همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

واژه‌های کوردی در شاهنامه‌ی فردوسی

"واژه‌های کوردی در شاهنامه‌ی فردوسی"

(این مقاله‌ ‌ به‌ نظرم برای دوستداران زبان کهن کوردی و حتی استادان زبان پارسی بسیار جالب است و بدون تعصب می‌گویم نشان از غنا و اصالت زبان کوردی به‌ عنوان یکی ازشاخه‌های زبانهای هند واروپایی و زبانهای کهن فلات ایران می‌دهد،ای کاش اکثر استادان بزرگ زبان و ادبیات پارسی بدون تعصب در مورد زبان کوردی قضاوت می‌کردند و اعتراف به‌ اصالت و غنای این زبان می‌‌کردند و یک گوشه‌ی چشمی هم به‌ این زبان مظلوم می‌داشتند.

 اصل این مقاله‌ که‌ در سایت سارال خبر‌ وجود دارد،‌ متاسفانه‌ مشحون از اغلاط املایی و نگارشی بود که‌ توسط خودم بررسی و ویرایش نگارشی و املایی شده‌ است.(من نمی‌دانم این دوستی که‌ خودشان را دکتر فرهاد عزتی زاده‌ شناسانده‌اند و نشانی اینترنتی  و حتی ایمیل خودشان را هم ذکر نکرده‌اند و‌ این مطلب را نوشته‌ و البته‌ زحمت هم کشیده،‌و نشان از سطح بالای آگاهی و سواد و دلسوزی ایشان دارد، چرا بدون ویرایش آنرا منتشر کرده‌ است،چون کسی که‌ به‌ بررسی کلمات کوردی شاهنامه‌ می‌پردازد حداقل خودش هم باید کمی سواد نوشتن و خواندن کوردی را هم می‌داشت.)ای کاش دوستانی که‌ مقاله‌ و مطلبی را چه‌ به‌ کوردی و چه‌ به‌ پارسی در اینترنت می‌گذارند در مورد املا و نگارش و زبان آن حساسیت به‌ خرج دهند تا این کار رسم شود و دیگران نیز به‌ خود اجازه‌ ندهند مطلبی را همینطور الکی و بدون بررسی اغلاط آن در وب قرار دهند.ما باید هر کداممان بسان پلیس زبان خود باشیم.همچنین کسانی نیز که‌ مطلبی را از سایتی می‌گیرند و در وب‌سایت خود قرار می‌دهند ابتدا منبع آنرا ذکر کرده‌ و سپس حتما به‌ بررسی اغلاط املایی و نگارشی آن بپردازند و تمنا دارم فقط کپی پست نکنند).( لطیف سلطانی)  

در جای جای شاهنامه این نامه‌ی باستان به کلماتی بر می خوریم که در لهجه‌های گوناگون زبان کوردی به ‌صورت هم‌اکنون نیز روزمره از آنها استفاده می گردد.این کلمات در ادب وزبان کوردی کاربرد دارند وبه گمانم از زبان کوردی به دیگر زبانهای مهاجرپذیر راه یافته اند .برخود بایسته دانستم که این لغات را به دوستداران زبان کوردی ارائه نمایم . می نگارم و می گویم که چنین کلماتی در شاهنامه وجود دارد و وجود اسامی و پهوانان و دیوهای متعدد در شاهنامه‌ی کوردی(الماس خان کنوله‌یی) و نبود آنان در شاهنامه‌ای که به فارسی نوشته شده است ما را به تامل وا می دارد .

پهلوانانی چون رستم یک دست و یاران وفاداری چون زرعلی و گلیم گوش و نبود این نامها در شاهنامه‌ی فردوسی عرصه ای است که نیاز به کار و پژوهش ژرف تری دارد.

ریش: در زبان کوردی، ریش به معنی زخم است و همچنین مویی که بر چهره می روید .در کوردی ریش یک معنی استعاری نیز دارد و آن (دل ریش) مجازا به معنی آزرده و ناراحت می‌باشد.

 کسی کو خرد را ندارد به پیش// دلش گردد از کرده‌ی خویش ریش.

