والدینی که دخترشان را برای "انتحار" به بوکوحرام دادند
یک دختر 14 ساله نیجریهای گفت که پدر و مادرش او را برای اجرای عملیات انتحاری تحویل عناصر مسلح بوکوحرام داده اند.
پنج شنبه 4 دی 1393 - 10:2:21
به گزارش روز پنجشنبه پایگاه خبری شبکه العالم به نقل از شبکه اسکای نیوز، درپی دو حمله انتحاری همزمان در بازاری در شهر کانو در نیجریه که به کشته شدن 10 نفر منجر شد، نیروهای امنیتی نیجریه یک دختر 14 ساله را در این شهر بازداشت کردند که بسته های انفجاری با خود به همراه داشت.
گروه مسلح و تندروی بوکوحرام در نیجریه که دارای نماد و پرچمی شبیه به داعش است، پس از اعلام بیعت با تروریست های داعش وابستگی خود را به گروه های تروریستی در منطقه خاورمیانه به صورت آشکار اعلام کرد.
نیروهای پلیس از این دختر به نام زهرا بابانگیدا خواستند تا در مصاحبه با خبرنگاران توضیح دهد که چگونه تندروها او را برای شرکت در حمله مجبور کرده اند.
این دختر گفت: مادر و پدرش که هر دو طرفدار جنبش بوکوحرام هستند، او را به مخفیگاه عناصر مسلح در یک جنگل در نزدیک شهر گیدان زانا در ایالت کانو برده اند و در آنجا سرکرده عناصر مسلح از او سوال کرد که آیا می داند انفجار انتحاری چیست و آیا می تواند آن را اجرا کند؛ که وی در پاسخ گفته که نمی تواند این کار را انجام دهد.
وی در مصاحبه با خبرنگاران گفت: آنها به من گفتند که اگر اینکار را انجام دهی، به بهشت خواهی رفت و گفتم نمی توانم، آنها گفتند که مرا خواهند کشت یا به زندان خواهند انداخت.
پلیس اطلاعاتی درباره محل زندگی والدین این دختر ارایه نکرد و تنها به این گفته بسنده کرد که از این دختر خواسته است تا داستان خود را برای افزایش آگاهی مردم درباره مسوولان حملات 10 سپتامبر بیان کند.
این دختر خاطرنشان کرد که بعد از تهدید به قتل موافقت کرده است تا در حمله شرکت کند، اما هیچ قصدی برای انجام آن نداشته است.
وی افزود: بعد از چند روز، مردان ناشناس او را به همراه سه دختر دیگر که همگی کمربند انفجاری به تن داشتند، به بازار کانتین کواری آوردند.
این دختر گفت: بعد از اینکه یکی از دختران خودش را منفجر کرد، زخمی شد و از محل انفجار فرار کرد و در نهایت از بیمارستانی در حومه کانو سر در آورد و در آنجا روشن شد که کمربند انفجاری به تن دارد.
حجم اشعار سروده شده درباره ۹دی نشان دهنده این است که شاعران نسل انقلاب نسبت به فراز و نشیبهای انقلاب بیتفاوت نیستند و سرودن درباره چنین مسائلی از دغدغههای مقدس و جدی آنها است.
به گزارش شبکه وبلاگی استان هرمزگان “صدای دریا “به نقل از کانون وبلاگی جوان نیوز حاجی آباد : حجم اشعار سروده شده درباره ۹دی نشان دهنده این است که شاعران نسل انقلاب نسبت به فراز و نشیبهای انقلاب بیتفاوت نیستند و سرودن درباره چنین مسائلی از دغدغههای مقدس و جدی آنها است.
خبرگزاری مهر-گروه هنر: در دو بخش پیشین از گفتگوی دو نفره اندیشه فولادوند بازیگر و شاعر جوان با نرگس آبیار کارگردان فیلم «شیار 143» درباره شیوه پرداخت نرگس آبیار به چشم انتظاری های یک مادر در فیلم «شیار 143» صحبت شد و فولادوند هم درباره کودکی خود که در جنگ گذرانده و تصاویری که دیده و تجربه هایی که در جامعه از آن دوران کسب کرده سخن گفت؛ تصاویر و تجربه هایی که منجر به انتشار آلبوم «یک خیابان سهم یک افسانه نیست» شد.
