تو دل سکوت تب دار نقش یک آینه کم بود
عکس این سکوت مطلق تو دل رویای غم بود
واسه درک این سکوتم باید از نفس جدا شد
حال پرخون دل من دست به دامن خدا شد
بغض بی رحم جدایی قلبمو جای گلو برد
دل بی چاره ی من رو تا گلو به غم فرو برد
قصه ی بارون چشمام راه سرنوشتمو دید
این سکوت و درد و گریه سهم قلبمو می دزدید
نقش فال یک مسافر پشت حرفای پر از درد
وصف انکار سکوتم مثله گریه های شبگرد
سهم این سکوت تب دار حال اعدام یه مرتد
درد پر درد جدایی شاید این سکوت پر کرد