 گند: با ضم حرف (گ)(گوند) درزبان کوردی به معنی ده و روستا می باشد:

 سپاهی دد ودام و مرغ وپری// سپه دار با کین وگندآوری.

 گندآور به معنی پهلوان و دلیر به کار رفته و معنی آن سالارگند و سرگروه است .کلماتی همچون گندی‌شاپور که بعدها در اثر استیلای زبان عربی به جندی‌شاپور تبدیل می گردد ، بی ارتباط با این کلمه نمی باشد.همال در کوردی (ها‌وماڵ ) تلفظ می گردد:

 کشیدش سراپای،یکسر دوال// سپهبد برید آن سر ناهمال.

 همال در کوردی (ها‌وماڵ) تلفظ می‌گردد. (مردن باشتره‌ له هاوماڵ که‌می )که معنی آن چنین است که انسان در تلاش و کوشش باشد تا بتواند پیشرفت کند و از همال خویش عقب نماند.یا(مه‌گه‌ر من هاوماڵ(همسن) تۆم)

 دفتر، این کلمه در آیین کهن یارسان(آیین باستانی کوردها) به کتاب مذهبی آنان اطلاق می گردد.کلمه‌ی دفتر به کرات در شاهنامه تکرار شده است و استاد میرجلالدین کزازی نوشته اند که دفتر از کلمه دیفترا (diphtra)گرفته شده است واین کلمه در یونانی به معنی پوستی است که بر آن می‌نگاشته‌اند.

 کنون رزم کاموس پیش آوریم// زدفتر به گفتار خویش آوریم.

 شارسان این کلمه به کرات در شاهنامه استفاده شده است  و در کوردی نیز کاربرد دارد و به معنی شهر و شهرهای بزرگ می باشد و شارستانییه‌ت به معنی مدنیت و تمدن می باشد.

   پسوئیان نام یکی از گروهها و لایه‌گان اجتماعی چهارگانه‌ی دوران جمشید است که به کشاورزان و دامپروران اطلاق می گردید. این کلمه به‌ صورت په‌ز اکنون در کوردی به معنی گوسپند(گوسفند) است.

 برز در پارسی با ضم حرف (ب) تلفظ می گردد و در کوردی (به‌رز) خوانده می شود(با فتح ب) وبه معنی بلند ومرتفع می باشد و برای بلندی قد وارتفاع کوهها وآدمها و ... بکار می رود.
 
به بالا شود یکی سرو برز// به گردن برآرد زپولاد گرز.

 پاره، هم اکنون نیز به معنی پول و واسطه داد وستد در کوردی(کوردستان عراق) بکار می‌رود .در شاهنامه مادر فریدون به صاحب گاوی که فریدو ن از شیر آن تغذیه می نماید چنین می گوید :

 وگر پاره خواهی، روانم تراست// گروگان کنم جان بدان کت هواست

 نوند در کردی به معنی (نوون )یعنی گوساله یکساله می باشد ودرشاهنامه چنین است :

 بیاورد فرزند را چون نوند //چو خرم ژیان، سوی کوه بلند و همچنین:

 بیاورد ضحاک را چون نوند// به کوه دماوند و کردش به بند

 در زبان کوردی (نوون) به معنی گاونر جوان کاربرد دارد و ممکن است ضحاک از لحاظ توانمندی به آن توصیف شده باشد .اما در گذشته در ایران بزرگ گاو مورد احترام بوده و این توصیف خالی از اشکال نمی باشد.دایه،  به معنی مادر در کوردی رواج دارد وبه معنی کسی بکار می رود که نوزادی را شیر داده باشد. در داستان حماسی کاوه و فریدون و ضحاک ، گاوی را که در مرغزار فریدون از شیرش تغذیه نموده و می بالد،دایه‌ی اوست :

بیامد،بکشت آن گرانمایه را // چنان بی زبان مهربان دایه را.

 اروندرود، اکنون این رود در کوردی (ئه‌ڵوه‌ن) تلفظ می گردد.

