بغرامک مصلوبه و جسمی منهار
لجلک یا محبوبی لمشی علی نار
بخاطر اشتیاقم به تو مصلوب شدم و جسمم ضعیف و ناتوان است.
اما بخاطر تو محبوب من حتا در آتش هم می روم .
نارک ما راح تفیها بدی خلیها ولعانه
روحی انت مدفیها ولو لا تبقا بردانه
آتش عشقت را خاموش نخواهم کرد و می گذارم روشن و سوزان بماند.
آغوش تو مرا گرم می کند و اگر نباشی سردم می شود .
قصه و بدی کفیها و نخربة ، عمرة ، کبرة ، ضغرة ، "مش سألانه "
می خواهم این قصه را پایان دهم که همه چیز خراب شد،باز از نو ساخته شد، بزرگ شد باز کوچک شد ، و "هیچ چیز برایش مهم نیست ".
بغرامک مصلوبه و جسمی منهار
لجلک یا محبوبی لمشی علی نار
بخاطر اشتیاقم به تو مصلوب شدم و جسمم ضعیف و ناتوان است.
اما بخاطر تو محبوب من حتا در آتش هم می روم .
لاکنت بعمری مهضومه و لا حتارت بأمری
راح ابقا بحبک مغرومه لأخر عمری
هرگز درزندگیم اندهگین نبودم و برای انجام کاری دودل نشدم.
مرهون عشقت باقی خواهم ماند تا آخرین دقایق عمرم.
حبک غلغل جو عروقی ... و بوجدانی
عشق تو دررگهاو احساسم جریان پیدا کرد.
نارک ما راح تفیها بدی خلیها ولعانه
روحی انت مدفیها ولو لا تبقا بردانه
آتش عشقت را خاموش نخواهم کرد و می گذارم روشن و سوزان بماند.
آغوش تو مرا گرم می کند و اگر نباشی سردم می شود .
انه و قصه و بدی کفیها نخربة ، عمرة ، کبرة ، ضغرة ، ، "مش سألانه "
من می خواهم این قصه را پایان دهم که همه چیز خراب شد،باز از نو ساخته شد، بزرگ شد باز کوچک شد ، "هیچ چیز برایش مهم نیست ".
بغرامک مصلوبه و جسمی منهار
لجلک یا محبوبی لمشی علی نار
بخاطر اشتیاقم به تو مصلوب شدم و جسمم ضعیف و ناتوان است.
اما بخاطر تو محبوب من حتا در آتش هم می روم .
شو بتسوه کلل المسکونه انت و مش فیها
انت محلیها بعیونی وانت مضویها
خانه هیچ ارزشی ندارد وقتی تو در آن نیستی
تو هستی که آنجا را درچشمم زیبا و روشن کرده ای .
بخسرة العالم واربحتک مش خسرانه
دنیا را باختم اما تو را بردم پس ضرر نکردم ...
نارک ما راح تفیها بدی خلیها ولعانه
روحی انت مدفیها ولو لا تبقا بردانه
آتش عشقت را خاموش نخواهم کرد و می گذارم روشن و سوزان بماند.
آغوش تو مرا گرم می کند و اگر نباشی سردم می شود .
انه و قصه و بدی کفیها نخربة ، عمرة ، کبرة ، ضغرة ، مش سألانه
من می خواهم این قصه را پایان دهم که همه چیز خراب شد،باز از نو ساخته شد، بزرگ شد باز کوچک شد ، و تمامی ندارد.
ارتش اسکندر به تخت جمشید نزدیک شده یود. تریداتس نیروهای خود را در پلکان ورودی کاخ جای داد زیرا با اینکه تخت جمشید یک دژ جنگی نبود ولی به دلیل اینکه از سنگ ساخته شدن آن اگر پلکان ورودی مسدود میشد کسی نمیتوانست وارد آن شود. 20 سرباز ایرانی در مقابل صد هزار سرباز بیگانه ایستاد و هر زمان که یک سرباز در پلکانها میافتاد سربازی دیگر جای او را می گرفت.
جنگ نگهبانان کاخ با مهاجمان از بامداد تا نیمروز ادامه یافت و تا همگی آنها کشته نشدند سربازان اسکندر نتوانستد وارد کاخ شوند.
پارمهنیون یکی از یونانیون شیفته اسکندر که او را در جنگ همراهی میکرد در کتاب خویش می نویسد: تریداتس را که با خوردن بیش از ده زخم به سختی مجروح شده بود را بر روی تختهای انداختند و به نزد اسکندر آوردند تا کلید خزانه را از او بگیرد، اسکندر به او گفت: کلید خزانه را بده،
تریداتس پاسخ داد من کلید را تنها به پادشاه خود یا فرستاده او که فرمانش را در دست داشته باشد می دهم.
اسکندر گفت: پادشاه تو من هستم.
تریداتس گفت: پادشاه من داریوش است.