بخش سوم و پایانی گفتگوی این دو بانوی هنرمند به چگونگی معرفی دفاع 8 ساله مردم ایران در مقابل هجوم دشمن بیرونی به دنیا توسط سینما و ادبیات اختصاص دارد. در این بخش به ناتوانی مدیران فرهنگی در معرفی سینمای جنگ و به انحصار در آمدن این مقوله در دست عده ای خاص از سینماگران اشاره شد. همچنین نرگس آبیار به عنوان نویسنده و کارگردان به وجود کتاب های ضعیف با نگاه های سطحی به انسان های بزرگ در جنگ اشاره کرد و گفت که کتاب های نوشته شده در حوزه ادبیات مقاومت هیچ سنخیتی با واقعیت جنگ ندارد.
در پایان این نشست هم فولادوند آلبوم موسیقی اش را به رسم یادبود به آبیار تقدیم کرد.
نرگس آبیار نویسنده و کارگردان فیلم «شیار 143»: در حوزه کتاب و ادبیات مقاومت شناخت بیشتری نسبت به سینما دارم و بر اساس همین شناخت می توانم ادعا کنم که برای مدیران در حوزه کتاب ارائه آمار و بیلان کاری مهم تر از محتوای اثر است و علامند هستند که در اخبار اعلام کنند که درباره تعداد مشخصی از سرداران جنگ کتاب نوشته ایم و یا وقتی کنگره چند هزار شهید برگزار می شود بگویند این تعداد کتاب را برای معرفی شهدا روانه بازار کرده ایم.
اندیشه فولادوند شاعر، ترانه سرا و بازیگر سینما: در تمام شاخه های هنری نسبت به مقوله جنگ دست مدیران فرهنگی خالی بوده است و تنها کتاب و سینما نیست.
آبیار: به نظر من ضعف کتاب های منتشر شده در حوزه ادبیات مقاومت به اندازه ای است که آثار ضعیف با نگاه سطحی درباره انسان های بزرگ نوشته شده است؛ کتاب هایی که نه شخصیت و نه توانمندی رزمندگان و شهدا در آنها معرفی شده و نه سنخیتی با واقعیت جنگ دارند.
به دلیل اینکه پول اندکی برای حوزه ادبیات مقاومت در نظر می گیرند، نویسنده های صاحب قلم حاضر نیستند وارد میدان کار شوند و ترجیح می دهند ادبیات مقاومت و جنگ را در کنج خانه های خود پیگیری کنند در نتیجه نگارش این آثار به کسانی سپرده می شود که نه صاحب نام و نه برای این کار مناسب هستند. حاصل چنین رویکردی این است که این آثار در قفسه کتابخانه های دولتی و انبارها خاک می خورد و یا به صورت رایگان در همایش های مرتبط به موضوع به حاضران داده می شود. کم اتفاق افتاده که یک نهاد، بودجه درست و حسابی به این حوزه اختصاص دهد و از نویسنده ای برای کار دعوت کند که به درستی در این عرصه قلم می زند.
همه این مسایل منجر به این شده که در حال حاضر کتابی در حوزه جنگ و ادبیات مقاومت نداریم که بتوان از آن به عنوان شاهکار نام برد.
فولادوند: علاوه بر مسئولان و مدیران فرهنگی که معمولا بودجه ای به صاحبان فن برای تولید اثر اختصاص نمی دهند گاهی اوقات نزدیکان و دوستان مورد اعتماد هم حضور در عرصه تولید آثار فرهنگی مرتبط با جنگ را به شدت نفی می کنند. از یاد نمی برم دوستانی را که در این 9 سال به من گفتند کجای جنگ بوده ام که می خواهم درباره آن حرف بزنم و آلبوم منتشر کنم. به من گفتند تو وقتی بچه بودی جنگ تمام شده است و یا می پرسیدند چه خاطره ای داری که می خواهی بیان کنی؟ توجه کنید چقدر خنده دار است!