 ناو، در کوردی به معنی داخل هرچیزی است(نێو) و (ناوده‌روه‌ن ) یعنی( میان دربند)و همچنین (نا) چوبی است که از تنه تراشیده‌ی درختان تهیه می گردد و میان آن را عمق دار می تراشند و به جای آبخور گوسپندان از آن بهره می جویند و همچنین اگر این وسیله‌ی چوبی از دو طرف دسته دار باشد به عنوان وسیله‌ی حمل کاهگل از آن استفاده می شود و آن را (ناوه) می گویند .اکنون کلمات ناو وهمچنین ناوی و ... از این کلمه‌ی کوردی بر گرفته شده است .

 سرسرکشان اندر آمد به خواب// ز ناویدن بادپایان در آب

 یا: زبالا چو پی بر زمین بر نهاد// بیامد فریدون به کردار باد در زبان کوردی (پا و پێڵه‌)به معنی پا و پای افزار است و در محاوره و نوشتار کاربرد دارد.ویر در کوردی هه‌ورامی به معنی فهم و دانش و حافظه است:

 گزیدند پس موبدی تیز ویر //سخنگوی و بینادل و یادگیر

 و یا: نه گهواره دیدم،نه پستان،نه شیر// نه از هیچ خوشی مرا بود ویر.

 تم (با فتح ت)به معنی (مه) و این کلمه در شاهنامه در کلمه (تمیشه) و احتمالا به معنی بیشه‌ی تاریک و مه‌آلود می باشد .

 سلم و تور هر دو از فرزندان  فریدون هستند و از لحاظ معنی و مفهوم در کوردی آنان را مورد بررسی قرار می دهیم :سلَم با کسر حرف  س  به معنی پیش نرفتن اسب در مکان ناشناخته است و اسب از ورود به آن مکان هراس دارد .این خصلت تا حدودی با ویژگیهای سلم همخوان است .تور نیز از فرزندان فریدون است و هردو در قتل ایرج سهیم می باشند و در کوردی به اسب یا استر رام ناشده، تۆر می گویند . به گمانم کلماتی چون تۆریان و تارانن از این کلمه بر گرفته شده اند.
 
فریدون در تقسیم بندی و بخش جهان بین پسرانش ، سرزمین توران را به تور می دهد . یعنی این نام بر گرفته از نام تور فرزند فریدون نمی باشد . در جغرافیای کنونی توران زمین فرارود است و با چین هم مرز می باشد .علاوه بر توران زمین فریدون چین را هم به او می دهد . در زبان کوردی ، پسرانی که نام تورج دارند و همچنین دخترانی که نام توران دارند ، در حالت تغییر اسم ، چه از باب نکوداشت و چه از باب خوارداشت ، توورگ نامیده می شوند و شاید پنداشت که کلمه‌ی تورک تغییر یافته (توورگ) باشد . 

 کۆز جایگاهی است دایره مانند و گرد که با شاخه های درختان محصور می گردد و بره ها و بزغاله ها را در آن نگه می دارند . این جایگاه در داخل و یا در خارج سیاه چادر است . این کلمه در کوزه نیز وجود دارد و همچنین کوردان جنوب علف چشمه را  کوَز   می نامند .

 سپهری که پشت مرا کرد کوز// نشد پست،گردان بجای است نوز.

 بر (به‌ر) در کوردی به معنی دانه و تخم و ثمره‌، همچنین کره ای است که بعد از مشک زنی فراهم می گردد(به‌رمه‌شکه‌) .

یکی داستان گویم،ار بشنوید// همان بر که کارید خود بدروید

 چاشت در کوردی هرگونه وعده ی غذایی غیر از شام و نهار و صبحانه ، چاشت می باشد . (چێشت) همان چیز است و کلماتی چون ( چێشت) و ( چه‌شتن) از یک خانواده هستند.تو گر چاشت را دست یازی به جام// وگرنه خورند،ای پسر! بر تو شام.

 شعر بالا گفتاری است از فریدون که به ایرج می گوید و برادرانش را به او از نظر ناراستی و کژ رفتاری معرفی می نماید.

 سوور، سوور در کردی (سوور ) تلفظ می گردد و به معنی شادی و پایکوبی و عروسی(سوورانه‌) می باشد.

