بعد از کشیدن جزء جزء کــربـلا
حالا نوبت به رنگ زدن خدا می رسد
از بین رنگها انتخاب می کند
سرخی را برای محاسن حسین
و سفیدی را برای موی زینب.
---------------------
از هرم عطش لبان گلها تشنه
از شرم ، فرات ، مانده اینجا تشنه
اینجا چه عجیب داستانی شده است
هفتاد و دو زمزمند اما تشنه !
----------------------------- چرا تشنه ؟
قصه تو را چگونه سرایم که آن را بپذیرند ،
خود من نیز اگر تو را نمیشناختم
چنین غریبنامه ای را از احدی نمی پذیرفتم ،
اما چه می توان گفت که تو پسر ام البنینی ،
پسر علی بزرگی ،
ابوالفظلی ،
علمدار سپاه مظلومیتی ، عباسی .
از آنهمه قدرتی که در بازوانت یکجا گرد آمده و یدالله اش کرده
تعجب نمی کنم ،
از آنهمه شجاعتی که زینت بودنت گشته و دلیل سرداریت ،
در شگفت نیستم ،
حیرانی و حیرتم از آن دریای غیرت و شرفی است
که نگاه معصومانه یک کودک تشنه لب
که در طلب آب تنها با چشمانش انتظار مدد دارد ،
آنچنان طوفانی اش می کند
که سیاهی سپاه سی هزار نفری جنایت ،
از پیش چشمانش محو گشته و تنها شریعه فرات را میبیند .
بنازم به آن اراده ای که در تموج زلال فرات ،
ناله طفلی از دور دستها لبان تشنه اش را از قطره ای آب محروم می کند ،
شاید بگویند اگر آبی می نوشید قوتی دوباره می گرفت
و چه بسا می توانست مشک آب را به خیام برساند ،
اما این درست همان پیشنهادی است
که به هنگام رحلت پیامبر (ص) به علی (ع) می شد
که لحظه ای جنازه رسوا الله را رها کن و به سقیفه رو و حقت را بگیر
آنگاه با طیب خاطر به دفن نبی بپرداز .
آری تو اگر آب را می نوشیدی تنها یک قهرمان بزرگ باقی می ماندی ،
یک علمدار پاکباخته ،
همین و نه قمر بنی هاشم ،
اگر علی مظلوم بوقت شهادتش دست حسین را دردستانت گذارد ،
خوب می دانست که تو کیستی ،
اگر پولادین ترین مرد تاریخ ،
در پیچ و خم نخلهای علقمه ندا بر آورد که : الان “ انکسر ظهری ”
، الان کمرم شکست ،
در سوگ ارزشهای والای تو بود ،
بنازم به آن وفائی که مشک پاره پاره ای که چشم دوست به آنست را
بر همه وجود عظیم خویش مقدم می دارد ،
عجب افسانه ای داری ای سقا ،
از فراز اسب ابتدا دست چپت بر زمین ، می افتد
پس از دقایقی دست راستت
و مشک آب در دهان توست ،
بعد اسب سرنگون می گردد
و سپس خودت بر خاک در می غلطی
و آخرین چیزی که نقش زمین می شود ، مشک سوراخ سوراخ است
که همه امیدت را شکل می داد ،
عشق ، آدمی را تا به کجا از خود بی خود می کند ،
و وقتی بر پیکر بی جانت حاضر می شوند
هر دو چشمت را کور می یابند ،
یعنی که یک سقا در این وضع تاب دیدن تشنگان منتظر را ندارد .
اما ای امید حرم ،
هیچ می دانستی در همان حال که نعره های تکبیرت در علقمه پیچیده بود
طفلان ابی عبدالله عطش مفرط خویش را از یاد برده بودند
و چشم انتظاری عموی عزیزشان را می کشیدند ،
همان کودکی که تو را آنچنان هوایی فداکاری نموده بود ،
دامن پدر را گرفته و ملتمسانه از او می خواست
که باور کند که تشنه نیست و آب نمی خواهد
تا بلکه تو سالم بازگردی ،
بخدا قسم اگر نبود مشک آبی
که باید به هر قیمتی به حریم حسین برسانی ،
و اگر مسئله ، مسئله هماوردی و نبرد بود ،
کناره فرات را قبرستان یک یکشان قرار می دادی ،
اما اگر نبود مسئله آب ، تو خود از همه تشنه تر بودی
و وقتی وارد شریعه گشتی و آب تا سینه اسبت را گرفت ،
عقل و منطق هر دو فریاد زدند که بنوش ،
اما تو به سکوت شیرین عشق گوش دادی و نخوردی ،
تو نخوردی تا در شلمچه ،
فرزندان روح الله که در محاصره خصم از یک سو
و گرمای ۵۷ درجه از سوی دیگر گرفتار آمده بودند ،
برای تحمل عطش به تو اقتدا کنند ،
که آب گر چه مایه حیات است اما آب حیات جرعه دیگری است .
