خدایا
در هر لحظه به حضور تو نیازمندم
چه چیزی جز لطف تو میتواند ترسها را درهم شکند؟
چه کسی جز تو میتواند راهنما و پناه من باشد؟
در روزهای ابری و آفتابی با من بمان !
آنجا که تو هستی اشکها سوزنده نیستند ...
اگر با من بمانی همیشه پیروزم ...
هر روز …
آرزو دارم فاصله نباشد میان شما و تمام احساس های خوبتان
شما باشید و عشق باشد
و یک دنیا سلامتی …
و امضای "خــــــدا" پای تمام آرزوهایتان ...
آتش ابراهیم را نمی سوزاند
دریا موسی را غرق نمی کند
یوسف را در چاه می اندازند سر از خانه عزیز مصر درمی آورد
تو نگران چه هستی…!
وقتی خدا نخواهد هیچ کس به تو نمیتواند آسیب برساند ...
زندگی کن و لبخند بزن
به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی می کنند
از نفست آرام می گیرند و به امیدت زنده هستند ...
اگر روزی دلم گرفت یادم باشد
که خدا با من است، که فرشته ها برایم دعا میکنند
که ستاره ها شب را برایم روشن خواهند کرد
اگر روزی دلم گرفت یادم باشد که خدای من اینجاست
همین نزدیکیها، و من، تنها نیستم ...
کسی که شما را دوست دارد ؛
آن کسی نیست که هر روز شما را می بیند
بلکه کسی است که هر روز شما را می جوید ...
تصویری زیبا از جاده چالوس
به یاد می آوری هنگام کودکی ات را که به هیچ دلیلی شاد بودی !
دوباره همان باش
شاد شاد …
عمری گشتیم به دنبال دست خدا برای گرفتن …
غافل از آنکه دست خدا ،
دست همان بنده اش بود ؛
بنده ای که نیاز به دستگیری داشت !
اگر همیشه سعی کنی معمولی باشی،
هیچ وقت نخواهی فهمید که چقدر می توانی شگفت انگیز باشی …
مایا آنجلو
با غصه خوردن
مشکلاتت کمتر نخواهند شد !
فقط این گونه، تو آنها را دو برابر خواهی کرد !
کمی لبخند بزن و بگو:
مهم نیست ! درست می شود ...
هیچوقت نمیتوانی چیزی را که قرار است از دست بدهی، نگه داری
تو فقط قادر هستی چیزی را که داری، قبل از آنکه از دستت برود،
عاشقانه دوست داشته باشی!
کیت دی کاملو
دست پر مهر مادر
تنها دستی ست،
که اگر کوتاه از دنیا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است …
سه جمله برای کسب موفقیت :
الف) بیشتر از دیگران بدانید.
ب) بیشتر از دیگران کار کنید.
ج) کمتر انتظار داشته باشید.
خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است:
Experience Yesterday
تجربه از دیروز
Use Today
استفاده از امروز
Hope Tomorrow
امید به فردا
لازم نیست یکدیگر را تحمل کنیم
کافیست همدیگر را بد جور قضاوت نکنیم ...
من باور دارم …
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند
و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند ...
سلام دوستای همیشه خوب و همیشه همراهم
تصمیم گرفتم از این به بعد پشت صحنه های
سبقت آزاد رو براتون بذارم که البته اگه موافق باشین
و استقبال بشه ادامه پیدا میکنه.
اولیش پشت صحنه دومین هفته آذر ماهه که اینجا ست
یه چیز دیگه هم این که باید از همه ی شما دوست های خوب و
مهربونم که همیشه همراهم بودین و هستین و بهم
محبت داشتین یه تشکر ویژه بکنم. وبلاگمون کاندیدای
چهارمین جشنواره جوانه شده. من همینجوری وبلاگو ثبت نام کردم
و اصلا انتظار کاندید شدن نداشتم ولی خب به لطف و محبت شما
این اتفاق افتاد... به دنیا تشکر
پ ن: دوستای گلم هنوز هم نظرسنجی انتخاب بهترین گوینده رادیو جوان ادامه داره.از همینجا به صفحه ده ترین برید و آقای طالبی رو انتخاب کنین.