 بدو گفت شاه ای خردمند پور!// برادر همه رزم جوید ، تو سور

 به داغی جگرشان کنی آژده //که بخشایش آرد بر ایشان دده

 آژ در کوردی کلهری به معنی دوختن است . اما دوخت درشت و با فاصله ، مثلا دوختی که به وسیله‌ی جوالدوز صورت بگیرد .به همین مناسبت می توان معادل خیاط را ( آژده‌ر ) گذاشت .

 

بروی در کوردی (برۆ) به معنی ابرو است و در شعر فردوسی نیز چنین است :

 همه دل پراز کین و پرچین بروی// بجز جنگشان نیست چیز آرزوی

میان بسته دارید و بیدار بید// همه در پناه جهاندار بید

 (بوید) در زبان کوردی جنوب به معنی بودن است و در کردی لکی ولری همان( بید) تلفظ می گردد.

کاکوی در کوردی ( کاکه)و (کاکا) به معنی پدر یا برادر بزرگ یا آقا است.در شاهنامه نام پهلوانی دیو مانند است که از ( گنگ دژهوخت  به کمک سلم آمده و به دست منوچهر شاه کشته می شود. در شاهنامه کاکوی نبیره‌ی ضحاک می باشد .

 چرمه یا(چه‌رموو ) در کوردی به معنی سپید است ..مثلا خر چرموو یا اسب چرموو !

پر از خشم و پر کینه ، سالار نو// نشست از بر چرمه‌ی تیزرو

 کنام در کردی(کونا) به معنی سوراخ و همچنین جا و مکان جانوران وحشی در شکاف سنگها و در تنه‌ی درختان است :

 ببردش دمان تا به البرز کوه// که بودش بر آنجا کنام و گروه

یا:دریغ است ایران که‌ ویران شود// کنام پلنگان و شیران شود.

 دیزه

چماننده‌ی دیزه‌ هنگام گرد// چراننده‌ی کرکس،اندر نبرد.

 در کوردی (چه‌مانن) به معنی خم کردن است  چه‌میان  یعنی خم کردن مثل اینکه .در شعر فردوسین به معنی به حرکت در آمدن است.
 
در کوردی دێزوو اسب یا الاغ به رنگ خاکستری و تیره‌ می باشد .در ادبیات کوردی به افراد شوم و نامیمون گویند.

 که‌فتن در کوردی به معنی افتادن است و در شاهنامه نیز به همین معنی می باشد .

 بیامد به تیمار گریان بخفت// همی پوست بر تنش گفتی بکفت.

 خه‌فت در کوردی نیز به معنی خوابیدن است .

 لچ در کوردی به معنی لب است .

خروشان ز کابل همی رفت زال //فروهشته لفچ و برآورده یال.

 لفچ همان لچ یا لب در کوردی می باشد .

 روارو در کردی (ره‌و) به معنی فرار کردن است و از جایی گریختن به صورت دسته جمعی.البته رمه اسبان را نیز (ره‌و) می گویند .

 روارو برآمد ز در گاه سام// مه بانوان خواندنش به نام.

 در اینجا لازم می دانم به موضوعی اشاره نمایم : داستان تنبور نوازی رستم در خوان چهارم و اینکه تنبور ساز کوردان و ساز پیروان آیین کهن یارسان است .

 ده‌شته‌وان به معنی دشتبان و نگهبان می باشد .

 چودرسبزه دید اسب را دشتوان// گشاده زبان شد سوی وی دوان

 تاو

 ترا با چنین پهلوان تاو نیست// اگر رام گردد ، به‌ از ساو نیست.

 تاو به معنی مقاومت و ایستادگی است و هم اکنون در کوردی کاربرد دارد و همچنین به‌ معنی دما وحرارت نیز بکار می‌رود(تاوسان- پڕتاو- خوه‌ره‌که‌ تاوی نییه)‌ .

نخچیر

 به‌ نخچیر شد شهریار جوان// ابا نامور رستم داستان

 که‌ ( نه‌چیر ) در کوردی به‌ معنی شکار و شکار کردن است.
 