فقط ۱۷ سال داشت ،
چفیه خاک آلودش را از روی صورتش برداشتم ،
چشمانش هنوز باز بود و لبانش شکافته از تشنگی ،
هر چه بدنش را گشتم ، نشانی از زخم تیر و ترکش نیافتم ،
و ای سقا تو خوب می دانی چرا شهید گشته بود ،
پیشانی بندش که اکنون چون گردن بندی زیبا ،
از سر رها گشته و بر سینه اش سرخ می زد را باز کردم ،
بر روی آن نوشته بودند یا مظلوم ،
همان پیشانی بندی کـه تـو در عـاشورا بـر سر داشتـی ،
چقـدر سمبلها بـراحتی فواصل زمانی را طی می کنند
و هم کیشان را در کنار یک دیگر قرار می دهند .
تو خود مرد جنگی و خوب می دانی که یک جنگجو
تا چه اندازه بایستی تلاش کرده باشد که از فرط عطش قربانی شود ،
اما ای شیر خیام حسین ،
انچه حیرتم را صد چندان کرد و می دانم که تو را نیز می سوزاند آن بود
که قمقمه اش را که بیرون کشیدم ، هنوز آب داشت !
می خواهم از تو بپرسم ، تو می دانی آنرا برای چه کسی نگاه داشته بود ،
اگر می دانی چیزی نگو .
این اسرار بایستی نهفته باقی بماند ،
آنگاه که قبر فاطمه کشف شد و سر بر خاکش نهادیم ،
تمامی معما های آنسوی هستی بوضوح روشن خواهد شد .----------------------------------------------
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه عطری که درش گمشده باشد ----------------------------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحیم
1
منظور از "مهدویت" چیست و از چه زمانی آغاز شده است؟
پاسخ:اعتقاد به مهدی موعود مسئله ای است که در تمام ادیان ومذاهب مختلف جهان اعم از کلیمیت،مسیحیت،مجوسیت،اسلام و غیره مطرح بوده و هست؛ بدین معنی که در آخر الزمان،مصلحی ظهور خواهد کرد و به جنایتها و خیانتها و تبعیضهای بشر خاتمه خواهد داد.
آری، «اعتقاد به مهدی»، نه تنها یک باور اسلامی،که عنوانی میباشد برای خواسته ها و آرزوهای همه انسانهای دردمند و ستمدیده، با کیش و مذاهب گوناگون؛ و همچنین بازده الهام فطری مردم است، و با همه اختلافاتی که در عقیده ومذاهب دارند، دریافت هاند که برای انسانیت در روی زمین، روز موعودی و انسان موعودی خواهد بود؛ که با ظهورش هدف نهایی ادیان الهی تحقق یافته و مسیر آن به دنبال رنجی بسیار؛ همواری و استواری لازم را می یابد. بنابراین، مسئله مهدویت با سابقه ای دیرینه، ریشه در مذهب دارد.
اگرچه غیر از قرآن مجید، تمام کتابهای آسمانی دیگر دستخوش تحری شده اند، لیکن با این وجود جملاتی از دستبرد دیگران مصون مانده است، که در آنها از آمدن مهدی موعود و مصلح جهانی گفتگو شده است، و چون این مطلب به صورت پیشگویی و مربوط به آینده است، مضامین آن در قرآن و روایات متواتر وارد شده است.
از این رهگذر مسلم میشود که این عبارت ها از منطق وحی سرچشمه گرفته است و از دستبرد انسانها در طول تاریخ در امان مانده است.
از جمله روایات متواتری که به ظهور«مهدی موعود» وعده داده است، حدیث معروف نبوی است که فرمود:«اگر از عمر دنیا یک روز بیش باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی کند تا مردی از امت و خاندان من که نامش نام من است ظاهر شود، و زمین را از عدل و داد پرکند چنانکه از ظلم و ستم پر شده باشد.»الفصول المهمه،ابن صباغ مالکی،ص 294.