دیوید جکسن رئیس پلیس ایالت یوتا مردی وظیفه شناس و پدری مهربان بود . او سالها پیش همسر خود را از دست داده بود و تنها همدم او پسرش تامز بود . تامز دوست داشت مثل پدرش یک پلیس بشود ولی نامزدش لوری با اینکار مخالف بود . انروز لوری و تامز به خانه پدر امده بودن تا به کمک او بتوانند مشکلشان را حل ک
ند . دیوید با صبوری به حرف انها گوش داد و سپس برای اینکه روز تعطیلشان خراب نشود به انها پیشنهاد کرد به یک سینما بروند او میخواست ان دو را کمی ارام کند و سپس در یک زمان مناسب با انها حرف بزند . ایستگاه مترو دقیقا جلوی خانه انها بود و انها تصمیم گرفتن با مترو بروند . انها انقدر مشغول صحبت بودن که اصلا متوجه نشدن کی وارد کوپه قطار شدن . قطار با سرعت زیادی حرکت میکرد و این کمی غیره طبیعی به نظر میرسید .در ان بعدظهر تعطیل باید قطار شلوغ باشد ولی اینگونه نبود انگار انها تنها سرنشینان ان قطار بودن . البته یکنفر هم چند ردیف جلوتر از انها نشسته بود . حس پلیسی دیوید به ان میگفت که باید خبری باشد . تامز و لوری هم همین احساس را داشتند . تامز به پدرش گفت فکر میکنم قطار را اشتباه سوار شده ایم و در همان لحظه رو کرد به طرف تنها مسافر قطار ببخشید اقا این قطار کجا
میرود.؟ ان مرد چهره رنگ پریده ای داشت و قیافه اش بیشتر به رهبر یک اکستر شبیه بود همانطور که داشت واگن را ترک میکرد به انها گفت این قطار به جایی نمی رود . لوری از ترس گریه میکرد . هنگامی که دیوید به طرف واگنی که مرد رفته بود دوید هیچ نشانی از او نبود تمام واگن های دیگر خالی بود از ان بدتر هیچ مسئولی و راننده ای در قطار نبود . دیوید نزد بچه ها برگشت سرعت قطار هر لحظه بیشتر میشد . دیوید احساس کرد نیروئی عجیبی انها را احاطه کرده . لوری از حال رفته بود تامز گفت حالا چکار کنیم پدر..دیوید او را دلداری داد..نترس پسرم مطمعن باش که اتفاقی نمی افتد..در همین هنگام سرعت قطار کمتر شد و بعد از چند لحظه کاملا ایستاد . انها به سرعت از قطار پیاده شدن اینجا همان جائی بود که سوار قطار مترو شده بودن جلوی خانه اشان . دیوید جکسون و پسر و عروسش بسیار متعجب بودند و خدا را شکر کردند که از این حادثه جان سالم بدر بردند. انها بطرف خانه رفتن . هنگامیکه میخواستن وارد خانه بشوند بوی شدید گاز از خانه خانم اوستر به مشامشان خورد . خانم اوستر بیوه زنی بود که همسایه دیوار به دیوارشان بود . دیوید چندبار او را صدا زد اما هیچ صدائی نشنید . انها مجبور شدند در را بشکنند . هنگامیکه وارد خانه شدند خانم اوستر بیهوش به روی مبل افتاده بود . تامز به سرعت شیر گاز را بست و پنجره ها را باز کرد . خانم اوستر پس از مدتی بهوش امد . او غذا را روی اجاق گذاشته بود و بخاطره اینکه سن بالایی داشت خوابش برده بود . لوری هنوز مضطرب بود و در اطاق قدم میزد . ناگهان صدای جیغ او دیوید و تامز را هراسان کرد . او با دست دیوار را نشان میداد به روی دیوار قاب عکسی بچشم میخورد . او همان مردی بود که در قطار دیده بودند . خانم اوستر گفت : او "الن" همسر من است حدود 29 سال پیش مرده
, همیشه به من میگفت تو تنها نمی مانی من همیشه مراقب تو هستم "دریای احترامی و ما ورپریده ایم
تو سرو استواری و ما سر خمیده ایم
رنگ بنفش چون به تن خود ندیده ایم
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
ما دزد میشویم که باشی پلیس پس
ما را حراج کن که نباشی خسیس پس
مدرک نداشتیم چون از انگلیس پس
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
اصلا نیامدی تو به چشمان کور ما
عیب از غرور توست وَ یا از غرور ما
از فتنه جو جداست مسیر عبور ما
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
اصلا چه زود مرغک پر بسته می شوی
نرمی ولی به سفتی یک هسته می شوی
از انتقاد کردن ما خسته می شوی؟
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
زیر گلوت تیزی شمشیر ما که نیست
راه نجات را تو بگو گیر ما که نیست؟
تمدید شد مذاکره تقصیر ما که نیست
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
حال جناح باد به هم خورده ظاهرا
آن وعده ها که داد به هم خورده ظاهرا
اوضاع اقتصاد به هم خورده ظاهرا
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
چون خیر دیده ایم از این دولت شما
جای تشکر است از این همت شما
با افتخار عرض کنم خدمت شما
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
سیدعلی قادری
دریای احترامی و ما ورپریده ایم
تو سرو استواری و ما سر خمیده ایم
رنگ بنفش چون به تن خود ندیده ایم
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
ما دزد میشویم که باشی پلیس پس
ما را حراج کن که نباشی خسیس پس
مدرک نداشتیم چون از انگلیس پس
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
اصلا نیامدی تو به چشمان کور ما
عیب از غرور توست وَ یا از غرور ما
از فتنه جو جداست مسیر عبور ما
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
اصلا چه زود مرغک پر بسته می شوی
نرمی ولی به سفتی یک هسته می شوی
از انتقاد کردن ما خسته می شوی؟
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
زیر گلوت تیزی شمشیر ما که نیست
راه نجات را تو بگو گیر ما که نیست؟
تمدید شد مذاکره تقصیر ما که نیست
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
حال جناح باد به هم خورده ظاهرا
آن وعده ها که داد به هم خورده ظاهرا
اوضاع اقتصاد به هم خورده ظاهرا
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
چون خیر دیده ایم از این دولت شما
جای تشکر است از این همت شما
با افتخار عرض کنم خدمت شما
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
سیدعلی قادری