کوس

 دریده‌ درفش و نگون کرده‌ کوس// رخ زندگان تیره چون آبنوس

 نه‌ کوس و نه‌ لشکر،نه‌ بار و بنه// همه میسره خسته و میمنه

 اکنون کلمه‌ی ( کۆس- کۆست) در کوردی کاربرد دارد : کۆسم که‌فتن، در مراسم ها و عزاداری توسط زنان و مویه‌ خوانان این کلمه‌ فراوان تکرار میگردد . این وسیله‌ که‌ نقاره‌ی بزرگی است و جنگاوران را به‌ نبرد فرا می خواند و افتادن آن از دست فرماندهان جنگ به‌ معنی شکست و عقب نشینی بوده است.

 لاو

 به‌ لاوان مرا دیده‌ای روز جنگ// به‌ آورد، با تیغ هندی به‌ چنگ

 لاو در کردی کلهری به‌ معنی سیل است . به‌ پیروی از این کلمه‌ ، کلماتی مثل( لاو که‌ن ) یعنی جایی که‌ لاو آنرا کنده است و (لاو مالک) یعنی چیزی که‌ لاو آنرا با خود آورده‌است ، کاربرد دارد.
 
دیده‌ در کوردی به‌ معنی چشم است.  دیده‌که‌م

 بدین مژده‌ گر دیده‌ خواهی، تراست// که‌ این مژده‌ آرایش جان ماست

 آغال

 تو لشکر برآغال بر لشکرش// از انبوه‌ ما خیره‌ گردد سرش

در کوردی کلهری ( ئاخڵ ) به معنی  آغل  است و کلماتی چون ( ئاخڵه ) به‌ معنی حلقه‌ی سیاه زیر چشم ویا حلقه‌ی دور ماه کاربرد  دارد .

 تژاو پهلوانی تورانی و داماد افراسیاب است . افراسیاب تاج خودرا به‌ هدیه به‌ او داده‌ است و به معنی ( تێژاو )آبی که‌ باقدرت سرازیراست(تاڤگه‌) در زبان کوردی است .


              نویسنده: دکتر فرهاد عزتی زاده

                 منبع: سایت سارل خبر

به هر کار، بستوه کانا بود

شعر معروف فردوسی: «توانا بود هر که دانا بود   ز دانش دل پیر برنا بود» در شکل اصلی‌اش چنین نیست و شکل اصلی آن این بوده است: «توانا بود هر که دانا بود   به هر کار، بستوه کانا بود»

 کاتب شاهنامه در این شعر نتوانسته بفهمد که معنای «به هر کار، بستوه کانا بود» چیست و به جای آن نوشته است: «ز دانش دل پیر برنا بود» که از نظر معنا ارتباط مستقیم با مصراع نخست ندارد. معنای مصراع دوم و اصلی شعر فردوسی چنین است: «نادان در هر کار، ناتوان و درمانده است» که معنای مصراع نخست را نیز تکمیل می‌کند.

 فردوسی در شاهنامه واژه‌های ثقیل و نامانوس به کار نمی‌برده است و واژه‌های «بستوه» (ناتوان و درمانده) و «کانا» (نادان) در دوره‌ی او جزو واژه‌های رایج و متداول بوده است. پس از آن که پارسی پهلوی به‌کلی متروک شد، کاتبان این واژه‌ها و برخی دیگر از واژه‌هایی را که در شاهنامه بود، تغییر دادند که نتیجه‌ی آن فراموش‌شدن آن واژه‌ها بود.

