یک عضو گروه تروریستی داعش در حالی که دستبند به دست داشت و تحت محافظت یک نیروی امنیتی عراقی بود، به همان جایی که ماه گذشته عملیات تروریستی انجام داده بود برده شد تا با قربانیان و بازماندگان جنایت خود رو به رو شود.
به عنوان کسی که بعد از جنگ برای اطلاع پیدا کردن از محل دفن شهدا در کشور عراق در این کشور حضور یافته بودم در یکی از هتلهای شهر بغداد با یک ژنرال عراقی که در ابتدا حاضر نمیشد اطلاعاتی را ارائه بدهد همصحبت شدم. ژنرال عراقی این سوال را از من پرسید که چرا شما در هر کجا که شکست خوردید یک امامزاده و حرم در
یکی از رازهای اربعین حسینی
یا بهتر بگویم معجزه ی امام حسین(ع)
روزی در یکی از راهپیمایی های اربعین حسینی از شهر نجف به سمت کربلا، دو مرد در حاشیه مسیر به طور اتفاقی برای استراحت کنار هم نشستند، یکی ایرانی و یکی عراقی...
جالب بود هر دو یک پا نداشتند البته اگر دقیقش بخواهید هر دو یک پای مصنوعی داشتند...
فرد عراقی سر صحبت را باز کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گرم، از ایرانی پرسید پای شما چه شده؟فرد ایرانی گفت جانباز جنگ با عراق هستم،برای شما چه اتفاقی افتاده؟عراقی جواب داد من هم در جنگ با ایران پایم را از دست دادم...
چشمان هر دو کم کم گریان شد...
ناگهان هر دو برخاستند و همدیگر را در بغل کشیدند و شروع کردند به گریه کردن...
اگر کسی نمیدانست، فکر میکرد این دو رفقایی هستند که همدیگر را بعد از سال ها دیده اند ولی در واقعیت گریه هایشان برای این بود که امام حسین(ع) دو دشمن سال های دور را در کنار هم و در یک راه قرار داده بود...
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
کاش ما هم اربعین کربلا بودیم...