آنها فکر می کردند جنگ فقط جایی است که تیر شلیک می شود و حتی یک لحظه به تبعات جنگ فکر نمی کردند. به نظر من فهم و درک از یک ماجرا مهمتر از اصل واقعه است. به خصوص اینکه در حوزه فرهنگ با فهم سر و کار داریم. قرار نیست اگر کسی از یک تا هشت سال در جبهه بوده فقط او خود را محق بداند که در این حوزه فیلم بسازد و کتاب بنویسد.
نکته تاسف بارتر اینکه وقتی آن روزها درصدد توضیح برمی آمدم به من خشم می گرفتند و می گفتند که تو چرا؟ تو که روشنفکر هستی! و من اصلا متوجه نمی شدم این مسئولیت پذیری اجتماعی چه ربطی به روشنفکری دارد. اساسا روشنفکر کسی است که به مسایل مختلف تعصب نداشته باشد و در سایه عدم تعصب است که می تواند به درستی تحلیل کند. حال اینکه وقتی به هر آنچه نمی پسندیم نه بگوییم نمی توانیم روشنفکر باشیم. متاسفانه در حال حاضر این کلمه به اندازه ای دست به دست شده و تعبیرهای مختلفی پیدا کرده که ترجیح می دهم کسی مرا با این عنوان خطاب نکند.
آبیار: من نیز تجربه مشترکی دارم. زمانی که فیلمنامه «شیار 143» را آماده کار داشتم همه به من می گفتند که این فیلمنامه را کار نکنم و مدام می پرسیدند که چرا می خواهم درباره جنگ کار کنم. من اصلا درک نمی کردم چه اتفاقی افتاده که این نگاه جا افتاده که نباید سراغ سینمای جنگ بروم آن هم نبردی که پر از لحظات دراماتیک برای یک فیلمساز است.
فولادوند: از واژه نبرد استفاده درستی کردید و اقعا این نبرد پر از لحظات دراماتیک است.
آبیار: باید بپذیریم که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پر از حوادث دراماتیک بوده و اصولا تفاوت جنگ ایران و عراق با دیگر جنگ های دنیا این است که ایثارگرانی در آن حضور داشتند و بالنده شدند که به درجه رضا و تسلیم رسیدند. نگاهی به مادران شهید بیاندازید! چرا با وجود همه رنج هایی که کشیده اند و هنوز با گرفتن عکس فرزندانشان در آغوش هم رنج می کشند، اما آرام هستند؟ چون به مرحله تسلیم و رضا رسیدند. اما در کشورهای دیگر می بینیم وقتی عزیزی از یک خانواده ای در جنگ کشته می شود به دنبال او زندگی سایر اعضای خانواده نیز نابود می شود. آنچه مسلم است مردم ایران قربانی جنگ نابرابر شدند.
فولادوند: فیلم «شیار 143» ساخته شد و مردم اعم از مردم عادی و خواص جامعه این اثر سینمایی را به عنوان فیلم منتخب خود انتخاب کردند و خوشبختانه در اکران عمومی هم با اقبال خوبی مواجه شده اما سوال من این است که آیا درست است که بگوییم چون نرگس آبیار در جبهه نبوده نمی تواند آن دوران را تشریح کند و یا نباید برای ساخت این فیلم از نهادهای دولتی سرمایه دریافت کند؟
محمد حسین قاسمی تهیه کننده فیلم «شیار 143»: بحث به تولید و سرمایه گذاری رسید باید اعتراف کنم که متاسفانه در ارگان های دولتی بین شعار تا عمل فاصله زیادی است و تعجب می کنم که چرا باید یک عده خاص، بودجه دریافت کنند و معلوم نیست با چه معیاری پول های هنگفت برای این عده محدود هزینه می شود. برای گرفتن شهرک دفاع مقدس با اتهام ضد ارزش بودن این فیلم سینمایی مواجه شدیم. صریح گفتند که شهرک دفاع مقدس را نمی توانند در اختیار ما قرار دهند و در نهایت دست خالی برگشتیم و ناگزیر شدیم در بیابان های رفسنجان آن هم بر اساس بضاعت مالی خود فیلمبرداری کنیم. مدیرانی که شعار حمایت می دهند، خط کش های عجیب و غریبی برای این حمایت در اختیار دارند.