 

گزارش جلسه‌ شماره 1076 به تاریخ 15/9/93 (کنفرانس ادبی)

2- کنفرانس ادبی؛ تاثیرپذیری شاهنامه از متون تعلیمی زرتشت؛ سید علی موسوی؛ قسمت پنجم (آخرین قسمت)

در این بخش کنفرانس‌هایی که توسط اعضای انجمن شعر شنبه‌شب‌ها در جلسه ارائه می‌شود را مطالعه‌ می‌کنید. در هفته‌هایی که برنامه‌ای از پیش تعیین نشده باشد از بین مقالات مختلف یک مقاله، تحقیق، پایان‌نامه و ... را انتخاب ‌می‌کنم و در این بخش می‌آورم. شاعران انجمن و خوانندگان محترم هم می‌توانند اگر مقاله‌ای مدّ نظر دارند که خواندن آن را برای دیگران مفید می‌دانند به آدرس siyah_mast@yahoo.com بهمن صباغ زاده ارسال کنند تا در وبلاگ نمایش داده شود. برای رعایت امانٔت در مواردی که مشکلی به نظرم برسد و یا نیاز به توضیحی باشد در کروشه به نام نویسنده‌ی وبلاگ {ن و: مثال} خواهد آمد.

دوستانی که مطالب وبلاگ را دنبال می‌کنند می‌دانند که مدتی است که در ابتدای هر جلسه 100 بیت از شاهنامه‌ی فردوسی می‌خوانیم. در ابتدای این راه جناب استاد موسوی زحمت کشیدند و چند مقاله در زمینه‌ی فردوسی و شاهنامه را نوشته و در جلسه مطرح کردند. یکی از این مقاله‌ها تحت عنوان مذهب فردوسی چند هفته‌ی گذشته در جلسه مطرح شد و اینک یکی دیگر از این مقالات را تحت عنوان «تاثیرپذیری شاهنامه از متون تعلیمی زرتشت» در پنج قسمت در وبلاگ خواهید خواند. این هفته پنجمین قسمت و آخرین قسمت از این مقاله‌ی ارزشمند را با هم می‌خوانیم.

 

تاثیرپذیری شاهنامه از متون تعلیمی زرتشت؛ قسمت پنجم

...  ادامه از قسمت چهارم

11- آز:

در متون اوستایی «آز» یکی از مشهورترین صفاتی است که ممکن است انسان به آن دچار شود به سبب همین تنفر بسیار است که «آز» در شکل دیوی عینیت می‌یابد.78

چنین داد پاسخ که آز و نیاز

دو دیوند بدگوهر و دیرساز

(شاهنامه، ج 8، ص 282)

روحی که دچار آز می‌شود در بند غفلت و فراموشی نیز می‌افتد. جنبه‌های اساسی زندگی را از یاد می‌برد حتی یاد مرگ در او نابود می‌شود و بدین‌سان زندگی هر دو جهان خویش را تباه می‌کند. در مینوی خرد چنین می‌خوانیم «پرسید دانا از مینوی خرد که چرا مردمان به این چهار چیز که باید بیشتر در ذهن خود بدان بیاندیشند کمتر می‌اندیشند: گذران بودن چیز گیتی و مرگ تن و حساب روان و بیم دوزخ؟ مینوی خرد پاسخ داد که به سبب فریب دیو و آز و به سبب ناخرسندی»79

چو خشنود باشی تن‌آسان شوی

و گر آز ورزی هراسان شوی

(شاهنامه، ج7، ص211)

ریشه‌ی تمام صفات پست و ضدانسانی در روح آزمند است. در حقیقت آز مادری است که فرزندانی همچون خشم، کینه و حسد و ترس را می‌زاید و بدین سبب است که در هنگام ظهور سوشیانسِ موعود به هنگام نابودی دیوان، دیو آز است که باید خشم و دیوان دیگر را ببلعد و سپس خود توسط سروش آزرده شود.80 با ذکر این مختصر به سراغ متون تعلیمی زرتشتی و شاهنامه می‌رویم

11-1: آز دیوی است سیری‌ناپذیر:

در بندهش چنین می‌خوانیم «آز آن دیو است که هر چیزی بیوبارد و چون نیاز را چیزی نرسد، از تن خورَد. او آن دروجی است که چون همه خواسته‌ی گیتی بدو دهند انباشته نشود و سیرنگردد. چنین گوید که چشم آزمندان هامونی است که او را سامان (حد و مرز ) نیست.»81

و نیز در بندهش آمده است که: «آز دیو را زور از آن کس است که به زن خویش خرسند نیست. و نیز آن کسان را بر باید»82 بدین لحاظ فردوسی در شاهنامه نیز توجه می‌کند که به آنچه داری قانع باشی و بیشی مجوی زیرا که نفس طمعکار را هیچ بیشی سیر نتواند کرد و عاقبت بیش طلبیدن رفتن آبروی است.