آیت الله سید عبدالله فاطمی نیا : هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میآیند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم. شیعیان امیرالمؤمنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مسئله والدین، مسئله غیبت و حسن خلق و.... را رعایت کنند، این انوار هرروز به در خانهشان میآید. منتها ما چه میکنیم؟ این انوار را حفظ نمیکنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی(نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: "ایشان هرچه به دست میآورد نگه میداشت." ولی ما انوار را ضایع میکنیم. شب بلند میشود نماز شب میخواند، صبح مینشیند غیبت میکند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین میرود.
بسم الله الرحمن الرحیم-علم امام علیه السلام بر اساس یکی علممای شیعه الجزایر- علم امام علیه السلام علم وجودی است یعنی تمام موجودات در ذهن امام علیه السلام انچنان که هستنددرحد مستحیل واغراق یعنی تمام وکمال حضور دارند این علم همه اجزای ان موجود دقیق وروشن وبین اشکار است درحالیکه درنزدما موجودات شناخت معنائی داریم که از طریق اکتساب بدست میاید- هرکس شاید وغم ومیزان یقین ومیزان شک رابخوبی درک میکند زیراحضوری است ولی دیگر ابعاد ذهن را بخوبی درک نمیکندچون ازذهن مخفی است ولی دیگری شادی فرد دیگر را مانند ان فرد درک نمیکند زیرا شادی ان فرد درذهن ان فرد حضوری نیست وعلم امام از راه فقط لدنی یعنی از طریق فیض الهی بدست اورده است واز هیچ طریق دیگری قابل بدست اوردن نیست وبقل یک شخصیت کربلائی امام علیه السلام فرمودند که امام مانند افتاب است- همانطور که افتاب وقتی کرد تمام تاریکی را ازبین می برد وجائی تاریک باقی نمیگذارد- امام علیه السلام باهرکس بحث کند تاریکی های انفرددرا متوجه میشود وتمام انها را باعلم خوداش روشن میکند تا فرد کاملا روشن لذا اگذ کسی با امام بحث کرد وگفت روشن نشدم دروغگو ومنافق است که بحث اش بماند- وتا اخرین لحظه حیات این هوشیاری است – اما مسئله اصحاب که برادران اهل سنت فرمودندهرکدام نوری بودند ویپامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلام فرمده است از هرکدام خواستید پیروی کنید درحالی که تاریخ اسلام درست برعکس ان است به احادیث شخص پیامبر اکرم صلواته علیه واله والسلم رجوع میکنیم- اول فرمودند هیچ پیامبری به اندازه من اذیت وازار نشد یعنی از حضرت موسی علیه السلام واز حضرت عیسی علیه السلام بیشتر ایشان اذیت شد وبقول ان شخصیت کربلائی اخبار از اینده هم است واحدیث دیگر فرمود شمابه هفتادسه دگروه تقسیم میشوید که یک گروه شما اهل نجات است ببعدفرمودندپس از رحلت من عده ای مرتد میشوید- عدعای اهل جهنم میشوید من اضافه کنم حضرت شبی به بقیع رفتد وناله کردند وبه انها فرمودند خوش به حال شمازودتر مردید ودچارفتنه نشدید ودرجائی فرمودند که فتنه هائی خواهد امدمه فرد دست اش را بالابگیرد نخواهد دید- یعنی انقدر درگناه وشهوات ودنیامداری وقدرت طلبی فر و خواهید رفت که حقایق مسلم رانخواهید دید- بحث گروه مسئله پنچشنبه سیاه بود چگونه باید تفسیر باید کرد- حضرت رسول اکرمصلواته الله علیه واله والسلم درخدیرخم مسئله را روشن کردند- تمام صحابه طبق گفته اقایان همگی دلسوز اسلام بودند وهمگی مطیع رسول اکرمصلواته الله علیه واله والسلم.بودند که میبایست چنین باشند حرف هائی شدند که بعضی ها مسئله درست نفهمیدند شک هائی ایجاد شده است- خدمت رسول اکرم صلوته الله علیه واله والسلم مسئله این است لطف کنید مکتوبی را بنویسید که مسئله حل شود این راه حل درست بود- با چنین وانمودی هم امدند ولی زمانی پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم قلم ودوات وکاغذی بیاورید گفتند اعوذبالله ایشان هذیان میگویند اوردند کاغذ ودوات مسئله را روشن نیمکنددیگر نمیدانستند که هیجکس جز منافق هذیان گفتن رسول اکرم صلولته الله علیه واله والسلم قبول نمیکند درثانی هذیان جملاتی استکه معنی ندرد وجواب درست همان بودکه رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم فرمودند که کاغذی بیاورند که مطلب را روشن کند