* تیم ملی با کیروش نتوانست در جام ملت ها نتیجه بگیرد و بدون جام در حال بازگشت به ایران است صحبت هایی در مورد فرکی و حضورش در تیم ملی می شود. نظرت تو در این مورد چیست؟
من اصلا نمی خواهم در مورد تیم ملی صحبت کنم جز یک مورد. اما در مورد فرکی هم من نمی توانم نظری بدهم. در خصوص او بیشتر از یک سال است که چنین خبرهایی شنیده می شود و اکنون هم به خاطر حذف تیم ملی که تا حدودی قابل پیش بینی بود این بحث ها مطرح شود. من فقط فکر می کنم که مسئولان باید صبر بیشتری داشته باشند و تا یک هفته قبل از مسابقات مربی خود را انتخاب کنند! فرکی اکنون مربی ماست و کار خودش را انجام می دهد و کم تجربه و افتخار ندارد. او لیاقت خودش را نشان داده است.
* در مورد تیم ملی می خواستی یک مسئله ای را بگویی.
می خواستم در مورد عبدالزهرا صحبت کنم. مسئولان ما مدام می گویند که او دوپینگی بوده است اما سوال من این است که اگر فدراسیون فوتبال می دانسته که او دوپینگی بوده چرا زمانی که در ایران از او این تست گرفته شده این مسئله به صورت رسمی اعلام نشده است؟ این مسئله خیلی جالب است و اگر کسی بخواهد آن را بررسی کند به زوایای جدیدی از اتفاقاتی که در لیگ می افتد می رسد. مگر آزمایش دوپینگ او مثبت اعلام نشده چرا با او برخوردی نشده و این موضوع رسما به رسانه ها گفته نشده اما سر ایوب والی چه آوردند؟ او یک بازیکن بسیار ساده است که اگر بدانید از چه طریق دوپینگ کرده خنده تان می گیرد و افسوس می خوردید. چطور باید برای بازیکن خوبی مثل والی به این سرعت رای داده شود اما یک بازیکن عراقی به فوتبال ما آمده و ۶ ماه قبل دوپینگ او مثبت اعلام شده ولی کسی حرفی نمی زند. فدراسیون فوتبال ما بعد از بازی عراق طوری در خصوص دوپینگ بازیکن عراقی مانور کرد که انگار در همان بازی با ایران دوپینگ کرده درحالی که قضیه برای ۶ ماه قبل بوده و تازه ماده ای که اسم آورده می شود که او استفاده کرده چیز خاصی نبوده و جریمه آن نهایت ۶ ماه بوده است. یکسری در این ماجرا در حال فرافکنی هستند. خود فیفا هم می دانست که چیز خاصی نبوده و به همین دلیل اتفاقی نیفتاد. این مسئله ربطی به کرسی داشتن یا نداشتن ایران در AFC نداشته و اگر همه کرسی ها را هم داشتیم اتفاقی برای ایران رخ نمیداد.برخی از مسئولان فدراسیون فکر می کنند که همه مردم فریب می خوردند در حالی که با کمی تامل می توان فهمید که قضیه از اول هم برای ایران سودی نداشته است.
رمان آرزوی وصال
نویسنده : آزاده نجفی
فصل : 7
.......................................................................................
مامان شمایید چه عجب یادی از ما کردید مثل این که خیلی خوش می گذره ؟
- پس چرا صداتون می لرزه مامان اتفاقی افتاده تو رو خدا دروغ نگو کی ؟
گوشی تلفن دست مهشید شل شده بود . خودش هم آروم نشست کنار میزتلفن و حرف نمی زد حدس زدم باید اتفاق بدی افتاده باشه گوشی رو از دست مهشید گرفتم و گفتم:
-الو . . .
صدای خانم مستوفی گریان به گوشم خورد بعد از سلام و علیک گفتم:
- خانم مستوفی اتفاقی افتاده ؟
خانواده سرباز شهید ارتش آلبرت اللهدادیان
ماشین توقف میکند. از ماشین پیاده میشویم و زنگِ طبقه دومِ ساختمان سفید رنگی را که منزل شهید اللهدادیان است، میزنیم. پدر شهید تا از آیفون صدایم را میشنود، مرا به جا میآورد و با خوشحالی، و با گفتن «خیلی خوش آمدید» در را به رویمان باز میکند. به خودم میگویم بنده خدا از آمدن من این همه خوشحال شده، اگر بفهمد مهمان اصلیاش حضرت آقاست، دیگر ببین چه حالی خواهد شد!
فقط پنج دقیقه وقت داریم موارد حفاظتی را بررسی کنیم و به خانواده اطلاع بدهیم که مهمانشان چه کسی است.
معمولاً تا یکی دو دقیقه قبل از ورود حضرت آقا، خانوادهها اطلاع ندارند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. چون از قبل به آنها میگوییم که یکی از مسئولان قرار است بیاید خانهتان. یا مثلاً میگوییم که قرار است بیاییم درباره شهیدتان مصاحبه کنیم. آن اوّلها، حتی قبل از ورود آقای خامنهای هم بِهِشان نمیگفتیم قضیه چیست. و آقا که وارد میشدند، مات و مبهوت میماندند که چه اتفاقی افتاده! بعد، به سفارش خود حضرت آقا، قرار شد چند دقیقه قبل از ورود ایشان که منع حفاظتی هم ندارد، به خانوادهها اطلاع بدهیم تا وقتِ ورود ایشان هول نشوند و لااقل بدانند مهمانشان چه کسی است.
با دسته گل و قاب عکسی از امام خمینی رحمة الله علیه، چهار نفری، وارد منزل شهید میشویم. پدر و مادر شهید در منزل هستند، به همراه یک نوجوان چهارده؛ پانزده ساله و یک عاقله مردِ چهلساله ـ که یا برادر شهید است، یا داماد خانواده. رفقاء همراه، موارد امنیتی را بررسی میکنند و من، به عنوان سرتیم حفاظت، بعد از کمی چاقسلامتی، برای پدر شهید، قضیه را توضیح میدهم.
ادامه مطلب را حتما بخوانید خیلی جالبه...
وبگاه "به خوبی فکر کن" نوشت:
چرا برای کشـور هزینه درست کردید؟ اگر خدای متعال به این ملت کمک نمی کرد، گروه های مردم به جان هم می افتادند، می دانید چه اتفاقی می افتاد؟ می بینید امروز در کشورهای منطقه، آنجاهائی که گروه های مردم مقابل هم قرار می گیرند، چه اتفاقی دارد می افتد؟ کشور را لبِ یک چنین پرتگاهی بردند؛ خداوند نگذاشت، ملت هم بصیرت به خرج دادند. در قضـایـای سـال 88، این مسـئله ی اصلی است؛ این را چرا فراموش می کنید؟ 1392/5/6