آبیار: هم در حوزه ادبیات دفاع مقدس و جنگ به عنوان شغل اولم یعنی نویسندگی و هم در حوزه سینما به عنوان شغل دوم با اتفاق های عجیب و دردناک مواجه شدم. این در حالی است که در دنیا برای قهرمان های خود هر روز و بی وقفه احترام می گذارند. در فرانسه هر روز راس ساعت 4 بعد از ظهر زیر ساختمان آزادی گروهی از نوازندگان با افتخار می آیند و برای جنگ جهانی دوم می نوازند و هر روز تاج گلی برای مجسمه ژنرال دوگل می گذارند اما در ایران ...
فولادوند: ایالات متحده آمریکا تعدادی از سربازان خود را در جنگ عراق از دست داد. دنیا شاهد بود که برای این سربازان چه ها کردند، مجسمه های آنها ساخته شد و برنامه های مختلف دیگری گذاشته و می گذارند و کار را به جایی رساندند که ذهنیت عمومی جامعه آمریکا معطوف به همین سربازها شد. حال اینکه در مقایسه با دنیا ما برای قهرمان های جنگ خود چه کردیم جز چند فیلم و چندین اتوبان به نام سرداران جنگ به معنای واقعی چه کردیم؟به نظر من تهران تنها نقطه از جغرافیای کره زمین است که تمام کوچه و پس کوچه های آن به نام شهدا است ولی نتوانستیم این رویداد مهم در تاریخ معاصر ایران را به درستی به گوش جهان برسانیم.
آبیار: انحصاری عمل کردن در حوزه مسایل جنگ باعث شده تا این نوع سینما به خوبی به دنیا معرفی نشود. راستش را بخواهید ما نتوانستیم سفیر خوبی برای سینمای جنگ باشیم.
فولادوند: ما در ساخت فیلم درباره دفاع ایران مقابل عراق به گونه ای عمل کردیم که بیننده برون مرزی از خود می پرسد از کجا معلوم واقعیت ماجرا آن چیزی است که در فیلم های ساخته شده ایرانی مشاهده می شود. البته ناگفته نماند در کنار چنین تعریف رایجی که از سینمای جنگ ایران در عرصه های بین المللی وجود دارد فیلم هایی چون «از کرخه تا راین» و «آژانس شیشه ای» هم وجود دارد که از ابعاد انسانی به ماجرا نگاه کرده اند.
آبیار: نه تنها دنیا بلکه به نظر می رسد در مملکت خودمان هم تعریف از جنگ یک تعریف ایدئولوژیک بوده است. یادم هست مستندی به اسم «چریکه بی دنگ» درباره حملات شیمیایی سردشت کار می کردم. در این مستند از عده ای کودک خواستم تا نامه ای به خدا درباره حمله شیمیایی به سردشت بنویسند. در میان نامه کودکان یک نامه ای به دستم رسید که هم طنز بود و هم تعجب برانگیز از تعریفی که از هشت سال نبرد برای کودکان ارائه شده بود. متن نامه این بود: «خدای بزرگ در روزگاران خیلی خیلی قدیم پادشاهی به اسم صدام بود که به ایران حمله کرد».
فولادوند: اما من در فیلم «شیار 143» وفاداری شما نسبت به معرفی درست کاراکترها را دیدم و از این جهت این فیلم اثر ارزشمندی برای من به شمار می آید.
آبیار: در سینمای جنگ که سینمای بسیار پر هزینه ای است، نگاه انسانی به جز دو فیلمی که نام بردید کم دیدم حتی فیلمی مثل «مهاجر» اثر معصومانه ای است و همین نگاه معصومانه و نجیب باعث شده تا مخاطب را جذب کند اما از نیمه راه فیلم تبدیل به مانیفست می شود و همین مساله موجب شده تا مخاطب را پس بزند. این در حالی است که اگر بخواهیم از بعد حقوق بشری هم به جنگ عراق علیه ایران نگاه کنیم متوجه می شویم که ما قربانی جنگ شده ایم و در این رفت و برگشت ها به جایی رسیدیم که تاریخ شهادت می دهد شهدای ما به مقامی رسیدند که به استقبال مرگ می رفتند.