اسکندر به یاوه می گوید: داریوش کشته شد. (در حالی که داریوش هنوز زنده بوده است)
تریداتس می گوید: اگر او کشته شده باشد من کلید را تنها به جانشین او خواهم داد.
اسکندر با خشم میگوید: آیا میدانی به سبب این نافرمانی با تو چه خواهم کرد؟
تریداتس گوید: چه میکنی؟
اسکندر میگوید: جلادان را فرا میخوانم تا پوست تو را مانند پوست گوسپند بکنند!
تریداتس پاسخ میدهد: در همان حال یزدان را سپاسگزاری میکنم که در نیروانا (بهشت) روان مرا نزد روان پادشاهم شرمنده نخواهد کرد و من میتوانم با سرافرازی بگویم که به تو خیانت نکردم!
پارمهنیون در ادامه می نویسد: زمانی که اسکندر آن پاسخ را شنید در شگفت شد و گفت: ای کاش من هم خدمتگزاری مانند تو داشتم و از شکنجه او به سبب دلیر بودنش گذشت.
باز خواهم گشت.
و باز خوش حال خواهم شد بتوانم فعالیت های امسال خود و دانش آموزانم را منعکس نمایم.
نا گفته ها و نا نوشته ها فراوانند . پنج اکتبر باز خواهد نگاشت.
بسیاری معتقدند که شاد بودن قواعد مشخصی ندارد. اما با کمال احترام باید بگوییم که اینطور نیست و اگر هر روز این شعارها را ملکه ذهن خود کنید، لذت یک زندگی شاد را خواهید چشید.
1. سعی می کنم تحت هر شرایطی با دیگران مهربان باشم.
2. شکرگزاری را هیچ گاه فراموش نمی کنم.
3. زندگی را بی هیچ افسوسی زندگی خواهم کرد.
4. اجازه نمی دهم چیزی به من تحمیل شود.
5. همیشه سعی می کنم ماجرا را از زاویه دیگری نیز بنگرم.
6. سعی می کنم خنده رو باشم.
7. به طور مداوم به اطرافیانم یادآوری می کنم که چقدر و چرا دوستشان دارم.
8. هر روز به ظاهر خود توجه می کنم، ظاهر خوب داشتن به من حس خوبی می دهد.
9. ظاهرم را همانطور که هست می پسندم.
10. تفاوت هایی که با دیگران دارم را می پذیرم.
11. بخشش را فراموش نمی کنم زیرا من شایسته صلح و دوستی هستم.
12. خودم را با دیگران مقایسه نمی کنم.
13. صرفنظر از سختی مسیر، از هدفم دست نمی کشم.
14. در میان افرادی می مانم که بخوبی با من رفتار می کنند. کسی که مرا دوست داشته باشد، به من آسیب نمی رساند.
15. باور می کنم که هر چیزی شدنی است و هیچ چیز غیر ممکن نیست.
16. زندگیم را صرف راضی نگه داشتن افراد نمی کنم.
17. احساسات و عقایدم را ابراز می کنم.
18. همیشه کاری که درست است را انجام می دهم حتی اگر برایم دشوار باشد.
19. هر شکست را یک تجربه آموزنده می دانم.
20. با اطرافیانم طوری رفتار می کنم که انتظار دارم با من رفتار شود.
21. همیشه خودم خواهم بود.
2. شکرگزاری را هیچ گاه فراموش نمی کنم.
3. زندگی را بی هیچ افسوسی زندگی خواهم کرد.
4. اجازه نمی دهم چیزی به من تحمیل شود.
5. همیشه سعی می کنم ماجرا را از زاویه دیگری نیز بنگرم.
6. سعی می کنم خنده رو باشم.
7. به طور مداوم به اطرافیانم یادآوری می کنم که چقدر و چرا دوستشان دارم.
8. هر روز به ظاهر خود توجه می کنم، ظاهر خوب داشتن به من حس خوبی می دهد.
9. ظاهرم را همانطور که هست می پسندم.
10. تفاوت هایی که با دیگران دارم را می پذیرم.
11. بخشش را فراموش نمی کنم زیرا من شایسته صلح و دوستی هستم.
12. خودم را با دیگران مقایسه نمی کنم.
13. صرفنظر از سختی مسیر، از هدفم دست نمی کشم.
14. در میان افرادی می مانم که بخوبی با من رفتار می کنند. کسی که مرا دوست داشته باشد، به من آسیب نمی رساند.
15. باور می کنم که هر چیزی شدنی است و هیچ چیز غیر ممکن نیست.
16. زندگیم را صرف راضی نگه داشتن افراد نمی کنم.
17. احساسات و عقایدم را ابراز می کنم.
18. همیشه کاری که درست است را انجام می دهم حتی اگر برایم دشوار باشد.
19. هر شکست را یک تجربه آموزنده می دانم.
20. با اطرافیانم طوری رفتار می کنم که انتظار دارم با من رفتار شود.
21. همیشه خودم خواهم بود.