از شاهنامه:

بخور آنچه داری و بیشی مجوی

که از آز کاهد همی آبروی

(شاهنامه، ج 5، ص 87)

که را آرزو بیش، تیمار بیش

بکوش و بنوش و منه آز پیش

(شاهنامه، ج 7، ص196)

11-2: آز سبب تباهی زندگی دنیا و آخرت است:

شاید تصور برخی بر این باشد که بسیاری مال و ثروت و بیشی‌خواهی و آزورزی مایه‌ی آسایش تن‌ورزان است مینوی خرد در پاسخ دانا که چگونگی نگاهداری تن و آسایش را از او می پرسد، چنین پاسخ می‌دهد: «به آز متمایل مباش تا دیو آز تو را نفریبد و چیزهای گیتی برای تو بی‌مزه و چیزهای مینو تباه نشود»83

از شاهنامه:

چو بستی کمر بر در ِ راهِ آز

شود کار گیتی‌ت یکسر دراز

پرستنده‌ی آز و جویای کین

به گیتی ز کس نشنَوَد آفرین

(شاهنامه، ج 5، ص 86)

چو داننده‌مردم بود آزوَر

همی دانش او نیاید به سر

(شاهنامه، ج 8، ص 30)

همین آز است که مایه نابودی بسیاری از قهرمانان شاهنامه از جمله سلم و تور، کاووس، سهراب، گر گین و ماهوی سوری می‌شود.84

11-3: آز مایه خشم، زمستان، پیری، شیون، مویه و ... است:

در گزیده‌های زاداسپرم چنین آمده است: «در دین آن‌گونه پیداست که هنگامی که اهریمنی به سوی آفرینش تاخت... . پس اسپهسالار گزید که خود آز است و چهار سپاهبد به همکاری او آفریده شد که عبارت است از خشم و زمستان و پیری و خطر. آز به عنوان سپاهبد برگزیده شد و سردار راست و سردار چپ او گرسنگی و تشنگی است. هم‌چنین  پیری، شیون، مویه هم‌چنین نیز خطر، افراط و تفریط.85

نگر تا نگردد به گِردِ تو آز

که آز آورد خشم و بیم و نیاز

(شاهنامه، ج 7، ص 203)

11-4: از مرد آزوَر باید پرهیز نمود:

بحث درباره‌ی آز را با گفتاری از مینوی خرد به پایان می‌بریم که مینوی خرد در پاسخ دانا می‌گوید که «با مرد آزوار (حریص) شریک مشو و به سالاری مگمارش»86

از شاهنامه:

نکوهیده باشد جفاپیشه مرد

به گِردِ در ِ آزداران مَگَرد

(شاهنامه، ج 7، ص 255)

12- نبرد با نفس:

در همه‌ی ادیان الهی نبرد با نفس در شمار بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نبردهایی است که یک انسان در طول زندگی خویش حتماً باید آن‌را انجام دهد. انسان موفق در زندگی کسی است که از میدان این نبرد عظیم به تعبیر اسلامی‌اش «جهاداکبر» پیروز و سربلند بیرون آید. در دین مزدیسنا نیز با همین معنا روبه‌رو هستیم. در گزیده‌های زاداسپرم درباره‌ی پنج خوی آسرونان (پیشوایان دینی) صحبت شده است. پنجمین خوی یک پیشوای دینی باید این گونه باشد: پنجم: «از روی میل شبانه‌روز با درون خود جنگیدن و درازی زندگی از اعتراف به دین برنگشتن و وظیفه را از دست نهشتن است»87

از شاهنامه:

سراسر ببندید دست هوا

هوا را مدارید فرمان روا

(شاهنامه، ج7، ص 207)

