دومین کنسرت مرتضی توی برج میلاد بود من ومهرزاد اینقدر کار سرمون ریخته بود که خیلی دیر رسیدیم اون شب حال مرتضی هم یکم بد بود معده درد داشت هنوز نمیدونستیم چه بلایی قراره سرمون بیاد کنسرت اجرا شد و همه رفتن برقها ی سالن هم خاموش بود دیدم یه پیانو روی استیج داره بهم چشمک میزنه رفتم دنبال مرتضی اوردمش نشوندمش پشت پیانو اونم یه ژست عالی گرفت و چند تا عکس گرفتیم واین بود داستان این عکس اطرافبان مرتضی میدونن چقدر این عکسشو دوست داشت همیشه میگفت این بهترین عکس زندگیمه بهش گفتم اگه میخوای موندگار شه بزاریمش رو اهنگ عصر پاییزی که شد کاور عصر پاییزی نمیدونستم یه عمر قرارشده رو سنگ قبرت واسم یادگاری بمونه این عکس هیچوقت فکرشو نمیکردم