریم .نوشتم  تا دلم ارام گیرد تا شاید بگویم در دلم چه  غوغایی است از حرف های نگفته این سالها 
بیشتر از این اگر بگوییم  و بنویسم متهم به غلو خواهم شد .  از تو یه خواهش دارم مرا ببخش  خواهش میکنم                                                                                     امضا                                                                              یکی از شاگردانت