و دلیرترین نیز کسی است که با دیو خویشتن ستیز کند: «پرسید دانا از مینوی خرد که کدام مرد دلیرتر؟ مینوی خرد پاسخ داد که: آن مرد شجاع‌تر است که با دروج «دیو» خویشتن بتواند ستیزه کند و به‌ویژه آن که این پنج دروج را از تن دور دارد که عبارت‌اند از آز و خشم و شهوت و ننگ و ناخرسندی»88

از شاهنامه:

خردمند کارد هوا را به زیر

بود داستانش چو شیر دلیر

(شاهنامه، ج 5، ص 58)

13- خنک آن‌که با دانش و بخردی است:

13-1: دانشی ستودنی است که راه نیک را نُماید: «درست‌ترین علم مزدا آفریده مقدس را می‌ستاییم که راه راست را نموده به سر منزل مقصود می‌رساند.»93

ابیاتی در شاهنامه با همین مضمون یا مضمونی نزدیک به آن وجود دارد.

به دانش فزای و به یزدان گرای

که اوی است جان تو را رهنمای

(شاهنامه، ج 7، ص 276)

خرد باید و دانش و راستی

که کژی بکوبد در ِکاستی

(شاهنامه، ج 7، ص 28)

13-2: دانش مایه‌ی قوت اعضای بدن و بصیرت درون است:

مضمون فوق را در این عبارت از دین یشت می‌یابیم: «او را (علم را) بستود زرتشت از برای نیک‌اندیشیدن و گفتن و رفتار نمودن در اندیشه و گفتار و کردار، و از برای این کامیابی که با او راست‌ترین علم مزدا آفریده‌ی مقدس را قوّت در پاها و شنوایی در گوش‌ها و قوّت در بازوان و صحّت در سراسر تن و دوام در سراسر تن ببخشد.»94

ابیاتی نزدیک به مضامین یادشده را از شاهنامه نقل می‌کنیم که در آن‌ها نیز دانش مایه‌ی آرامش و سلامت روح و روان و تن آدمی شناخته شده است.

بر ِ ما شکیبایی و دانش است

ز دانش روان‌ها پر از رامش است

(شاهنامه، ج 7، ص 65)

نگهدار تن باش و آن خرد

که جان را به دانش خرد پرورد

(شاهنامه، ج 6، ص211)

ز دانش بوَد جان و دل را فروغ

نگر تا نگردی به گرد دروغ

(شاهنامه، ج 8، ص 130)

بدو گفت گر راه دانش نجُست

بدین آب هرگز روان را نشُست

(شاهنامه، ج 8، ص 130)

چنان دان که هر کس که دارد خرد

به دانش روان را همی‌پرورد

تن مرده چون مردِ بی‌دانش است

که دانا به هر جای بآرامش است

(شاهنامه، ج 8، ص137)

به دانش بود بی‌گمان زنده مرد

چو دانش نباشد به گِردش مگَرد

هر آن مغز کو را خرد روشن است

ز دانش یکی بر تَنَش جوشن است

(شاهنامه، ج8، ص 251)

ز شب روشنایی نجوید کسی

کجا بهره دارد ز دانش بسی

(شاهنامه، ج 3، ص141)

13-3: راست‌ترین دانش دین مزدیسنا است:

بهترین دانش در دین ایران باستان دانش دینی است. دین و دانش دو پدیده‌ی جدا از یکدیگر نیستند. آن دانشی پسندیده است که از دین سرچشمه گرفته باشد و رنگ الهی داشته باشد در خرده اوستا چنین می‌خوانیم: «راست‌ترین دانش خدا داده دین پاک و نیک مزدیسنا است دین بهی راست و درست که خدا بر مردم فرستاده است»95

نزدیکی میان دین و دانش در شاهنامه فردوسی نیز تجلی یافته است. آن دانشی ارزشمند است که با دین و گرایش به سوی یزدان همراه باشد.

تو را دانش و دین رهاند درست

در رستگاری ببایدْت جُست

(شاهنامه، ج1، ص 18)

ز دانش نخستین به یزدان گرای

که او هست و باشد همیشه به جای

(شاهنامه ، ج8، ص 140)

هنر جوی با دین و دانش گزین

چو خواهی که یابی ز بخت آفرین

(شاهنامه، ج 8، ص 276)

پایان

***