فولادوند: به نظر من دچار نوعی عرفان جمعی شدند.
آبیار: فکر می کنم این همه فداکاری و وفاداری به آنچه به آن اعتقاد داشتند و یا آنچه شما به عنوان عرفان جمعی از آن یاد کردید می توان به گونه ای نشان داد که قضاوتی در کار نباشد. همه تلاش من در فیلم «شیار 143» این بود که فقظ نگاه کنم و به تصویر بکشم بدون اینکه قضاوتی در کار باشد. می خواستم برشی از جنگ را با کاراکترهایی بدون قضاوت به تصویر بکشم.
اما با نظر شما مبنی بر پس زدن مخاطب برون مرزی از دیدن فیلم هایی درباره جنگ عراق علیه ایران نیز موافقم. متاسفانه به دلیل سیاست های نادرست در حوزه سینمای جنگ در درجه اول سعی کردیم حرف هایی را به مخاطب دیکته کنیم و از سوی دیگر سینماگران ما نیز غفلت کرده و به این سمت و سو رفتند که سراغ سینمای جنگ نروند در نتیجه این نوع سینما به یکسری افراد خاص تعلق گرفت.
من با فیلم «شیار 143» سفرهای بسیاری رفته ام و عکس العمل های مختلفی را درباره فیلم دیده ام. برخی تماشاگران پس از پایان فیلم مشتاق هستند درباره جنگ ایران و عراق بیشتر بدانند. یادم هست کره جنوبی رفته بودم که بعد از پایان فیلم عده ای از تماشاگران حاضر در سالن سراغ من آمدند و گفتند که قبل از دیدن این فیلم اصلا نمی دانستند در ایران جنگی وجود داشته است.
فولادوند: پیش از آلبوم «یک خیابان سهم یک افسانه نیست» آلبوم دیگری براساس اشعار خودم منتشر کردم. در آن زمان سرمایه گذار و تهیه کننده به راحتی پیدا شد و در ادامه دستمزد همه عوامل نیز پرداخت شد اما در تولید این آلبوم هیچ کس حاضر به سرمایه گذاری نشد حتی با سرمایه گذاری شخصی خودم، هم نتوانستم تهیه کننده پیدا کنم. بودجه برای تولید آثار مرتبط به جنگ به عده ای خاص اختصاص پیدا کرده است و تنها افراد خاص از مراکزی خاص موفق به دریافت پول های خاص می شوند.
شرایط به گونه ای است که اقتصاد صاحب فرهنگ است و نمی توان رابطه اقتصاد با فرهنگ را نادیده گرفت. قدرت و اقتصاد و فرهنگ یک چرخه را تشکیل می دهند که جریانات روزمره و تاریخ یک سرزمین را رقم می زنند.
حال نگاه کنید فرهنگ دوران جنگ به بدترین شکل ممکن در 5 سال گذشته به توده مردم معرفی شده است خصوصا نسلی که آن دوران را ندیده اند. وای به احوال ما که پرفروش ترین فیلم مان در حوزه دفاع مقدس «اخراجی ها» باشد. در نهایت این مدیران هستند که در سیاستگذاری های فرهنگی راه را اشتباه رفته اند.
آبیار: درد و دل و حرف های ناگفته بسیار است اما در حال حاضر نمی توان آنها را مطرح کرد. در پایان امیدوارم وظیفه ای که به ما محول شده به درستی انجام شود و باید بگویم خیلی خوشحال هستم که در خبرگزاری مهر با چنین گفت و شنود متفاوتی مواجه شده ام و آرزو می کنم همانگونه که اندیشه فولادوند به شکل خودجوش به این نتیجه رسیده که یک آلبوم درباره جنگ کار کند و در عین حال گروه تولید فیلم «شیار 143» هم به صورت خودجوش دست به تولید این اثر سینمایی زده است، دوستان دیگر نیز با مساعدت و کمک نهادها و سازمانها وارد این حوزه شوند تا قهرمان های جنگ خود را پاس بداریم و زحمتی را که برای پایداری این سرزمین کشیده اند به نمایش بگذاریم.