رمان تمنا
نویسنده : بیسان تیته
فصل : 5
.......................................................................................
رسیده بودم جلو در بیمارستان که دوباره موبایلم زنگ خورد باز شهیاد بود سریع جواب دادم:
-اه پسر چته هفت ماهه به دنیا اومدی رسیدم جلو دره بیمارستانم
صدای مضطربشو شنیدم که گفت:
- وای پندار بجنب این دختره بیمارستان رو گذاشته رو سرش با آرامبخش آرومش کردن
-اومدم 5 دقیقه دیگه اونجام
ماشین رو سریع پارک کردم ورفتم سمت اورژانس شهیاد جلوی در اورژانس بود